akharinbarg.wordpress.com
آخرین برگ | باغ کاغذی منباغ کاغذی من
http://akharinbarg.wordpress.com/
باغ کاغذی من
http://akharinbarg.wordpress.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
2.6 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
16
SSL
EXTERNAL LINKS
90
SITE IP
192.0.78.13
LOAD TIME
2.57 sec
SCORE
6.2
آخرین برگ | باغ کاغذی من | akharinbarg.wordpress.com Reviews
https://akharinbarg.wordpress.com
باغ کاغذی من
تا پایان این قصه، صدها بار آغاز و صدها بار نرسیدن | آخرین برگ
https://akharinbarg.wordpress.com/2011/02/09/تا-پایان-این-قصه،-صدها-بار-آغاز-و-صدها-ب
تا پایان این قصه، صدها بار آغاز و صدها بار نرسیدن. 183; { برگ روز. تا پایان این قصه، صدها بار آغاز و صدها بار نرسیدن. آغاز می کنم دوباره، مثل آتش زدن کبریتی دیگر. یا خاموش می شود در باد…. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. ( بیرون رفتن. درحال اتصال به %s.
پ.ن | آخرین برگ
https://akharinbarg.wordpress.com/2010/09/28/پی-نوشت
183; { برگ روز. یک بوی بارون، همه فضای اتاقمو پر کرده و صدای شرشرش، همه ی گوشم رو.دلم می خواد نفس بکشم و خیس خیس بشم…! دو نوشتنم نمیاد این روزا. چهار برمی گردم به زودی…! 25 دیدگاه ». On 28/09/2010 at 23:13. تا حالا از این پستا نداشتی که سرم شلوغه و می خونمون و اینا. پن بارونش خیلی خوشبو بود…. آخرین برگ: موضوع فقط سر شلوغی نیست. یه نفس عمییییییق بکشم بعد دوباره برگردم بهتره :دی. On 29/09/2010 at 23:01. آخییییییییییی، بارون….:) ). On 30/09/2010 at 23:47. همه از بارون میگن. On 01/10/2010 at 00:55. نفس عمیقم...
بالا و پایین | آخرین برگ
https://akharinbarg.wordpress.com/2011/02/17/بالا-و-پایین
183; { برگ روز. وقتی به هر کدوم از ماها پول می دی، لطفا جنبه ش رو هم بهمون بده! پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. ( بیرون رفتن. درحال اتصال به %s. شايدآخرين برگ، از آن تو باشد!
برای یافتنت عینک می زنم | آخرین برگ
https://akharinbarg.wordpress.com/2011/01/29/برای-یافتنت-عینک-می-زنم
برای یافتنت عینک می زنم. 183; { برگ روز. برای یافتنت عینک می زنم. می دانم که هستی و هنوز نفس می کشی. حتی اگر بارها و بارها صدای نفس کشیدنت در زیر آوار روزهای شلوغ و پرهیاهو به گوشم نرسد. این روزها با تمام وجودم حس می کنم که چیزی در درونم گم شده است. و تو، همان گمشده ی منی که معنی تمام و کمال واژه ای به نام «من» هستی…. پن این پست شهابیه. رو بعد نوشتن پستم خوندم بی ربط به حال این روزهای من نیست. 5 دیدگاه ». On 29/01/2011 at 01:58. چقدر ناز بود پستت! On 29/01/2011 at 22:16. On 29/01/2011 at 23:18. تا پایان ...
