ayeneh.persianblog.ir

mehdood.persianblog.ir

هنوز زنده ام من - بیابان را سراسر مه گرفته است

http://mehdood.persianblog.ir/post/17

بیابان را سراسر مه گرفته است. 1777;۳۸۸/٥/٢. هنوز زنده ام من. چند سال گذشت من هنوز زنده ام. نوشته شده در ساعت ۱:۱٩ ‎ق.ظ توسط رضا رضوی. پيام هاي ديگران . آفتاب همیشه در ییلاق اصغر عظیمی مهر. از آتش از لب تو ناصر حامدي. از پیله تا پرواز. ازروي كلمات به سادگي گذر نكنيم. از صدای سخن عشق. اكسيژن ز باقري شاد و م مختاريه. اكسين جنوب از جنوب غربي. الفبای باران وحید امیری. باران ساعت نامعلوم امير مسعود حسيني. بي سرزمين تر از باد. پاییز وحشی صادق کریمی. پرنده اي كه فراموش كرده پر دارد مهدي نقي پور. تشنه تر از سراب.

baso164.blogfa.com

گلایه های باسو - رویا

http://baso164.blogfa.com/post-111.aspx

یکشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۳. من عاشق یک نفرم و. هزاران نفر عاشق من. من فقط عشق می خواهم. یکنفر که دوستم داشته باشد. نوشته شده توسط باسو در 12:5 لینک ثابت. عاشق بارانم و شالیزار. عادت دارم چایم را داغ داغ بخورم تا گرمای بودنت را همیشه در حوالی دلم حس کنم. پدرم به اندازه تمام عمرم دیر کرده است و مادرم همیشه نیشخند به بخت سیاه و سفیدش می زند. باسو نامی که از پدربزرگم به من ارث رسید و در گلایه هایم به در می گویم تا دیوارها بشنوند:. عاشق شده ام فقط برای روزهای مبادا. هذیان های یک خواب گرد.

samirana.blogfa.com

سقوط از برج پیزا - بخود آ ...

http://www.samirana.blogfa.com/post-35.aspx

سقوط از برج پیزا. توقف در طبقه سیزدهم. حقیقت نه برنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه بجام است و سبو، گر به این نقطه رسیدی بتو سربسته و در پرده بگویم، تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را. نوشته شده در جمعه ۴ اردیبهشت۱۳۸۸ساعت ۱۷:۳۱ بعد از ظهر توسط سمیرا. برگهایی است که در آن زمزمه کردم دوستی را، عشق را. تا به پایانش برید سطر سطر برگها را. از بر شوید برگ برگ سطرها را. تا به یاد آرید آن درویش را. تحفه ای دانست برگ سبز خویش را. تا بدانیدم که من نیز درویش وار، قصد ارزانی بدارم.

samirana.blogfa.com

سقوط از برج پیزا - زندگي زيباست...

http://www.samirana.blogfa.com/post-42.aspx

سقوط از برج پیزا. توقف در طبقه سیزدهم. مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود و در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد:. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: "پدر نگاه کن درخت ها حرکت می کنند.". مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. ناگهان پسر دوباره فریاد زد: " پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند.". به هیچ ...

samirana.blogfa.com

سقوط از برج پیزا - مشق دل

http://www.samirana.blogfa.com/post-38.aspx

سقوط از برج پیزا. توقف در طبقه سیزدهم. كردار لاقيدو بي پرواي اين قوم نمك خورده خدا را برده طاقت. به پندارم پشيمان است ازين خلقت. چندگاهي است به اين انديشم كه پناهي همه داريم بهنگام دل تنگ و گرفته داشتن. صعب و مصيبت آن است: خداي اين قوم بودن و خود، خدا نداشتن. سالهاست كه بي تو شبهايمان پر زكابوس است و روزهايمان پر ز شب. وعده دادي كه مي آيي، سراسيمه و مشتاق بيست سال، بيتاب ديدنت ماندم و نيامدي. نشان به آن نشان. كه دوهزار سال از ميلاد مسيح مي گذشت. و عصر، عصر گفتگوي تمدن ها بود. و رايانه هاي جيبي. هفته چهار...

