ahangeashna.persianblog.ir

sima40.blogfa.com

راوی تنهایی - افسون

http://www.sima40.blogfa.com/post-11.aspx

روزهای زندگی مثل برگ از شاخه می افتاد و من، همچنان تنهای تنها راه می رفتم. د ر بيكرانه زندگي دو چيز افسونم كرد. آبي آسمان كه مي بينم ومي دانم نيست. وخدايي كه نمي بينم ومي دانم هست. نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 3:50 توسط سیما. بر روی سنگ فرش زندگی گام بر می دارم در جاده ای که انتهایش ناپیداست، گاه پاهایم توانی در خود نمی بیند لیک آنگاه که به افق های دور دست می نگرم پاهایم جانی دوباره می گیرد و آرام آرام در زیر قطرات مهر آسمان به پیش می روم. هجو و طنز در ادبيات فارسي.

sima40.blogfa.com

راوی تنهایی - به دنبال حقيقت

http://www.sima40.blogfa.com/post-7.aspx

روزهای زندگی مثل برگ از شاخه می افتاد و من، همچنان تنهای تنها راه می رفتم. روزهای سختی گذشته است. خیلی سخت.آسان نبوده است. گذر این روزها. شاید کسی نفهمیده باشد. شاید هیچ کس نداند در اندرون من خسته دل چیست. خسته ام از تلخی شب . از ناباوری ها . از نبودن ها .از این سکوت خسته ام. خدایا تو می دانی که این روزها سکوت کردن چقدر سخت است در حالی که دلم پر از نگفته هاست. اما نمی توانم سکوت را بشکنم. خدایا کمک کن. راهی بروم . که پایانش . آرام است و شاد. نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۸۸ساعت 0:55 توسط سیما.

sima40.blogfa.com

راوی تنهایی - نيايش

http://www.sima40.blogfa.com/post-12.aspx

روزهای زندگی مثل برگ از شاخه می افتاد و من، همچنان تنهای تنها راه می رفتم. نوشته شده در شنبه دهم مهر ۱۳۸۹ساعت 23:2 توسط سیما. بر روی سنگ فرش زندگی گام بر می دارم در جاده ای که انتهایش ناپیداست، گاه پاهایم توانی در خود نمی بیند لیک آنگاه که به افق های دور دست می نگرم پاهایم جانی دوباره می گیرد و آرام آرام در زیر قطرات مهر آسمان به پیش می روم. هجو و طنز در ادبيات فارسي.

ghazal-fimi.blogfa.com

غزل عشق - ...

http://www.ghazal-fimi.blogfa.com/post-25.aspx

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان. اما به قدر فهم تو کوچک می شود. به قدر نیاز تو پایین میاید. به قدر آرزوی توگسترده می شود. و به قدرایمان تو کار گشا میشود. نوشته شده در دوشنبه ۱۹ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت 20:40 توسط ghazal fimi. زیر نهال نارنج روزگار بر روی نیمکت سرد و نمناک کز می کنم. این بار هم تو را می یابم در هیاهوی یک التهاب ناب که صداقت را معنا می کند. آرام آرام تو را آغاز می کنم. تا بر گهای دفتر زندگیم از روح ترانه هایت لبریز شوند. باز می گردم به آغاز به ابتدای نگاههای تو به اوج احساسهای بی نشان.

sima40.blogfa.com

راوی تنهایی

http://www.sima40.blogfa.com/9106.aspx

روزهای زندگی مثل برگ از شاخه می افتاد و من، همچنان تنهای تنها راه می رفتم. حيف باشد دل دانا كه مشوش باشد. نقد صوفي نه همه صافي بي غش باشد. اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد. خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان. تا سيه روي شود هر كه دروغش باشد. صوفي ما كه ز ورد سحري مست شدي. شامگاهان نگران باش كه سر خوش باشد. نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 2:21 توسط سیما. هجو و طنز در ادبيات فارسي.

ghazal-fimi.blogfa.com

غزل عشق - گاهی...

http://www.ghazal-fimi.blogfa.com/post-21.aspx

نوشته شده در پنجشنبه ۶ اسفند۱۳۸۸ساعت 13:19 توسط ghazal fimi. زیر نهال نارنج روزگار بر روی نیمکت سرد و نمناک کز می کنم. این بار هم تو را می یابم در هیاهوی یک التهاب ناب که صداقت را معنا می کند. آرام آرام تو را آغاز می کنم. تا بر گهای دفتر زندگیم از روح ترانه هایت لبریز شوند. باز می گردم به آغاز به ابتدای نگاههای تو به اوج احساسهای بی نشان. این منم که تو را می خوانم. می خواهم سکوت باشد و در این سکوت به روزنه سبز آینده خیره شوم. هنوز زیر نهال نارنج به یاد و خیال تو به آرزوی دیدن تو منتظر نشسته ام.

ghazal-fimi.blogfa.com

غزل عشق

http://www.ghazal-fimi.blogfa.com/88124.aspx

روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:. من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:. امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم! حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است . لبخند بزنید. خوش به حال غنچه های نیمه باز. این بار هم...

ghazal-fimi.blogfa.com

غزل عشق - مرد کور

http://www.ghazal-fimi.blogfa.com/post-22.aspx

روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:. من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:. امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم! حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است . لبخند بزنید. خوش به حال غنچه های نیمه باز. این بار هم...

ghazal-fimi.blogfa.com

غزل عشق - من از خــــــــــــــدا خواستم...

http://www.ghazal-fimi.blogfa.com/post-18.aspx

من از خدا خواستم. من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید *. آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در. تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی. من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد *. روح تو کامل است . بدن تو موقتی است. من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد *. شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست. من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد *. نه من به تو برکت می دهم. خوشبختی به خودت بستگی دارد. من از خدا خواستم تا از درد ها. سرانجام مطلب را گرفتی.

sima40.blogfa.com

راوی تنهایی - دل نوشته

http://www.sima40.blogfa.com/post-14.aspx

روزهای زندگی مثل برگ از شاخه می افتاد و من، همچنان تنهای تنها راه می رفتم. ت ا حالا فکر کردی وقتی نتونی باواژه ها هم بغض هرگز نشکسته رو بشکنی . خیلی سخته که نتونی حرف دلتو بزنی . برات سخت تر میشه که از امید حرف بزنی ونقش یه ادم شاد رو بازی کنی . سخته ببینی که دیگه خودت هم حوصله شنیدن دلتنگیهای دلت رو نداری .واونوقته که قلب سنگینت. می مونه وبغضهای تلنبار شدش که باید زیر غبار زمان رنگ خاطره رو به خودشون بگیرن ومدفون بشن . نوشته شده در دوشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 2:21 توسط سیما. هجو و طنز در ادبيات فارسي.