سایه یا حقیقت | آخرین برگ
https://akharinbarg.wordpress.com/2010/09/02/سایه-ی-یا-حقیقت
183; { برگ روز. مرغ بر بالا و زير آن سايهاش. مىدود برخاك پران مرغ وش. ابلهى صياد آن سايه شود. مىدود چندانكه بىمايه شود. بىخبر كان عكس آن مرغ هواست. بىخبر كى اصل آن سايه كجاست. تيراندازد به سوى سايه، او. تركشش خالى شود از جست وجو. تركش عمرش تهى شد عمر رفت. از دويدن درشكار سايه تفت. بی ربط نوشت: گاهی دلم می خواهد حرف بزنم، بی ملاحظه … اما نمی شود! 12 دیدگاه ». On 02/09/2010 at 19:55. ماه می خندد…. بازیچگان انعکاس های دروغینیم. آخرين برگ: چقد نازه اين! On 02/09/2010 at 21:08. On 03/09/2010 at 22:49. ضمنا بع...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
16
من مجازی
http://www.virtualme.blogfa.com/9105.aspx
رو مگیر از ما. ما خریداریم نازت را. خال ناهیدت را ، شکر خندت را. امشب ناز آغاز نکن. لبخند بزن،عید آغاز بکن. کم ما را زیاد حساب کن "یا من یعطی الکثیر بالقلیل". امشب دنبال لبخند آسمان بگردیم.مستحب است . ما گذر کردیم نه ماه رمضان. برو برگرد ندارد. حسی غریب و عجین با روزهای آخر ماه رمضان ، که این روزها حتی برای لحظه ای شده ،حس می شود. ماه رمضان امسال بدترین ماه رمضان عمرم بود. یکی از لذت بخش ترین لحظه های ماه رمضان امسال، افطار کردن کنار پدر و مادرم بود.شک ندارم. خسته ام .خیلی زیاد. بعضی بندگانت آنچنان دیوان...
من فرزند آدم - دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
http://rahilab.blogfa.com/post-33.aspx
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند. دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین. چند سال پیش، همین شب بود که تو را خواندم. و برایم مهم بود که اجابت کنی. شاید برای هیچ کسی مهم نبود، اما برای من بود. و در همان لحظه باید اتفاق می افتاد. و در اضطرار، انسان ناگهان خلاق می شود! همان لحظه بود که به ذهنم افتاد. و شاید انداختی. و گفتم:"این علی. که به آن می نازی، چقدر نزد تو آبرو دارد؟ همان آبرو را واسطه قرار می دهم، همین ثانیه ها مشکل را برطرف کن، می دانی برایم مهم است! ما نفهمیدیم مرد یعنی چه، ع...
حرفای صد تا یه غاز - بی عنوان
http://www.atefe-joojetighi.blogfa.com/post-14.aspx
حرفای صد تا یه غاز. امروز را به خاطر بسپار. خیلی وقته دیگه قادر به نوشتن نیستم. خیلی وقته دستم به هیچ کاری نمیره. تنها تفریح من شده تو تخت دراز کشیدن و باب دیلن گوش دادن. اونم با صدای بلند. و به عکسش که رو سقف اتاق زدم خیره بشم. عاشق مدل سیگار کشیدنشم! انگار هیچ فشاری به سیگار وارد نمیشه. عالیه! این آهنگشو دوست دارم. اصلا دلم نمیخواد بدونم چی میگه. من خوشم میاد. دلمو بیخودی گرفتار کردم. گرفتار یکی که. نمی دونم. و چیزی که بیشتر از همه عذابم میده اینه که بسیار شبیه یه نفریه. خیلی شبیهه.
حرفای صد تا یه غاز
http://www.atefe-joojetighi.blogfa.com/8810.aspx
حرفای صد تا یه غاز. امروز را به خاطر بسپار. ا شتباه بزرگی مرتکب شدم. خیلی بزرگ. چرا باید لج می کردم؟ چرا بدون توجه به توانایی خودم این راهو انتخاب کردم؟ خیلی وقته ازش بی خبرم. چند هفته پیش چند شب پشت سر هم خوابشو می دیدم. هر ۲تا خطش خاموشه.اینم شد زندگی؟ یه نگرانی عمیق همه ی وجودمو گرفته . نه قادرم حرفی بزنم نه می تونم کنترلش کنم. و کاری هم از من بر نمیاد. چیزی بلد نیستم بگم. تا تو رو دلداری بدم.خدا به موقع می رسه فقط. به این معتقدم! نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم دی ۱۳۸۸ساعت 8:29 توسط عاطفه.
