1sepidar.persianblog.ir

satiba79.blogfa.com

وب نوشته ای برای با هم بودن - 124/تولد اخرین پست!!!

http://www.satiba79.blogfa.com/post-128.aspx

وب نوشته ای برای با هم بودن. سه شنبه بیست و دوم فروردین 1391. نوشته شده توسط ساقی در ساعت 16:33 لینک. قبل از انکه شیئی را تصاحب کنی توجه کن که خوشبختی کسی که ان شیئ را دارد تا چه اندازه است.(روشفوکلد). دست نوشته های یک جوان ایرانی. شانه های اجاره ای(shoulders for rent). مردی که از روی پرچین پرید و پاش شیکست! جهان بینی های فروغ الزمان. ماه از روی سکو. یادگاران از شقایقهای شیراز. ماجراهای یک فندق 70 کیلویی بی خانه. Powered By: BLOGFA.COM.

satiba79.blogfa.com

وب نوشته ای برای با هم بودن

http://www.satiba79.blogfa.com/9002.aspx

وب نوشته ای برای با هم بودن. چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1390. امروزه بیشتر پدر مادرا دنبال راهی برای سرمایه گذاری برای بچه هاشون هستن.به هر حال به نظرم کار خوبیه.بماند که اگه من همون سال اول تولد وروجک پولاشو براش سکه خریده بودم الان سرمایه ش 4 برابر شده بود! هیچ کاریش که نکردیم هیچ تازه اقای همسر دو درش کرد! حالا به بچم مقروضه! منم با سودش حساب کردم و ازش گرفتم! داداشی عزیز من از اونجایی که از دست من حرصش گرفته و میگه اخه چرا مثل پیرزنها پولاتونو تو بالشتون نگه میدارین خودش به فکر چاره افتاده! مربیشو...

satiba79.blogfa.com

وب نوشته ای برای با هم بودن

http://www.satiba79.blogfa.com/9006.aspx

وب نوشته ای برای با هم بودن. سه شنبه بیست و دوم شهریور 1390. انگور خوب رو شغال میخوره! سیب سرخ نصیب دست چلاق میشه! نوشته شده توسط ساقی در ساعت 12:28 لینک. شنبه نوزدهم شهریور 1390. اوضاعی داشتیم از صبح تا همین نیم ساعت پیش! همون جریان جمع اوریه ماه*واره ها! با عسلی خواب بودیم که همسایمون خبر داد که دارن جمع میکنن و تو کوچه ما هستن.اول زنگ زدم به اقای همسر و گفت اینطوری بازش کن خودت.از اونجایی که من اصلا ادم با دل و جراتی نیستم با همون همسایمون رفتیم پشت بوم و دیدیم چه خبره! ماموره بهش گفت اقا چیکار میکنی؟

zendegiblog.blogfa.com

روزهای زندگی - تولد سعید

http://zendegiblog.blogfa.com/post-62.aspx

طومار زندگی را، طی میکند به یک شب . از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی. امشب تولد سعید بود. بابام اینا بودند و باباش اینا و ننه! مرغ را سعید خودش پخته بود. البته من دستورش را داده بودم و سسش را درست کرده بودم اما پختنش با سعید بود. برنج را هم که مادر شوهر جان زحمتشو کشید. آخه من خیلی کار داشتم و به خونه میرسیدم. امشب همه چیز عالی بود. فقط خیلی گرم بود. کولر رو درجهء آخرش بود و باز گرم بود. نوهات بچه دار نشد؟ سعید هم گفت: خوب حتما اون نوهات را گفته اند! ننه هم گفت: نه! نمی دونم الآن از کدومش بگم؟ از اینکه دخت...

satiba79.blogfa.com

وب نوشته ای برای با هم بودن

http://www.satiba79.blogfa.com/9010.aspx

وب نوشته ای برای با هم بودن. چهارشنبه بیست و یکم دی 1390. باز هم فصل سرما و الودگی و مریضی و ویروس جدید رسید و عسلیه ما یه هفته است که مریضه و تب دست از سر ما برنمیداره.مخصوصا شبا من نمیدونم چرا روز خوبه و در عوض تا غروب میشه بدنش شروع میکنه به گرم شدن.خلاصه که یه هفته ای هست که مهد نمیره و کلن برنامه زندگیمون ریخته بهم! همون یا باید از اینور بوم بیفتیم یا اونور! فکر میکنید ما خوب میشیم؟ وقتی داروخاونه عوض بقیه پول بهت پنج تا قرص استامینوفن میده! نوشته شده توسط ساقی در ساعت 12:41 لینک. شنبه دهم دی 1390.

