masitahtaghari.blogsky.com
میروم خوش به سبکبالی باد
http://www.masitahtaghari.blogsky.com/page/9
میروم خوش به سبکبالی باد. کاش اینی که میگویند آسمان خدا همه جا یکرنگ است حرف درستی باشد. کاش آسمان شهر تو هم همینقدر خاکستری و گرفته،. بی وقفه پنج روز و شب سراسیمه و آشفته باریده باشد. ش تو هم نیمههای شب با صدای آشوب قطرهها از خواب پریده باشی و بعد آرام در خودت خزیده باشی و گفته باشی پس کوشی دختر؟ کاش تو هم لب تختت نشسته باشی و یاد انحنای تنم بیچارهات کرده باشد. کاش غم دار دست ندامت کشیده باشی توی موهایت و میان ملافهها دنبال ساق پریشان موهایم گشته باشی،. کاش تو هم درمانده مانده باشی که پس تا کی؟ از ماست ...
mahboobgharib.blogsky.com
دنیا بالا و پایین زیاد داره - رقص کولی
http://mahboobgharib.blogsky.com/1392/03/21/post-18/دنیا-بالا-و-پایین-زیاد-داره
شبی مه آلود زیر نور ماه. دنیا بالا و پایین زیاد داره. سهشنبه 21 خردادماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ. نوشته شده توسط محبوب. روزنوشت های محسن باقرلو. تاگ نوشته های دکولته بانو. بادهای بنفش تیره - ایرن. سرگیجه های کشدار دختر آبان. فکر هر شب تو-مریم شیرزاد. سی و یک - مریم. دانه های ریز حرف. در میان کوآلاها- طلیعه. آیا روحی اینجا هست؟ آینه ای در من-فرناز. خرپ خرپ های مغز یک چپ دست. در این سرا - عاطفه. رویاهای یک زندگی واقعی-فرشته. برای فردای حافظه ام-وانیا. علی ربیعی 15 سالهء عزیز. رولی در سرزمین عقاید.
mahboobgharib.blogsky.com
بابا - رقص کولی
http://mahboobgharib.blogsky.com/1392/03/04/post-16
شبی مه آلود زیر نور ماه. شنبه 4 خردادماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ. اینکه پنج شنبه ها تعطیلم خیلی احساس خوبی بهم میده. همه ی این پنج شنبه ها رو صبح زود از خواب بیدار میشم و سعی می کنم از یه روز تو خونه بودن نهایت استفاده رو بکنم. اما پنج شنبه ای که گذشت، با همه ی پنج شنبه هایی که توی این شهر گذروندم فرق داشت. همین طور که راه افتاده بودم به سمت پایین،. همه خاطرات دونه دونه جون می گرفتند و جلوی چشمام رژه می رفتند. همراه بابا واسه ثبت نام اومده بودم. اولین بار بود که میومدم تهران. نوشته شده توسط محبوب.
patepostchi.blogfa.com
روزمرگی
http://patepostchi.blogfa.com/90022.aspx
این روزها باید دیگر دل خوش کرد به منشی مطلب دندانپزشک که فردای روز درمانت زنگ میزند و حالت را می پرسد. باید خوشحال بود که یکی به فکر توست و نگران حالت. یکی هست که میداند درد داری. یکی هست که میداند تو هم این گوشه ها هستی. نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت ۲۲:۹ بعد از ظهر توسط خودم. هفته او ل تیر ۱۳۹۱. هفته سوم خرداد ۱۳۹۱. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۱. هفته چهارم اسفند ۱۳۹۰. هفته چهارم شهریور ۱۳۹۰. هفته سوم شهریور ۱۳۹۰. هفته دوم شهریور ۱۳۹۰. هفته او ل شهریور ۱۳۹۰. هفته دوم مرداد ۱۳۹۰.
patepostchi.blogfa.com
روزمرگی
http://patepostchi.blogfa.com/90061.aspx
خواب دیدم روی دریاچه ی یخ بسته ای نشسته ام. زیر پایم ماهی های کوچک به یخ ها نوک می زدند. تو زیر یخ کنار ماهی ها بودی . زن زیبایی آن سو تر نشسته بود و هر از گاه روی یخ ها خم می شد و لب های تو را می بوسید . تو برایش لبخند می زدی. من از سرما در خود جمع شده بودم و از حسادت دق می خوردم. نوشته شده در سه شنبه یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت ۱۴:۵۳ بعد از ظهر توسط خودم. هفته او ل تیر ۱۳۹۱. هفته سوم خرداد ۱۳۹۱. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۱. هفته چهارم اسفند ۱۳۹۰. هفته چهارم شهریور ۱۳۹۰. هفته سوم شهریور ۱۳۹۰. هفته دوم شهریور ۱۳۹۰.
