baharswritin.blogsky.com

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - تکذیبیه نوشت پست قبل

http://www.mostakhdem.blogfa.com/post/423

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. تکذیبیه نوشت پست قبل. دوستان عزیز تذکر دادند که در یکی از عکسهای پست قبل، یعنی همین عکسی که در زیر می بینید، تصویر یک عنصر مشهور سابق! مشاهده شده و عنقریبه که شایعانی مبنی بر در یک کاسه بودن دست وی و شوری جان ما منتشر بشه. اینه که بنده در اسرع وقت این پ ست روشنگرانه رو د ر می کنم و قویا هرگونه رابطه بین "شوریده یاروخانی" و رئیس الدوله های قبلی و فعلی و حتی آتی رو رد کرده. تشابه مشاهده شده در عکس، ساختگی بوده و حتی اگر هم با آزمایشات. بسم الله ...

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - خاطرات پژی

http://www.mostakhdem.blogfa.com/tag/خاطرات-پژی

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. امروز ناهار نیمرو داریم (چیه چرا می خندید؟ و میخوایم برای اولین بار، همینجا تو پژی درستش کنیم. (چه شود! آخه تا الان هر وقت تخم مرغ می خوردیم، آبپز بود، که از خونه میپختم و میاوردیم، ولی الان به لطف داشتن هیتر! میخوایم اینجا بساط آشپزی راه بندازیم، گوجه فرنگی هم هست. زنگ زدم به سکسکه و میگم: گوجه رو خام میخوری یا سرخش کنم؟ میگه: سرخ کرده میخوام. بعد همهمه رو گرفتم (تلفنی). راستی آخر کار، هیترمونم سوخت! مستندات تصویری در ادامه مطلب. و ادامه اش ه...

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - خوشی های زرتَکی (به قول بانو زبله جان)

http://www.mostakhdem.blogfa.com/post/420

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. خوشی های زرت کی (به قول بانو زبله جان). میگفتم، یکی از دوستان ما تازگیها بچه دار شدند، به سلامتی قدمش مبارک باشه،. چند روز پیش زنگ زده میگه: میدونی سیمرغ، ما با این بچه مون یه سرگرمی جدید پیدا کردیم. راستش تعجب کردم. آخه بچه فسقل چند روزه (زیر یه ماه) جز دردسر و مشغله، چه چیز دیگه ای می تونه داشته باشه، اونی چی؟ گفتم: خب خیر باشه، سرگرمی این فسقلیتون چی هست حالا؟ میگه: هیچی تازگیها هنرنمایی می کنه، بدجور سرمون گرمشه! اوا خاک بر سرم سیمرغ.

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - خاطرات غیر اداری

http://www.mostakhdem.blogfa.com/tag/خاطرات-غیر-اداری

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. خوشی های زرت کی (به قول بانو زبله جان). میگن قطره (آب) قطره رو پیدا می کنه، خ ل خ لو. در مورد ما کاملا مصداق داره، چون هرچی خ ل و چله عین خودمون، دور و برمون جمع شدند. مثلا یکی از دوستان ما، چی شده؟ می گم برات . بیا ادامه مطلب، یه کم شیشه خورده بی ادبیاتی قاطی شه ولی نه اونقدر که رمز بخواد. برچسبها: خاطرات غیر اداری. بیآ که به انتظار توا م در ادامه مطلب! تاريخ : سه شنبه ۱۳ اسفند۱۳۹۲ ۹:۱۳ قبل از ظهر نویسنده : سیمرغ کوه قاف. این همه تسلط بر نفس!

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - توضیحات

http://www.mostakhdem.blogfa.com/tag/توضیحات

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. ققنوس، مام خیر سر کدخدای قافستان! اونا چی می نویسند ما چی می نویسیم! واقعا که، ننگ قله قاف که میگن ماییم ، همشم تخسیر شماست که میان قارت قارت به ق رق رای. ما می خندید و مای بی جنبه رو تشویق می کنید. وگرنه ما هم الآن واسه خودمون، سیم رغی بودیم. خلاصه که نکنید این کارو، بذارید قافستان ما که یه عمری ملت آرزوهاشونو تو قله اون دیدند، پاک و خوشنام باقی بمونه، واللا. نوشت: حالا که هی مای بیچاره رو به این و اون مید ن (میگی نه، اینجا رو. آی به ز رت و ز...

