abidalvand.parsiblog.com

afsaran50.parsiblog.com

کشتار مسلمانان برمه - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/74/كشتار%20مسلمانان%20برمه

افسران جوان جنگ نرم. تورو خدا یه سرچی کنین ببینین که آدمها چقدر وحشی صفت شدن. چطور حاضر میشن یه هموطنشون رو جلوی چشماشون زنده زنده بسوزونن. یعنی از این هم وحشتناک تر میشه؟ از وقتی فیلمشو دیدم همینطور موقع اذان و نماز دعا میکنم که یه فرجی بشه. مسلمونی اونا کجا و مسلمونیه ما کجا . به خاطر گرونی داریم دین و ایمونمونو از دست میدیم اونوقت اونارو زنده زنده میسوزونن و از خونشون میندازنشون بیرون اما دست از عقیدشون بر نمیدارن. آخه چرا نمیذارین این مسلمونا رو به حال خودشون؟ هر بلایی که دلتون خواست سرشون آوردین .

afsaran50.parsiblog.com

چادری های رمضان مرداد - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/75/چادري%20هاي%20رمضان%20مرداد

افسران جوان جنگ نرم. چادری های رمضان مرداد. تومیتوانی روسری نصفه نیمه ات راهی برداری ودوباره بذاری ،میتوانی گاهی بادبزنش کنی،میتوانی مانتوی سفیدکوتاه چسبان روبپوشی تاگرمت نشود،. میتوانی شلواری بپوشی که دمپایش تاصندلت 20سانتی مترفاصله داشته باشد،. میتوانی جوراب هم نپوشی لاک هم حتماخنک کننده است،بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک،بوی ادکلنت هم میتواندتا10مترتعقیبت کند،فرض کن اینهابلدنیستند مثل توباشند،فرض کن اینهاعادت کرده اندبه این پارچه سیاه دراین گرماوفرض کن گرمشان نمیشود،فرض کن توروشنفکری واینهاامل.

afsaran50.parsiblog.com

دلنوشته ای برای امام مهربان - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/72/دلنوشته%20اي%20براي%20امام%20مهربان

افسران جوان جنگ نرم. دلنوشته ای برای امام مهربان. السلام علیک یا روح الله. وقتی که هنوز کودکی بیش نبودم پدر آماده شده بود که به جبهه برود. از مادرم پرسیدم چرا باید پدر به جبهه برود؟ چرا باید برود جنگ؟ و مادر با لحنی شیرین در جوابم گفت: چون « امام » گفته اند! از آن موقع برایم سوال بود که این « امام» کیست که پدرم به خاطر او به جنگ رفته است؟ یک شب که مادرم داشت به تلویزیون سیاه و سفید کوچکمان نگاه می کرد ناگهان رو به من کرد و با عجل گفت: عزیزم! این آقا رو که میبینی « امام خمینی » است. و صبح روز بعد خانه ما ...

afsaran50.parsiblog.com

روز قدس - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/77/روز%20قدس

افسران جوان جنگ نرم. وقتی روز قدس از خونه میزنم بیرون ، همش دلم میلرزه . یاد پسر بچه ای میفتم که با سنگ مثل شیر جلوی تانک وایمیسته . یاد مادری میفتم که با افتخار پسرشو برای شهادت آماده میکنه . برای پدری که میبینه پسرش داره میره تا شهید بشه و خم به ابرو نمیاره . قدمهام محکم تر و قوی تر میشه و با سر بلند میرم که بهشون بگم ما پشتتونیم . ما قبولتون داریم و مطمئن باشین که کارتون درسته . و تو دلم میگم :. حسبالله و نعم الوکیل. یاد مادری میفتم که با افتخار پسرشو برای شهادت آماده میکنه . و تو دلم میگم :.

afsaran50.parsiblog.com

قدر شناس - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/71/قدر%20شناس

افسران جوان جنگ نرم. شهید سید عبدالحمید قاضی میر سعید. یه شب بارونی بود. فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن ظرفها . همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده. گفتم اینجا چیکار میکنی؟ مگه فردا امتحان نداری؟ دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون اوردو گفت: ازت خجالت میکشم .من نتونستم اون زندگی که در شان تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه . 1 نشریه امتداد شماره 11.