من فرزند آدم - تنها با خودم
http://rahilab.blogfa.com/post-53.aspx
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند. بی آنکه شناگری بدانم، دل به دریای خودم زدم، و این بود که غرق شدم. و روزهاست که مفقودالاثرم. چقدر همه چیز عمق دارد. چقدر همه چیز عمیق و هدفمند است. چقدر همه چیز سوال برانگیز است. آیا همه اینها حقیقت دارد! آیا "حقیقت" حقیقت دارد! این خدا که می گویند کجاست. انگار دارد از جایی به من لبخند می زند. انگار همه چیز را می داند. این نگاه های عاقل اندر سفیهش مرا کشت. چیزی می خواهد به من بگوید. چرا زمانش نمی رسد. عجب پدیده ی زیباییست! روزی تو خواهی آمد.
من فرزند آدم - دلم... آه دلم....
http://www.rahilab.blogfa.com/post-99.aspx
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند. 1 این که می بینی جسد خندان من است کنار تو. فقط همین. 2 باغبان باید فضا را گرم کند تا سرما به گلها نزند. 3 کمتر پیش آمده که قرار داشته باشم. این بار نیز ندارم. دلم از این خفقان گرفته. دلم از بندهایی که خودمان به دست و پای خود زده ایم گرفته. دلم از قفسی که برای خودمان ساخته ایم گرفته. دلم از مسلمانی مان سخت گرفته. 4 اعتماد مانند یک کاغذ است، اگر مچاله شود دیگر به حالت اول برنمی گردد. جای دیگر نتوانستی غالب شوی زورت به ضعیف رسیده؟ یک فنجان تب (ش...
من فرزند آدم - خدایان گوناگون ما
http://rahilab.blogfa.com/post-62.aspx
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند. آیا تو نیز با تمام وجود چیزی را می خواهی؟ آیا به دنبال چیزی هستی که با نرسیدن به آن، دنیایت به آخر می رسد، روزگارت سیاه می شود، از خدا ناامید می شوی و آهنگ مرگ می کنی؟ پس بیا. تو نیز نادانسته مشرک. و بعضی از مردم، کسی ست که خدا را به ظاهر می پرستد، هر گاه به خیر و نعمتی می رسد اطمینان می یابد و هر گاه به شر و آفتی می رسد از خدا روی گردان می شود. آه که در دنیا و آخرت خسارت دیده است! حج 11 و 13). می بینی شرک و کفر چقدر نزدیک است! نوشته شده در س...
من فرزند آدم
http://www.rahilab.blogfa.com/9309.aspx
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند. 1 چرا گاهی نمی تونی توی صورت طرف زول بزنی و بگی هنوز همونی که بودی؟ هنوز دوسش داری و هنوز عزیز توست. چرا گاهی اگر جرات کنی و این حرفها رو بهش بزنی اون باورت نمیکنه. 2 کلا عادت دارم با کسی که باهاش رشدی ندارم، حال خوبی ندارم، آدمی که به جای اینکه بهم انگیزه و انرژی بده اونو ازم میگیره، نمونم. اگه موندم قطعا روحمو فراری دادم و جسممو بالاجبار باقی گذاشتم. 3 این دو ماه خیلی مرگ و میر اتفاق افتاده! و حتی آدم ها یا فرشتگانی که باهام قدم می زنند(!
من فرزند آدم - تمام لذت دنیا
http://rahilab.blogfa.com/post-60.aspx
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند. شیوانا از روستایی می گذشت . به دو کشاورز بر خورد می کند . هر یک از او می خواهند که دعایی برایشان داشته باشد. شیوانا رو به کشاورز اول می کند و می گوید : تو خواستار چه هستی؟ می گوید من مال و منال می خواهم که فقر کمرم را خم کرده است. شیوانا می فرماید برو که هستی شنواست و اگر هین خواسته را از درونت بخواهی به آن می رسی و نیازی به دعای چون منی نداری. رو به دهقان دوم می کند که تو چه؟ او می گوید من خواهان تمام لذت دنیایم! دورنما و حال و روز یک آدم مست.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
90
love Designer
عشق يعنی توی دوست داشتنی. عشق وقتی همرنگ باد ميشه که : بگی خانومم وقتی موهات چتری ميريزه. رو چشمات ميشی عين اين زن خارجيه که عکساش هست ولی توخيلی خوشگلترميشيا. عشق وقتی مثه ستاره هاس که : از خواب بيدار بشی و دلت هوس. کنه بوسم کنی . عشق وقتی خدا رو هم آروم ميکنه که : قصدت باشه برا روز زن گل و. مانتو سفيد بخری برام ولی پول نداشته باشى و چقد. شيرينه که بهش فکر کردی . عشق وقتی رنگش مهتاب وار ميشه که : زنگ بزنی بهم و من. هنوزم که هنوزه همون خانومیه روز اول باشم برات . ديگه يادت رفته تو جمله هات از کلمه. يه مک...
