asalroz.blogfa.com

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/1392/07/2

کاش کسی یاد معلم ها می داد:. اول مهر شغل پدرها را نپرسند. وقتی هنوز احترام به همهی شغل ها. را و افتخار به همهی پدرها را. یاد دانش آموزانشان ندادهاند! حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم میخورد ،. کاش گذشته ی ما آدما مثل دفترچه خاطرات بود هر وقت که از گذشتمون شیمون میشدیم پاکش میکردیمو دوباره از اول همونجوری که دلتمون میخواست مینوشتیمش . سلام دوستای خوبم امیدوارم از وبم خوشتون بیادو برام نظر بذارین همتونو دوست دارم . 1570;رشيو. 1589;فحه نخست. هفته چهارم آذر ۱۳۹۲. هفته سوم آبان ۱۳۹۲. هفته دوم مهر ۱۳۹۲. 27CDB6E-AE...

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته - خاطره

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/post/17

حالا خاطرات سوخته ب کنار. میان شعله هایش اولین کاغذی ک سوخت. دست نوشته های توبودخواستم بردارم ک دستم سوخت.میبینی دوباره. همین جا درون شعرهایم بمان. تا وسوسه ی دوستت دارم های دروغین آدمها م. را با خود نبر. به سرزمین های دور احساس. من اینجا هر روز با تو عاشقی می کنم بی انتها. شعر من بهانه ایست برای ما شدن دستهایمان. تا تکرار غریبانه ی جدایی را شکست دهیم. کاش گذشته ی ما آدما مثل دفترچه خاطرات بود هر وقت که از گذشتمون شیمون میشدیم پاکش میکردیمو دوباره از اول همونجوری که دلتمون میخواست مینوشتیمش . بامن بمان ت...

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/1392/08/3

دلمان خوش است که مینویسیم. و دیگران می خوانند. و عده ای می گویند. آه چه زیبا و بعضی اشک می ریزند. و بعضی می خندند. به لذت های کوتاه. به دروغ هایی که از راست. به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند. یا کسی عاشقمان شود. با شاخه گلی دل می بندیم. دلمان خوش می شود. به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی. و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود. چقدر راحت لگد می زنیم. و چه ساده می شکنیم. همه چیز را . تو رگ شوخی ات با دیگران گ ل می کند. و من رگ غیرتم باد! نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . ! کم کم به بغض هایم خمس تعلق می گیرد.

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته -

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/post/19

میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ،. پس خدا نگهدار میگویم. شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد . . تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه. تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره. تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی. تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی. تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال. تویی که واس خودت آواز میخونی. تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی. تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی. تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن. دولا دولا دوسش دارم.

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/1392/06/2

وقتی فهمیدی قرار نیست با هر زن یا دختری. هر وقت یاد گرفتی بدون توقع دوستی کنی. هر وقت فهمیدی هر کسی که دوستت شد. و برای جواب سلامش باید به یک علیک محترمانه. نه به پیدا کردن یک مكان خالی . روی همراهی و همدلی یک جنس مخالفت حساب کنی. میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ،. پس خدا نگهدار میگویم. شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد . . تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه. تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره. تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی. تویی که واس خودت آواز میخونی. کلبه ...

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته - مادر

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/post/18

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم. اون همیشه مایه خجالت من بود. اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا میپخت. یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره. خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه؟ به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم . روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو . مامان تو فقط یک چشم داره .فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . اون هیچ جوابی نداد. بعد از...

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته -

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/post/23

دلمان خوش است که مینویسیم. و دیگران می خوانند. و عده ای می گویند. آه چه زیبا و بعضی اشک می ریزند. و بعضی می خندند. به لذت های کوتاه. به دروغ هایی که از راست. به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند. یا کسی عاشقمان شود. با شاخه گلی دل می بندیم. دلمان خوش می شود. به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی. و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود. چقدر راحت لگد می زنیم. و چه ساده می شکنیم. همه چیز را . تو رگ شوخی ات با دیگران گ ل می کند. و من رگ غیرتم باد! نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . ! کم کم به بغض هایم خمس تعلق می گیرد.

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته -

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/post/21

وقتی چترت خداست . بگذار ابر سرنوشت هر چه میخواهد. کاش گذشته ی ما آدما مثل دفترچه خاطرات بود هر وقت که از گذشتمون شیمون میشدیم پاکش میکردیمو دوباره از اول همونجوری که دلتمون میخواست مینوشتیمش . نمیدونم چقدر از آدمای روی کره ی زمین از گذشته ی خودشون پشیمونن یا چند نفر دوست دارن به گذشته برگردند تا کارهای گذشته رو جبران کنند یا کارهای نکردشونو تموم کنند. ولی فقط اینو میدونم که هیچ وقت گذشته برنمیگرده و ما هم به گذشته نمیریم. سلام دوستای خوبم امیدوارم از وبم خوشتون بیادو برام نظر بذارین همتونو دوست دارم .

pashimuniyegozashte.blogfa.com

خاطرات گذشته

http://www.pashimuniyegozashte.blogfa.com/1392/05/4

حالا خاطرات سوخته ب کنار. میان شعله هایش اولین کاغذی ک سوخت. دست نوشته های توبودخواستم بردارم ک دستم سوخت.میبینی دوباره. همین جا درون شعرهایم بمان. تا وسوسه ی دوستت دارم های دروغین آدمها م. را با خود نبر. به سرزمین های دور احساس. من اینجا هر روز با تو عاشقی می کنم بی انتها. شعر من بهانه ایست برای ما شدن دستهایمان. تا تکرار غریبانه ی جدایی را شکست دهیم. کاش گذشته ی ما آدما مثل دفترچه خاطرات بود هر وقت که از گذشتمون شیمون میشدیم پاکش میکردیمو دوباره از اول همونجوری که دلتمون میخواست مینوشتیمش . بامن بمان ت...