afsaran50.parsiblog.com

دلنوشته ای برای امام کریم (امام مجتبی ) - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/76/دلنوشته%20اي%20براي%20امام%20کريم%20(امام%20مجتبي%20)

افسران جوان جنگ نرم. دلنوشته ای برای امام کریم (امام مجتبی ). بچه که بودم یه کتاب داشتم که یه روایتی از امام مجتبی توش بود. با این مضموم که امام فقط به خاطر یه دسته گلی که یه کنیز بهشون داده بود ، اونو آزادش کردن و کلی هم بهش لطف کردن. این ماجرا همیشه تو ذهنم بود. تو محله ما خانواده ها تصمیم گرفتن که تاریخ میلاد و شهادت های ائمه رو بین خودشون تقسیم کنن و براشون تو مسجد مراسم بگیرن. امام مجتبی به ما رسید. منم سعی میکردم کمک کنم . حالا به هر صورتی. اینو تو دلم گفتم و به کارام ادامه دادم. اون سال هم به خیر ...

afsaran50.parsiblog.com

یه کم دیر شده ولی.......... - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/73/يه%20کم%20دير%20شده%20ولي..........

افسران جوان جنگ نرم. یه کم دیر شده ولی. سلام به همه بزرگواران.میخواستم روز میلاد آقا بنویسم ولی نشد.الان به همون بهونه مینویسم. شب میلاد آقا امام زمان بود که داشتم فکر میکردم اگه ما قرار بود یه کادو تولد تو روز تولد به اماممون بدیم چی میدیم؟ اصلا آقا چی دوست دارن؟ کلی فکر کردم:یه شاخه گل رز؟ یهخیلی سخته.کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اونیکه آقا بیشتر دوست داره اینا نیست،اینه که ما به خاطرش یه گناه کمتر کنیم.فقط یه گناه.همین.کاش بشه به خاطر اماممون. یا ایها العزیز مسنا و اهل الضر.دریاب آقای خوبم.

afsaran50.parsiblog.com

به بهانه سخنان رهبرم در اجلاس سران نم - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/78/به%20بهانه%20سخنان%20رهبرم%20در%20اجلاس%20سران%20نم

افسران جوان جنگ نرم. به بهانه سخنان رهبرم در اجلاس سران نم. یا جواد الائمه ادرکنی. تو امیر متعهدم هستی. هرچه کردم نتوانستم که زیرلب زمزمه نکنم"لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم"! و چه لذت بخش بوداین حس غرور به هنگام قدم زدنت! و چه مومنانه پند دادی و چه زیرکانه تهدید کردی دشمن را! و چه عاشورایی و زینبی سیلی زدی به گوش یزیدیان زمان. نوشته شده در سه شنبه 91/6/14ساعت 10:21 عصر توسط پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل نظرات . پایگاه بسیج خواهران شهرک امام خمینی(ره)بابل. اطلاعات مربوط به زنان.

afsaran50.parsiblog.com

مادر - افسران جوان جنگ نرم

http://afsaran50.parsiblog.com/Posts/70/مادر

افسران جوان جنگ نرم. برای شعر «. در جواب دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟ در جواب دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟ زیرا سال‌های جنگ بود و من نیازمند عشق بودم برای چشیدن طعم آرامش. زیرا بالای سی سال داشتم و می ترسیدم از پژمردن پیش از شکفتن و غنچه دادن. زیرا طلاق واژه ای ست تنها برای مرد و زن نه برای مادر و فرزند. زیرا تو هرگز نمی‌توانی بگویی: مادر سابق من حتی وقتی جنازه‌ام را تشییع می کنی. و هیج چیز، هیچ چیز در این دنیا نمی تواند میان مادر و فرزند جدایی افکند نفرت یا مرگ حتی. گالری عکس در وبلاگ.