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - شعور زندگی اداری-اجتماعی

http://www.mostakhdem.blogfa.com/post/421

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. هم اتاقی، نظافتچی رو صدا زده که بیاد، هم اتاقو تمیز کنه، هم یه سر و سامونی به سیمهای زیر میز بده. بعدم برای اینکه اون راحتتر کارش رو انجام بده، از اتاق زده بیرون. تو راهرو منو دیده میگه: فلانی تو اتاق، داره نظافت می کنه. زیر میزه، دیده نمیشه، رفتی تو و صدا م دا شنیدی، ولی تصویری نبود، یهویی از ترس غش نکنی! منم از اونجایی که همیشه، آروم و بی صدا و حاجی خانوم وار. کجا سرتو انداختی پایین، داری میری تو؟ با خودمون فک کردیم دیدیم راست میگه. بسم الله...

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - تعریف نیست، حقیقته

http://www.mostakhdem.blogfa.com/post/394

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. هفت هشت ماه پیش بود که در یک مراسم بزرگ فامیلی (سالگرد فوت یکی از بستگان به رحمت خدا رفته). از فرصت پیش آمده، سوءاستفاده کردیم و از فامیلهای درجه دو و سه به بعد، خداحافظی و طلب حلالیت (واسه سفر حج). می گرفتیم. تا دیگه مجبور نشیم خونه شون بریم یا به تک تکشون زنگ بزنیم، بعله یک همچین سوءاستفاده گر خوشفکری هستیم ما. قهر نبودیما، همینجوری کم رفت و آمدیم). دختر عمه جان، با دیدن ما شروع کردند به صحبت و ذکر خاطرات ایام قدیم و اینکه چقدر یاد آن روزها ...

tangooo.persianblog.ir

یک تنبلیت خاص - رقص تانگو روی فرش قرمز

http://www.tangooo.persianblog.ir/post/500

رقص تانگو روی فرش قرمز. یک تنبلیت خاصی بر من مستولی شده که حتی فکرشو نمی تونم بکنم. خیلی بده. دوست دارم کار کنم ولی هیچ کاری به ذهنم نمی رسه. داشتم ترجمه ام رو می کردما. ولی اون مرتیکه مزخرف انقدر گه بازی دراورد که مجبور شدم بگم دیگه باهاش کار نمی کنم و اخر سر کاری کرد که مجبور شدم بلاکش کنم. الان واقعا روزام تو بیکاری می گذره. کثافت اگه می شد منبع درامد خوبی بود. باید باز بزنم تو کار تبلیغ و اینا. ببینم چیکار میشه کرد. یعنی راهی به نظرتون میرسه که من بتونم کار گیر بیارم؟ بی نام و نشون. زندگی دو چپ دست.

mostakhdem.blogfa.com

خاطرات یک مستخدم - فتواکنون عُلمای اجتهادی

http://www.mostakhdem.blogfa.com/post/407

من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. فتواکنون ع لمای اجتهادی. رسیده دستمون (از بچه های بالا) طبق معمول، ستم کش گروه که من باشم. پوستشون کردم و ریختم رو داریه! همون بشقاب) سوت زدم که: یالا بیاید میوه. یورش آوردند و در عرض سیم ثانیه، میوه ها به خندق بلا پیوست. آخرای خوردن و وقت ن شخار کردنشون که رسید، تازه یادشون افتاد که چی بود؟ گفتیم: از بچه ها بالا رسیده، (سکسکه اینا که منشی رئیس مئیسان). که هم اتاقی گفت: ای وای حرومه که! از بیت المال خریدند واسه خواص! می گفتید من نمی خوردم.