arseh30.blogfa.com

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - داستان واقعی “مردانگی”

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1178

دل نوشته های طوفان. چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها , افراد زیادی اونجا نبودن , ۳نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود . به همشون باقالی پلو با ماهیچه. بده , خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش کردم و بهش تبریک. پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد . نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم م...

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - بمب خنده

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1171

دل نوشته های طوفان. آخه چرا چشم که باد میکنه کوچیک میشه ولى بینى که باد میکنه بزرگ میشه؟ مگه ما چه گناهى کردیم آخه؟ آغا منو میگی چیست؟ عبارتی برای شروع یه خالی بندی تپل! یکی از دروغای رایجی که تو اس ام اس گفته میشه "من رسیدم ه در حالیکه هنوز از خونه بیرون نزدی! من هنوزم در عجبم که قارچ خور چطوری با سرش آجرو میشکوند ولی وقتی به لاک پشت میخورد میمرد؟ فقط یه ایرانی میتونه به جای اینکه یه قدم بیاد جلو ، دم سفره بشینه و کل سفره رو بکشه جلو خودش! کرگدن زورش به همه میرسه هااا. میتونه سلطان جنگلم بشه. بچه که بود...

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - ترفند یک زن به شوهر خسیسش !!

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1177

دل نوشته های طوفان. ترفند یک زن به شوهر خسیسش! روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود،. قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که. تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد. خسیس دار فانی را واداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند. تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند!

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - داستان عاشقانه کلاغ ! (جالب+تصاویر)

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1179

دل نوشته های طوفان. یه روزی آقای کلاغ ، * * * یا به قول بعضیا زاغ. رو دوچرخه پا میزد، * * * رد شدش از دم باغ. پای یک درخت رسید ،* * * صدای خوبی شنید. نگاهی کرد به بالا ،* * * صاحب صدا رو دید. یه قناری بود قشنگ ، * * *بال و پر ، پر آب و رنگ. وقتی جیک جیکو میکرد ،* * * آب میکردش دل سنگ. قلب زاغ تکونی خورد ،* * * قناری عقلشو برد. توی فکر قناری ، * * * تا دو روز غذا نخورد. روز سوم کلاغه ، * * * رفتش پیش قناری. گفتش عزیزم سلام ، * * * اومدم خواستگاری. نگاهی کرد قناری ،. بالا و پایین، راست و چپ. منقار من قلمی ،.

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - داستانک؛ درس های مفید از دزدی بانک!

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1173

دل نوشته های طوفان. داستانک درس های مفید از دزدی بانک! در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید :. همه افراد حاضر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد. همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند. این شیوه تغییر تفکر نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن . هنگامیکه دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی که (مدرک لیسانس اداره کردن تجارت داشت) به دزد پیرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت برادر بزرگتر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم. اما رییس اش پاسخ داد: تامل کن! ما زندگی و...

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - بمب خنده

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1169

دل نوشته های طوفان. ﺷﺮﻛﺖ ﺟﯽ ﺍﻝ ﺍﯾﮑﺲ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﮔﻮشی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺩﺭﻣﻴﺎﺩ. ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻣﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐ ﺮﺩﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺒﻠﺖ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﺗﻮﺵ! ﺍﺧﯿﺮﺍ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﻢ ﺗﻮﺵ ﺗﺴﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ. شرایط جدید ازدواج :. تو افق ویلا داشته باشه. به موقع محو شه و سر وقت ظاهر شه. گوشیش راحت از جیب در بیاد. تا حالا کیش رفتین؟ تاکسیا شون همه تویوتان بی کلاسا! ما تو شهرمون همه تاکسیا پرایدن پراید! یارو میره پیش دکتر متخصص میبینه ویزیتش بیست هزار تومن شد! به دکتر میگه: اگه تخفیف میدی بگم کجام درد میکنه،. حالا اگه عدد به دس...

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - معرفت روباهی که از شرم دوستانش سکته کرد

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1167

دل نوشته های طوفان. معرفت روباهی که از شرم دوستانش سکته کرد. نامش اصغر درخشان است، هفت سالی میشود که میشناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش. او یکی از محیطبانهای پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود محیطبانی که افتخار میکند به رسالتی که برعهده گرفته است. چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکیهای منطقه حفاظت شده شیدا. از او میپرسم: چرا این کار را کردی؟ تا سرانجام، همهی روباهها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه میزنند. اصغر میگوید...

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - نظر اکبرعبدي درباره مذاکره و ارتباط تلفنی آقای روحانی با اوباما

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1176

دل نوشته های طوفان. نظر اکبرعبدي درباره مذاکره و ارتباط تلفنی آقای روحانی با اوباما. اکبر عبدي در پاسخ به اين سوال كه نظرتان درباره مذاکره و ارتباط تلفنی آقای روحانی با اوباما رئیس جمهور آمریکا چیست؟ گفته است :اوباما آدم خسیسی است. حق هم دارد بنده خدا در آفریقا درس خوانده و تلاش کرده شده رئیس جمهور. پس قدر پولش را میداند. گذاشته آخرین لحظه ای که آقای روحانی قصد برگشت به ایران داشته به او زنگ زده است. ترسیده مجبور شود ۴۰-۵۰ نفر را ناهار دعوت کند و در کاخ سفید هم جا نباشد. دست نوشته های شخصی کاپیتان میلاد.

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - بنده شیطان

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1181

دل نوشته های طوفان. مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود . ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است . کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟ جواب داد: برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ،. طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند. سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت:. اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند. مرد گفت طناب من کدام است؟ مرد قبول کرد .

toofanepaeizi.blogfa.com

دل نوشته های طوفان - داستان کوتاه و بسیار زیبای شهر باران

http://www.toofanepaeizi.blogfa.com/post/1165

دل نوشته های طوفان. داستان کوتاه و بسیار زیبای شهر باران. چه قدر زود ميگذره! آره يادش به خير وقتي تقويم رو باز كردمو كارت دعوت به شهر بارون از لاش افتاد! آره يادمه وقتي كارت و برداشتم و ديدم به شهر بارون دعوتيم ،خيلي خوشحال شدمولي وقتي فهميدم تاريخش مال يك هفته بعده ناراحت شدم! گفتي تا هفته ي ديگه كي مرده كي زنده ،گفتي چه جوري مي خوايم اين يك هفته رو بگذرونيم! اي بابا . آبجي باورت ميشه الان يك هفته بيشتره اومديم شهر بارون . انگار نه انگار چه قدر منتظرش بوديم! يني ما هرچي بزرگتر مي شيم! آرزوی بر باد رفته *.