arame-jan.persianblog.ir

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها - سلام

http://shabshidha.blogfa.com/post-447.aspx

توی این مدت دخترکم هفت ساله شد و تولدش رو توی یک مجموعه مینی گلف گرفتیم که داخل سالن هست و بازیهای دیگه هم علاوه بر اون داره . کلی بهشون خوش گذشت و کیف کردن . یکی از دوستای صمیمیم از ایران اومده بود که اونم با پسرکش بودن . چقدر از اومدنش خوشحالم . چقدر با هم دل جلا دادیم و آخرش هم وقت کم میاوردیم . نوشته شده در شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. از توی توی دلش. از آرزوها و امیدهاش. مثل اسمش روشن و شفاف. نوشته، می نویسه، خواهد نوشت. یکی از همین آرش ها. من و ام اس. کانادا از نگاه یک مهاجر.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/8810.aspx

گفت برای این گرون تره که اولن یکی رو گذاشتن تا این رو قاچ کنه بعد تخماش رو در بیاره و بعدم روش نایلون بکشه و تر و تمیز کنه بعدشم اینکه توی یخچال گذاشته و طالبی رسیده ای هست . دهنم باز موند . گفتم درست میگی مامان جون . خرید انجام شد و با یه دنیا خوشحالی از استدلال فسقل خانم برگشتیم خونه . نوشته شده در یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۸ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. از توی توی دلش. از آرزوها و امیدهاش. مثل اسمش روشن و شفاف. نوشته، می نویسه، خواهد نوشت. یکی از همین آرش ها. من و ام اس. کانادا از نگاه یک مهاجر.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها - ما برگشتیم

http://shabshidha.blogfa.com/post-448.aspx

خوب از کجا شروع کنم رو خودمم نمیدونم . همینجوری شروع میکنم به تعریف تا ببینم چجوری میشه . توی این مدت بابا هم اومدن پیش ما که برای یه مدت کوتاه بود و همچین تا اومدیم کیف کنیم رفت . خیلی لحظه قشنگی بود روزی که از در وارد شد و من دویدم توی بغلش و اشکی میریختم که بیا و ببین . خدا همه پدر و مادرا رو حفظ کنه که وجودشون همه عشقه . وبلاگ منم توی این مدت یکسال بزرگتر شد . اسمش هم همینی که هست میمونه چون حروف اسم دخمل کوچیکه هم توشه . نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۰ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. من و ام اس.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/9106.aspx

تابستان خود را چگونه گذراندید. چند باری هم دستش رو تا دم وسیله مربوطه ممنوعه میبره و میاره عقب : ) . خلاصه که عشق میرسونه بهمون دنیا دنیا . درباره کد دار کردن وبلاگ هم فعلن با خودم به توافق نرسیدم و همینجوری مینویسم . همه تلاشم رو میکنم که حداقل ماهی یکبار رو بیام و وبلاگ رو به روز کنم . از همه دوستای گلی که اینهمه منو شرمنده کردن و بهم محبت داشتن یه عالمه ممنونم . شاد شاد شاد باشید . مخاطب خاص : آخه عزیز دلم من که آدرس جدیدت رو ندارم چجوری جواب بدم بهت : ). از خودش و زندگیش. از توی توی دلش. من و ام اس.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/8707.aspx

نوشته شده در جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. از توی توی دلش. از آرزوها و امیدهاش. مثل اسمش روشن و شفاف. نوشته، می نویسه، خواهد نوشت. یکی از همین آرش ها. من و ام اس. کانادا از نگاه یک مهاجر. چند قدم نزدیکتر به خدا. چیزی به نام زندگی. جزر و مد احساسات من.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/8708.aspx

این هفته شمال بودیم .ویلای پدر همسرجان که یه جای عالی هست . به قدری خوب بود و خوش گذشت که حد نداره . هانا که توی باغچه مشغول بود و هر نوع جک و جونوری که میدید برمیداشت و نگاه میکرد و به بقیه هم نشون میداد . یه کرم گنده گرفته بود و به پدر همسر جان نشون میداد و میگفت: بابا ابی این کرمه برای ماهی گیری خوبه؟ دلم اون بغل مهربونت رو میخواد عزیزکم . نوشته شده در دوشنبه ۶ آبان ۱۳۸۷ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. از توی توی دلش. از آرزوها و امیدهاش. مثل اسمش روشن و شفاف. نوشته، می نویسه، خواهد نوشت. من و ام اس.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/8806.aspx

کلاس اولی خونه ما . نوشته شده در یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۸ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. از توی توی دلش. از آرزوها و امیدهاش. مثل اسمش روشن و شفاف. نوشته، می نویسه، خواهد نوشت. یکی از همین آرش ها. من و ام اس. کانادا از نگاه یک مهاجر. چند قدم نزدیکتر به خدا. چیزی به نام زندگی. جزر و مد احساسات من.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/8710.aspx

اونم یه خرده فکر کرد و با یه قیافه حق به جانب در حالی که انگشتاش رو جلوی صورتش پیچ و تاب میداد گفت: همین دیگه، منو هی میبری ایران، منم انگلیسی یادم میره! واااااای اینقدر بوسیدمش و نوک انگشتاش رو گاز گاز کردم که دلم راضی بشه . خیلی سعی میکنه فارسیش رو همونجور خوب حفظ کنه و بعضی لغات رو فکر میکنه تا معادل فارسی براش پیدا کنه و بگه و وسط هیجان و تلاش یه چیزایی میپرونه که بساط خنده چندین دقیقه ای برامون فراهم میشه . مثلن یه روز به همسر جان میگه بابا با این کاغذا برای من نمکدون درست میکنی؟ از خودش و زندگیش.

shabshidha.blogfa.com

شبشیدها

http://shabshidha.blogfa.com/9011.aspx

خوب از کجا شروع کنم رو خودمم نمیدونم . همینجوری شروع میکنم به تعریف تا ببینم چجوری میشه . توی این مدت بابا هم اومدن پیش ما که برای یه مدت کوتاه بود و همچین تا اومدیم کیف کنیم رفت . خیلی لحظه قشنگی بود روزی که از در وارد شد و من دویدم توی بغلش و اشکی میریختم که بیا و ببین . خدا همه پدر و مادرا رو حفظ کنه که وجودشون همه عشقه . وبلاگ منم توی این مدت یکسال بزرگتر شد . اسمش هم همینی که هست میمونه چون حروف اسم دخمل کوچیکه هم توشه . نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۰ساعت توسط شبنم. از خودش و زندگیش. من و ام اس.