آخرین بار
با هم رهسپار راه دردیم. با هم,لحظه ها را گریه کردیم. ما با صدای بی صدای گریه سوختیم. ما از عبور لحظه لحظه قصه ساختیم. نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 15:15 توسط معین. نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 15:12 توسط معین. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۸۹ساعت 10:10 توسط معین. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۸۹ساعت 10:9 توسط معین. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۸۹ساعت 10:8 توسط معین. به همین دیدار های گاه و بی گاه. به همین لبخند های نصفه و نمیه. ولي نمي دونستم تو.
توبه نامه!...
مشک را که پر آب کرد ، از خوشحالی حتی حواسش نبود ، دستانش را بریده اند بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد. دیدبانی عرصه های فرهنگی سیاسی. و خدایی که در این نزدیکیست. پایگاه اینترنتی هیئت الحسین مشهدالرضا(ع). مجله علمی ، فرهنگی و مذهبی شهرستان باوی. بحر در کوزه و ما. مشک را که پر آب کرد ، از خوشحالی حتی حواسش نبود ، دستانش را بریده اند بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد. هیئت جوانان امام سجاد (ع). انجمن دختر و پسرای ایرانی. آموزش مسائل زناشویی(آشنای محبوب). رسول ...
آخرين برگ
شاخه ي تنها دست آخرين برگ راسفت گرفته بود اما امان ازطوفان. تاریخ: سه شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت: 20:10. چقدر سرد است دارد يخ ميزند دستانم. محكمتر بگير دستانم را. اين اخرين كلام تنها برگ روي شاخه بود. در اخرين روز پاييز. چ بي رحم است اين باد سرد پاييز . تاریخ: شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۴ ساعت: 18:42. واين آخرين برگ از منه. طراحی قالب و بنر تبلیغاتی. تمام حقوق وبلاگ متعلق به نویسندهی آن می باشد : طراح قالب: کافه اسکین.
اخرین برگ (حسین منوچهری)
اخرین برگ (حسین منوچهری). تو از نبیره اشکی و آه افتاده. و دسترنج هزاران نگاه افتاده. شبی درون سکوتی که خالی از عشق است. تنی شکسته سر چهارراه افتاده. تمام درد تنش در دو چشم او گل کرد. و بغض شد همه از اشتباه افتاده. در آن سکوت کسی اتفاق می افتد. تو اتفاق شدی از گناه افتاده. و از تلاقی چندین نگاه آلوده. تو مانده ای و سری بی کلاه افتاده. و بعد روی سکوی کنار یک معبد. دو چشم خیس تهی از نگاه افتاده. پيام هاي ديگران . تمام عمر فکر میکردم. اینکه خیس میشوم گناه باران. مینویسم : سر تا پایم خیس شده. پيام هاي ديگران .
آخرین برگ | باغ کاغذی من
183; { برگ روز. به علت ف ی ل ت ر شدنهای مداوم به این آدرس نقل مکان نمودیم:. 183; { برگ روز. وقتی به هر کدوم از ماها پول می دی، لطفا جنبه ش رو هم بهمون بده! تا پایان این قصه، صدها بار آغاز و صدها بار نرسیدن. 183; { برگ روز. تا پایان این قصه، صدها بار آغاز و صدها بار نرسیدن. آغاز می کنم دوباره، مثل آتش زدن کبریتی دیگر. یا خاموش می شود در باد…. مرا به حال خویش وامگذار. 183; { برگ روز. Laquo;دی / وا / نه» سه بخشه. اما امان از وقتی که دچار شی دچار دیوانگی! برای یافتنت عینک می زنم. 183; { برگ روز. کاملا بی ربط...
