baran1380.blogfa.com
دلنوشته های مندلنوشته های من - - دلنوشته های من
http://baran1380.blogfa.com/
دلنوشته های من - - دلنوشته های من
http://baran1380.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
1.9 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
10
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
1.859 sec
SCORE
6.2
دلنوشته های من | baran1380.blogfa.com Reviews
https://baran1380.blogfa.com
دلنوشته های من - - دلنوشته های من
دلنوشته های من - آهنگ زدن شعر قشنگ
http://www.baran1380.blogfa.com/post-42.aspx
آهنگ زدن شعر قشنگ. Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA. سلام من امروز رفیم کلاس گیتار* من تا حالا که می روم کلاس گیتار سلطان قلبها و گل سنگ را بلدم و تازه ملودی آنها*تازه به تون گفته بودم که یک پیر مرد می آید کلاس گیتار ،معلمم این قدر از دست او عصبانی بود که گفت پنج شنبه ها از صبح تا بعد از ظهر بیایی تا خوب یاد بگیری می دانید چرا معلمم به او گفته که نج شنبه بیا؟ تاريخ : سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۱ 11:40 نویسنده : باران. Weblog Themes By VatanSkin. دختری که اسم نداشت. اختاپوس کجا می روی؟
دلنوشته های من
http://www.baran1380.blogfa.com/9206.aspx
سلام ما روز جمعه به مشهد سفر کردیم * جاتون خیلی خالی بود *توی راه من بهار و مامانم خواب بودیم ولی بابا نخوابید* صبح که حرکت کردیم شبش رسیدیم* قبلا دوست بابام برامون هتل رزرو کرده بود * هتله حتی یک ستاره هم نبود * خیلی دلم می خواست برم توی یک هتل پنچ ستاره*! اما خوب دیگه همون جاموندیم * وقتی رسیدیم مشهد مردهایی که کنار خیابون داد میزدن خونه داریم ، خونه بابام پیش یکی از آنها رفت وگفت : ما فردا پیش شما میام. تا خونه را ببینم * آخه گفته بود یک. حالا که اینقدر خیابان شلوغه،. دیگه رفتیم ، حتی بابام. اتوبوس ها...
دلنوشته های من
http://www.baran1380.blogfa.com/9112.aspx
وز جمعه حالم بد بود * بدبختی هم قرا ر بود برای اردو ما را ببرند میدان امام*مامانم گفت: فکر نکنم بتوانی فردا اردو بری! انجا حالت بد می شه! چه قدر هم خارجی و زاپنی بودنداز ما عکس می گرفتند. ولی من توی عکس ها نبودم * نگذاشتند سوار کلسکه شویم. بعد سوار مینی بوس شدیم و به سمت مدرسه را ه افتادیم. تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند 1391 15:12 نویسنده : باران. اختاپوس کجا می روی؟ ا ختاپوسی توی آب شنا می کرد که یک دفعه تق! یک بطری به سرش خورد و نز دیک بوداو را زخمی کند *اختاپوس گفت : یعنی چی؟ چرا رنگ آب عوض شده؟ اختاپ...
دلنوشته های من - مداد رنگی
http://www.baran1380.blogfa.com/post-48.aspx
سفید و زرد و صورتی *. سیاه و نیلی ام لالا *. قرمز خوشکلم بخوب *. مداد رنگی ام لالا *. توجعبه راحت بخوابید *. کنار هم خیلی قشتگ *. برای هم قصه بگید *. قصه باغ رنگا رنگ *. من این شهر را گفتم و تقدیم به شما می کنم *. تاريخ : پنجشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۲ 16:42 نویسنده : باران. Weblog Themes By VatanSkin. دختری که اسم نداشت. اختاپوس کجا می روی؟ آهنگ زدن شعر قشنگ. ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ. كد بارش قلب در وبلاگ.
دلنوشته های من
http://www.baran1380.blogfa.com/9203.aspx
سلام* امید وارم حالتان خوب باشد * من یک داستان را می خواهم برایتان بنویسم که از کتابی به نام. خواهر کوچولوی آتیش پاره ی من. من از داستانش خوشم آمد و گفتم که برای شما هم بنویسمش*. حالا داستان را برایتان می گویم*. وقتی دختر کوچکی بودم وخواهر کوچولوی آتیش پاره ام دختر کوچکتری بود،توی باغچه مان یک درخت سیب داشتیم و گاهی وقتهاخواهر کوچولوی آتیش پاره من سیبها یش را می کند و می خورد*. کار خیلی راحتی بود،چون شاخه ها خیلی پایین بودند* این بود که مادرم گفت نباید سیبها را بکنیم. لق تر ولق تر شد*نانوای مهربان که آمد...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
خوشه - حکایت های من و مادر
http://www.khoushe.blogfa.com/post/217/حکایت-های-من-و-مادر
حکایت های من و مادر. شنبه یکم شهریور 1393 10:37. دخترم بلند شو گوشیو بردار تلفن داره زنگ میخوره. الو بفرمایید.بله شما؟ بی معرفت حالا دیگه منو نمی شناسی! همین که گفت بی معرفت فهمیدم لیلاست.خیلی وقت بود ازش خبری نداشتم.گفتم :کجایی ،چه خبر چه عجب! خندید و گفت ما اینیم دیگه؟ خوب از خودت بگو. تو پروژه ی سه هزار تایی تو برنامه هات نیست؟ خندید و گفت:زود از پشت تریبون بیا پایین چه قدر سخنرانی می کنی .فقط کم مونده بگی دور سرت هم هاله نور دیده میشه! نوشته شده توسط معصومه راستی لینک ثابت. در آستانه 34 سالگی.