satiba79.blogfa.com

وب نوشته ای برای با هم بودن

http://www.satiba79.blogfa.com/9001.aspx

وب نوشته ای برای با هم بودن. یکشنبه بیست و هشتم فروردین 1390. یکی از جذابیتهای تفریحی میتونه دیدنه یه سری حیوانات باشه.حالا پرنده یا انواع ماهیها و خزندگان و برسیم به حیوانات جنگلی.البته هم میدونیم که جای خوبی برای دیدن نداریم.یعنی باغ وحشی با امکانات خوب و همینطور حیوانات جالب تقریبا نداریم.بگذریم! کرده بودن بالاخره رفتیم.میتونم بگم در نوع خودش و اون منطقه خوب بود.البته اگه مردم بزارن! یه قسمت بزرگیش برای شترمرغها بود که همراه چند تا گوسفند بودن! حتی حصار فلزی رو هم نوک میزدن! ولی چشمتون روز بد نبینه!

satiba79.blogfa.com

وب نوشته ای برای با هم بودن

http://www.satiba79.blogfa.com/9008.aspx

وب نوشته ای برای با هم بودن. شنبه بیست و یکم آبان 1390. یه بار تو یه فیلمی یه جمله خیلی توجهم رو جلب کرد.پدر که داشت به پسرش رانندگی یاد میداد بهش گفت " همیشه یادت باشه تو رانندگی باید فکر کنی همه کسانی که بیرون از ماشین تو هستن احمقن! تو این خانواده پسر دیگه ای بود که عقب مونده ذهنی بود و پدرش میگفت باید فکر کنی همه مثل برادرتن و به خودت حق ندی که اون حواسش به تو هست بلکه تو باید رعایت کنی. همینطور حرکت ماشینهای در حال عبور از کنارمون که بی توجه به قانونه! منظورم این نیست که بگیم بلانسبت همه احمقن!

zendegiblog.blogfa.com

روزهای زندگی

http://zendegiblog.blogfa.com/9007.aspx

طومار زندگی را، طی میکند به یک شب . از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی. بعد نشستهام شرح حال میدم یه دفعه یه پیره مرده سرشو میندازه میاد تو! دکتره هم دفترچهاش را میگیره توش یه چیزایی مینویسه. بعد رو میکنه به من میگه: خوب؟ باز شروع میکنم بگم و اونم در همون حال بدون گوش دادن شروع به نوشتن میکنه. حرفام که تموم میشه سعید که میبینه آمپول نوشته بهش میگه: آقای دکتر آمپول ننویسید چون الآن داره اسپری مصرف میکنه اگه آمپول بزنه شدید به سرفه میافته! یه خط میکشه رو آمپول و به جاش آموکسی سیلین مینویسه! هی میگی بریم دکتر؟

2khtareashegh.blogfa.com

نسترن

http://www.2khtareashegh.blogfa.com/9011.aspx

ما خوشبخت بودیم . بغل بغل گل نرگس از باغچه کلیسا می چیدیم تا به بقال محل بفروشیم . من به دنیا اومدم ، شعر گفتم ، او را دیدم ، عاشقش شدم و باهاش زندگی کردم . دیگه بیشتر از این چی میخوام؟ یه آدم بیشتر از این چی میخواد؟ خدایا بهت احتیاج دارم ، به عشقت ، به گرمات ، به کلمه ت ، یه چیزی بگو خدا ، یه چیزی بگو . (سیلویا پلات ). زيباترين الگو هاي قلاب بافي. یادداشت های یک دختر ترشیده. لیلی زندگی ست . در گوشی های من. روزهای بارانی و آفتابی من. شیطنتهای زنی که من باشم . وقتی ما بودیم هیشکی نبود. زنی با انگشتر فیروزه.

zendegiblog.blogfa.com

روزهای زندگی - بی برنامه

http://zendegiblog.blogfa.com/post-52.aspx

طومار زندگی را، طی میکند به یک شب . از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی. امشب تو خونه تنهام. یه ساعتی میشه که لیلیو بردم خونشون. چون فردا میخواست بره اونجا و تو آفتاب اذیت میشد الان خودم بردمش. دیشب اوضاع زیاد جالب نبود. امروز از صبح پیگیر کارهای مهد بودم. امشب باید میرفتم تهران که نرفتم. فردا جشن عقد مولیه. یه کم بی برنامگی تو کارهام پیش اومده که امیدوارم حل بشه. همتم کم شده. وقت کم میارم. بعضی چیزارو پشت گوش میندازم. شایدم واسه اینه که . ولش کن بی خیال. بهتر! مادر شوهر - مادر زن. تفاوتهای زن و مرد.