aina2008.blogfa.com

ghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز

http://www.ghiz.blogfa.com/8805.aspx

دعوت شدیم به بازی باید ها و نبایدها. موقع رانندگی باید زودتر می پیچیدم به سمت چپ که کمی دیر پیچیدم و زدم به یک ماشین و ماشین طرف مقابل کمی خسارت دید ( باید گواهینامه هم داشته باشم که ندارم ). باید به حرف عمویم گوش میدادم که خیلی وقت پیش ها ، با دخترهایش به کلاس زبان می رفتم . زودتر از اینها باید با یک سری از آدمها به سلام و علیک گاهانه بسنده می کردم . نباید روز ابری با کفش پاشنه دار میرفتم بیرون احتمال باران باریدن و س ر خوردن من صد درصد بود! حالا به بعضی ها میگویم وبلاگ ندارم ، حذف کردم! دعوتی بود از طرف.

gozelghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز

http://www.gozelghiz.blogfa.com/8810.aspx

سانسور شده ست :. گاهی که زندگیت را به حال خودش رها کنی ، چقدر پایه هایش سست می شود ، بدتر از آن اینکه چقدر کسل کننده می شود مثل همان وقتی که دستت را گذاشتی زیر چونه ات و رخ به رخ تلویزیون نشستی و داری یک فیلمی تماشا میکنی همان وقتی که سر و ته ماجرای فیلم را نمیتوانی به هم وصل کنی . بعد با خودت می گویی : اصل ماجرای این فیلم چی بود؟ گاهی که در میان دست نوشته های مکتوبت سانسور کنی بد نیست. ریز نوشت با تاخیر :. کاش از اینجور داستان هم توی کتاب دخترها باشه . معرکه ست اگه اینطور بشه . به ضم ع بخوانیدش ). داستا...

gozelghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز - حکایت بهشت وموسی

http://www.gozelghiz.blogfa.com/post-108.aspx

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟ خطاب میرسد : آری! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد! فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم؟ آخر من کجا و بهشت کجا؟ آن هم با موسی! تمام نا تمام من! با تو تمام می شود! این کلام زنی ابله است. سانسور شده ست :.

gozelghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز - شباهت :

http://www.gozelghiz.blogfa.com/post-106.aspx

بودن و نداشتنش و نبودن و نداشتنش ، بی برو برگرد هر دو یکیه . اختلافی باهم ندارن . شما بگین نه ، باز حرف من همینه . یکیه. گاهی سخت می شود چیزی را درک کرد! نوشته شده در جمعه دوازدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 22:53 توسط گزل. این کلام زنی ابله است. بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم ها . داستان حوا و ابلیس و خن اس. بهارتان جاودانه باد :. سانسور شده ست :. آبرایدیر آدما،یاغشی گلیپ ،خوش گیدمک. دختری از دیار ترکمن صحرا ، از دیار تعصب! از دیار تاخت و تاز فرهنگی که رو به فراموشیست! درد من حصار بركه نيست،. کم کم درخت می شوم صحنه.

gozelghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز - حکایت :

http://www.gozelghiz.blogfa.com/post-101.aspx

بهلول سكه طلا را دردستش گرفته بود وبا آن بازي مي كرد. در این فكر كه آن را به. چند نفر از فقرا بدهد و خودش را از شر آن خلاص كند. سخت در فكر بود، ناگهان جواني را ديد كه به او خيره شده وبه سكه نگاه مي كند. بهلول سكه را در. دستش مخفي كرد و گفت: چه شده، مگر سكه نديدي؟ مرد جوان چيزي نگفت و با خودش گفت:او كه ديوانه است، نمي داند سكه طلا چيست. بهلول وقتي. سكوت او را ديد مشكوك شد. راه افتاد كه برود. جوان گفت: صبر كن بهلول، با تو كار كار دارم. بهلول ايستاد وگفت: با من داري يا با سكه ام؟ بهلول گفت : چه معامله اي؟

gozelghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز

http://www.gozelghiz.blogfa.com/8809.aspx

یادم باشد که خیلی ها دوست دارند که کمی بیشتر زیر حباب باشند . این روزها خواندن حرفهای یک نفر مثل من فقط اسکرول کردن و یا حداکثرش نوشتن : جالب بود ، ممنونم . است . یادم باشد که فقط من و تو نوعی برای اینکه دیوانه نشویم نباید بدانیم . برای اینکه دق نکنیم ، نباید بشنویم . باید روزهای خودمان را سفت و سخت بچسبیم و چشممان را روی پستی ها ببندیم . بله ، اینگونه بهترست . پس یادم باشد. یادم باشد که که گاهی اوقات مثل بچه ای رفتار می کنیم که خود را خراب کرده . دیده اید حتما . دنیا برای خوش آمدن تو نیست :. اگر دوست ند...

gozelghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز

http://www.gozelghiz.blogfa.com/8907.aspx

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟ خطاب میرسد : آری! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد! فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم؟ آخر من کجا و بهشت کجا؟ آن هم با موسی! تمام نا تمام من! با تو تمام می شود! این کلام زنی ابله است. سانسور شده ست :.

ghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز

http://www.ghiz.blogfa.com/8804.aspx

بعضی وقتها هر حرفی را می زنیم! مردان در صید عشق به وسعت نامتنهایی نامردند. گدایی عشق می کنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشده اند اما همین که مطمئن شدند ، مردانگی را در کمال نامردی به جای می آورند! جایی خوانده بودمش فکر کنم از دکتر شریعتی بود. با اين حال استثنا هم داريم! بعضي وقتها بايد تعريف كرد تعریف چیزهایی که آزارت می دهد جاهایی که آزارت می دهد فرقی نمی کند بزرگ باشد یا کوچک! می گویند : نباید حرف زد نباید رنج ها و دردهایت را بگویی نباید گریه کنی نباید رنجید! چه بد ، چه خوب! پ ن جدای از متن فوق :.

ghiz.blogfa.com

ترکمن _ قیز - شبدیز :

http://www.ghiz.blogfa.com/post-203.aspx

نام اسب خسرو پرویز شبدیز بود. ویند خسرو پرویز چنان این اسب را دوست داشت که سوگند یاد کرده بود،هر کس خبر هلاکتش را بیاورد،او را بقتل خواهد رسانید . روزی که شبدیز مرد،میرآخور هراسان شد و به باربد رامشگر پادشاه پناه برد. در ضمن آوازی واقعه ی اسب را با ایهام و تلویح گوشزد خسرو کرد. شاه فریاد برآورد که:"ای بدبخت مگر شبدیز مرده است" خواننده در پاسخ گفت،"شاه خود چنین فرماید" خسرو گفت:" بسیار خوب هم خود را نجات دادی هم دیگری را.". به نقل از کتاب ایران در زمان ساسانیان تالیف آرتور کریستنسن. درد من حصار بركه نيست،.