خوشه
http://www.khoushe.blogfa.com/1392/12
اداره ی کشور به دست کیست؟ جمعه بیست و سوم اسفند 1392 10:24. نوشته شده توسط معصومه راستی لینک ثابت. در این وبلاگ اصل بر شاهنامه خوانی است اما گاه گاهی درباره ی موضوعات دیگر نیز سخن به میان می آید. در آستانه 34 سالگی.
خوشه
http://www.khoushe.blogfa.com/1393/07
سه شنبه پانزدهم مهر 1393 8:18. در دنباله ی داستان ،مراحل درد و زایمان رودابه بیان می شود.رودابه از درد زایمان خون به مژه می اورد و موبدی چرب دست،ابتدا او را با می مست کرده و سپس شکم وی را پاره می کند و بچه را بیرون می اورد:. بیامد یکی موبدی چرب دست مر آن ماه رخ را به می کرد مست. بکافید بی رنج پهلوی ماه بتابید مر بچه را سر ز راه. چنان بی گزندش برون آورید که کس در جهان این شگفتی ندید. بچه ای که به دنیا آمد چگونه نوزادی بود:. یکی بچه بد چون گوی شیرفش به بالا بلند و به دیدار کش. رودابه می گوید: برستم.
خوشه
http://www.khoushe.blogfa.com/1393/02
حکایت های من و مادر. دوشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1393 9:31. داشتم خرده نان های عصرانه را از سفره جمع می کردم که یکدفعه صدای شکست چیزی از آشپزخانه آمد.گویی لیوانی از دست مادر افتاده بود.گفتم مادر جان اجازه بده من جمع می کنم.مادر گفت نمی دانم این روزها چه ام شده همه اش حواسم پرته.می ترسم این دلواپسی. خواستم با شوخی کردن کمی از غصه ی مادر کم کنم.گفتم مادرجان حالا واقعا دلواپسی. این روزها مد شده تو هم دلواپس. گفت دختر جان تو را خدا بس کن و سر به سرم نگذار. بمیریم تا بعضی ها دلواپس. خانم همسایه یک پس گردنی آبد...
خوشه
http://www.khoushe.blogfa.com/1393/06
حکایت های من و مادر. شنبه یکم شهریور ۱۳۹۳ 10:37. دخترم بلند شو گوشیو بردار تلفن داره زنگ میخوره. الو بفرمایید.بله شما؟ بی معرفت حالا دیگه منو نمی شناسی! همین که گفت بی معرفت فهمیدم لیلاست.خیلی وقت بود ازش خبری نداشتم.گفتم :کجایی ،چه خبر چه عجب! خندید و گفت ما اینیم دیگه؟ خوب از خودت بگو. تو پروژه ی سه هزار تایی تو برنامه هات نیست؟ خندید و گفت:زود از پشت تریبون بیا پایین چه قدر سخنرانی می کنی .فقط کم مونده بگی دور سرت هم هاله نور دیده میشه! نوشته شده توسط معصومه راستی لینک ثابت. در آستانه 34 سالگی.
خوشه
http://www.khoushe.blogfa.com/1392/11
سه شنبه بیست و دوم بهمن 1392 17:12. سرانجام روز پیوند زال و رودابه فرا رسید.خانواده ی داماد از یک طرف به سوی شهر عروس زیبا روی به راه افتادند و خاندان عروس نیز برای استقبال از تازه داماد شهر و لشکر آراستند و به پیشواز رفتند:. بزد نای مهراب و برست کوس. بیاراست لشکر چو چشم خروس. زمین شد بهشت از کران تا کران. زبس گونه گون پرنیانی درفش. چه سرخ و سپید و چه زرد و بنفش. همی رفت ازین گونه تا پیش سام. فرود آمد از اسپ و بگذارد گام. گرفتش جهان پهلوان در کنار. بپرسیدش از گردش روزگار. شه کابلستان گرفت آفرین. سام می گ...