baso164.blogfa.com

گلایه های باسو -

http://baso164.blogfa.com/post-105.aspx

یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲. برگشت ، ، ، ،. که می بایست بود. نوشته شده توسط باسو در 15:10 لینک ثابت. عاشق بارانم و شالیزار. عادت دارم چایم را داغ داغ بخورم تا گرمای بودنت را همیشه در حوالی دلم حس کنم. پدرم به اندازه تمام عمرم دیر کرده است و مادرم همیشه نیشخند به بخت سیاه و سفیدش می زند. باسو نامی که از پدربزرگم به من ارث رسید و در گلایه هایم به در می گویم تا دیوارها بشنوند:. عاشق شده ام فقط برای روزهای مبادا. هذیان های یک خواب گرد.

gooorkan.blogfa.com

رسول اردیبهشت - دوست داشتن دل میخواهد نه دلیل ...

http://gooorkan.blogfa.com/post-16.aspx

دوست داشتن دل میخواهد نه دلیل . دوست داشتن دل میخواهد نه دلیل . بدون هیچ دلیلی تقدیم به شما. مرد پریشان شروع شد. باران میان بارش باران شروع شد. دردی میان سینه اش احساس کرده بود. هی درد روی درد ، و انسان شروع شد. گل کرد زیر روسری اش یاس های سرخ. اردی بهشت خاطره هامان شروع شد. از سمت چشم هاش نگاهی وزید و بعد. فصل هوای تازه ، زمستان شروع شد. عشق مدرن ، چایی و سیگار پشت هم. شب پرسه های کوه و خیابان شروع شد. مردم همیشه نیت شان خیر بوده است. اما قشنگ بودی و شیطان شروع شد. آری قشنگ بودی و شیطان خود منم.

mehdood.persianblog.ir

چرا نگفت؟!! - بیابان را سراسر مه گرفته است

http://mehdood.persianblog.ir/post/15

بیابان را سراسر مه گرفته است. 1777;۳۸٦/٤/٦. یکی دو ساعت قبل از حرکت قطار بود که توی پارک دیدی یه نفر مشغوله . داداش اگه اهلشی بیا دو تا دودم تو بگیر! حشیش نمیکشم . با گل. همون جا توی پارک یه نخ بار زدی با هم کشیدین . بقیه شم که توی کاغذ پیچیده شده بود گذاشتی توی جوراب چپت . اینجا با پول خیلی کمتری میتونی کلی جنس بگیری . وقتی رسیدی به ایستگاه چت چت. بدون عجله کفش راستتو در آوردی. توی کفشاتو خوب نگاه کرد. دستشو انداخت زیر کمربندت و دور شلوارتو گشت. خونه ی دوستم بودم. خونه ی دوستت بودی چه طور ساندویچ خوردی؟

mehdood.persianblog.ir

اسم ندارد - بیابان را سراسر مه گرفته است

http://mehdood.persianblog.ir/post/14

بیابان را سراسر مه گرفته است. 1777;۳۸٦/۳/٢۳. باد خنک توی صورتش میخورد و موهایش را پریشان میکرد. نمیدانست واقعن چه مدت زیر دوش بوده است اما حالا آب کاملن سرد شده بود . با دستش دایره ای توی آینه ی بخار زده کشید . مثل مرده ها نگاه ثابت و بی حسی داشت . با عجله و سرسری خودش را صابون مالی کرد و شست . در حالیکه با حوله خودش را خشک میکرد نفس عمیقی کشید . دور و برش را خشاب های خالی قرص گرفته بود . پلکهایش سنگینی میرفتند . افتادند روی هم . بعد از حدود دو ماه خیابان را میدید . با اینکه کولر ماشین روشن بود پنجره...

mehdood.persianblog.ir

باران - بیابان را سراسر مه گرفته است

http://mehdood.persianblog.ir/post/16

بیابان را سراسر مه گرفته است. 1777;۳۸٦/٤/٦. یک فنجان قهوه ی اسپرسو سفارش داد که تلخ ترین نوع قهوه است . آن وقت ها حتا در مورد تلخی قهوه ی اسپرسو و شباهتش با مزه ی زندگی هم صحبت کرده بودند. نگاهی انداخت به زوجی که در میز کناری آرام آرام با هم حرف میزدند . لبخندی روی لبش آمد . چقدر با احساس و شمرده شمرده و عاشقانه! رویش را به طرف خیابان برگرداند . با روشن و خاموش شدن لامپ نئون کافی شاپ ، خیابان خیس ظاهر میشد و ناپدید میشد ظاهر میشد و ناپدید میشد ظاهر میشد و . دوباره به خیابان نگاه کرد . یک بی ام و. پيوند ح...