sabad.blogsky.com
حال و روزنوشت
http://www.sabad.blogsky.com/1388/10
حال و روزنوشتهای من در این روزهای نبادا! یک داستان مینیمال / خاصیت همیشگی آدمی! درخت پس از آن همه تنهایی تکیه داده بود به زنی خسته. خسته و منتظر مثل خودش! منتظر سالهایی که گذشتهبودند و راهی که دیگر از آن کسی به دلش نزدیک نمیشد. درخت اما خشکیده بود و زن هنوز امیدوارانه منتظر بود به خاصیت همیشگی آدمی! همه آن سالها / یک داستان مینیمال. روستای آغوزدره در مازندران - بهشهر / عکس: خودم. خاکسترها را زیر رو می کند تا زغال های افروخته بیایند بالا که هیزم ها، مستقیم با داغی زغال ها. منتشرشده پیش از این در عکسداستان.
patepostchi.blogfa.com
روزمرگی
http://patepostchi.blogfa.com/90052.aspx
دوباره لب هایم روی گردنت قرار گرفت. درست روی شاهرگت. نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۰ساعت ۱۰:۷ قبل از ظهر توسط خودم. هفته او ل تیر ۱۳۹۱. هفته سوم خرداد ۱۳۹۱. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۱. هفته چهارم اسفند ۱۳۹۰. هفته چهارم شهریور ۱۳۹۰. هفته سوم شهریور ۱۳۹۰. هفته دوم شهریور ۱۳۹۰. هفته او ل شهریور ۱۳۹۰. هفته دوم مرداد ۱۳۹۰. هفته چهارم تیر ۱۳۹۰. هفته سوم خرداد ۱۳۹۰. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۰. هفته سوم فروردین ۱۳۹۰. هفته دوم فروردین ۱۳۹۰. هفته او ل بهمن ۱۳۸۹. هفته او ل آذر ۱۳۸۹. هفته دوم مهر ۱۳۸۹.
maktooob.persianblog.ir
مکتوب...
http://maktooob.persianblog.ir/1389/6
این یک وبلاگ نیست! Ceci n'est pas une blog! سلام نمیخوام به افکارتون جهت بدم . دوست دارم ببینم به شما چه حسی رو القاء میکنه؟ میتونید توضیحی براش بدین؟ با کسب اجازه از سرور گرامیم کرگدن دامت برکاته در سبک مطلب ، به روش عکسداستان. وبلاگ دیگر ایشان که بسیار مفیوض گشتیم از مشاهده اش . که هرچه هست اوست و ما هیچیم . که در طریقت وبلاگ نویسی، همانا او پیل است و بلکه ام بزرگتر .و ما پشه . بلکه ام کوچکتر . زندگی و .استغاثه و. تضرع و زار ی و . مراسم شب قدر رو داشتم از تلویزیون تماشا میکردم :. Zwnj;زاری و تضرع کرد؟
patepostchi.blogfa.com
روزمرگی
http://patepostchi.blogfa.com/90063.aspx
از سر صبح به بیشترین چیزی که فکر می کنم مرگ است. یک جور مردن تر و تمیز . نه حتی مرگ هم نمی خواهم . یک جور محو شدن یا تبخیر شدن بهتر است. جوری که انگار هرگز نبوده ام. خلاص شوم از این بار سنگین اندوه . از این بغض های مدام. از این هق هق های بیخ گلو. خواب های آشفته . کابوس های دق آور . حسرت های مانده به دل. حوصله هیچ کدام را ندارم . می خوام تبخیر شوم . تمام و کمال . جوری که انگار هرگز نبوده ام. نوشته شده در شنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت ۹:۵۵ قبل از ظهر توسط خودم. هفته او ل تیر ۱۳۹۱. هفته سوم خرداد ۱۳۹۱.
patepostchi.blogfa.com
روزمرگی -
http://patepostchi.blogfa.com/post-64.aspx
برای حمید باقرلو که هنوز به اینجا سر می زنه و به یادمه :. برای کسی که عاشق نوشتن باشه ننوشتن سخته. اما سخت تر اینه که تو جایی که دیگه دوستش نداری و بهش اعتقاد نداری بنویسی. حمید جان برای همینه که اینجا این جوری شده - ساکت- . نمی دونم این حس مازوخیستی در من از کجا میاد که باید خون از جگرم بچکه تا بتونم بنویسم . یه درد ، یه زخم ،یه دشنه ، یه بغض توی گلوم باید باشه تا بتونم بنویسم. خوب یا بد. فعلا همچین حسی رو ندارم. بلند نیستم از بی وزنی ، از روز گار بی خیالی ، از زندگی کردن مثل یک پر سوار روی باد بنویسم .