آخرین برگ وبلاگ
گمشده من و روزهایم. نوشتن، نعمت گمشده امسال من است لحظه ی عید آرزویش خواهم کرد. نوشته شده در یکشنبه چهارم اسفند 1392ساعت 1:43 توسط آخرین برگ. حتی روزنه ای ما را بس. دلم یک کف دست نور میخواهد خورشید آسمانم ره گم کرده است. نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر 1392ساعت 0:29 توسط آخرین برگ. باورهايى از جنس ترديد. گاه بايد دلتنگى را قورت بدهى، درست مثل هسته ى آلو زردى كه بيخ گلويت گير كرده و در مبارزه بين بيرون و درون پايين مى رود. بعد هم فراموش مى كنى لحظات سخت دست پا زدنت را. ایستاده ام و نمیرسم. نا مهری های مهر.
آخرین برگ پائیز
حال و هواي دلم ابريست. چكاوكي در گلويم به بغض نشسته. در تعبير شاعرانه هايم احتياط كن. باران مي شوم و مي بارم. رود مي شوم جاري به سوي تو. پرنده مي شوم به سوي تو پر مي كشم. تعبير روياي هر شبم باشي. نوشته شده در شنبه دهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 12:5 توسط آخرین مرد. از لا به لاي برگهاي پائيزي. دستهايت را در دست مي گيرم. چشمانم را به چشمانت مي دوزم. و برايت از قصه ي هزار و يك شب عاشقي خواهم گفت. مي گويم كه چگونه چون قطره اي زلال. از آسمانها بر برگهاي پائيزي. و از كوچكترين روزنه آن. بر قلب برگهاي پائيزي. یکم پنجره رو ب...
akharinbargezard.persianblog.ir
آخرین برگ زرد
در پی افکار تو . و جا به جا میشوم در چشمانت . و انکار وجودم با چرخاندن گردنت . و سعی در پنهان کردنم در خاطراتت . چقدر مانند ماهی کم هستم در حوض آبی وجودتکه برایم به وسعت دریای بیکران بودو دیدن سراب در بیابان ذهنت و کودکی . و کودکی . کاش میدانستم کبوترم باز می شود. و کاش مانند تو با معنی. کبوتر با کبوتر باز با باز کنار می آمدم. تا هیچ وقت بافت زنجیرم را به تو نمی سپردم . ولی شرمنده که نمیتونم زیاد سر بزنم . :). وبلاگ جدیدت را دیده ای؟ دوست داشتم برایم بسرایی. به جایت نوشته ام . و مرا در افسردگی ام.
آخرین بازمانده
نمی دونم . به هیچکس .آخه کسی که اینجا نمیاد.ا. اصلا به خودم سلام کردم.خیلی وقته که خودمو ندیدم. درست از روزی که دیگه بارون نیومد. یا شایدم اومد ولی من نفهمیدم.از روزی که آسمون دیگه قشنگ نبود. ادما عجیب بودند.از روزی که دیگه روم نمی شد برم تو کوچه فوتبال بازی کنم.از روزی که گم شدم تو جاده زندگی روزمره. از روزی که بزرگ شدم! این روزا خیلی تنها شدم.نمی دونم چی شد که تصمیم گرفتم دوباره بنویسم. شاید یه روزی به همه اینا بخندم. انگار تا حالا نبودم.هنو خودمو نمیشناسم. همچو مرغی که به زیر پر خود. که تو غمگین بودی.
بي تو خواهم مرد
بي تو خواهم مرد. می نویسم همه ی با تو نبودن ها را تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری. خداجونم قربون بزرگیت برم که هیچوقت بنده هاتو فراموش نمیکنی. خدایا معجزرو با تمام وجود درک کردم. وقتی پست قبلیمو خوندم تنم لرزید و دوباره یاد سختیایی که کشیدم افتادم. اما الان همه چی درست شده. بعد ۳ ماه عذاب دوباره همه چی درست شد. خدا واقعا صدامو شنید. باورم نمیشه از مرز جدایی برگشتم و دوباره عاشقتر از قبل زندگیمو شروع کردم. با این تفاوت که دارم مادر میشم. یه موجود کوچیک اما واسه من بزرگ. که شده تموم دنیام. خداجون یادت...