خوشه - تولد رستم 2
http://www.khoushe.blogfa.com/post/216/تولد-رستم-2
دوشنبه بیست و هفتم مرداد 1393 17:54. خروشید سیندخت و و بشخود روی بکند آن سیه گیسوی مشک بوی. یکایک به دستان رسید آگهی که پژمرده شد برگ سرو سهی. به بالین رودابه شد زال زر پر از آب رخسار و خسته جگر. همان پر سیمرغش آمد به یاد بخندید و سیندخت را مژده داد. یکی مجمر آورد و آتش فروخت و زآن پر سیمرغ لختی بسوخت. هم اندر زمان تیره گون شد هوا پدید آمد آن مرغ فرمان روا. چو ابری که بارانش مرجان بود چه مرجان که آرایش جان بود. برو کرد زال آفرین دراز ستودن فراوان و بردش نماز. سپس سیمرغ راه به دنیا آوردن رستم را می گوید:.
خوشه
http://www.khoushe.blogfa.com/1393/05
دوشنبه بیست و هفتم مرداد 1393 17:54. خروشید سیندخت و و بشخود روی بکند آن سیه گیسوی مشک بوی. یکایک به دستان رسید آگهی که پژمرده شد برگ سرو سهی. به بالین رودابه شد زال زر پر از آب رخسار و خسته جگر. همان پر سیمرغش آمد به یاد بخندید و سیندخت را مژده داد. یکی مجمر آورد و آتش فروخت و زآن پر سیمرغ لختی بسوخت. هم اندر زمان تیره گون شد هوا پدید آمد آن مرغ فرمان روا. چو ابری که بارانش مرجان بود چه مرجان که آرایش جان بود. برو کرد زال آفرین دراز ستودن فراوان و بردش نماز. سپس سیمرغ راه به دنیا آوردن رستم را می گوید:.
خوشه - تولد رستم 3
http://www.khoushe.blogfa.com/post/218/تولد-رستم-3
سه شنبه پانزدهم مهر 1393 8:18. در دنباله ی داستان ،مراحل درد و زایمان رودابه بیان می شود.رودابه از درد زایمان خون به مژه می اورد و موبدی چرب دست،ابتدا او را با می مست کرده و سپس شکم وی را پاره می کند و بچه را بیرون می اورد:. بیامد یکی موبدی چرب دست مر آن ماه رخ را به می کرد مست. بکافید بی رنج پهلوی ماه بتابید مر بچه را سر ز راه. چنان بی گزندش برون آورید که کس در جهان این شگفتی ندید. بچه ای که به دنیا آمد چگونه نوزادی بود:. یکی بچه بد چون گوی شیرفش به بالا بلند و به دیدار کش. رودابه می گوید: برستم.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
10
baron
قالب وبلاگ دلتنگی های من. آموزش خصوصی و عمومی زبان. خرید ژل افزایش قد. قیمت کلید و پریز. طراح قالب : آوازک. Theme By : avazak.ir.
ღ صـدای سکــوتـــ ღ
ღ صدای سکوت ღ. سکوت نقطه چین درد ادمی ست . که میشود شنید . 1670;هارشنبه 18 تير 1394 ساعت 21:13 توسط ツbaran ツ:. 1670;هارشنبه 18 تير 1394 ساعت 21:12 توسط ツbaran ツ:. 1670;هارشنبه 18 تير 1394 ساعت 21:10 توسط ツbaran ツ:. 1670;هارشنبه 18 تير 1394 ساعت 21:09 توسط ツbaran ツ:. 1670;هارشنبه 18 تير 1394 ساعت 21:13 توسط ツbaran ツ:. 1589;فحه قبل. 1589;فحه بعد.
LOVE
جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 16:18 ] [ baran ] . پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۴ ] [ 14:31 ] [ baran ] . پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۴ ] [ 14:29 ] [ baran ] . شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۴ ] [ 12:23 ] [ baran ] . فاحشه آن پسری است که از همخوابی با بزغاله دریغ نمیکند اما برای ازدواج با سماجت به دنبال دختره باکره. شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۴ ] [ 12:20 ] [ baran ] . تا میای به یکی ثابت کنی. چه قدر عزیزه اون زود تر بی لیاقتیشو ثابت میکنه. شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۴ ] [ 12:16 ] [ baran ] . خدايا شبيه بادکنکي شده ام. گ فت: ب دب...
♥ دختروووووووووونه ♥
و به نام خدایی که در همین نزدیکی هاست. محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم. آنچه که اسمش را غرور گذاشته ام. برایت به زمین بکوبم. احساس من قیمتی دارد. که هر کس ارزش آن را ندارد. چهارشنبه دوازدهم تیر 1392. هرچی کمتر در دسترس باشی ارزشت بیشتره! زیاد که باشی میره به حساب آویزون بودنت! جمعه هفتم تیر 1392. این روزا عده ای یه جوری زیرابی می رن که دلت می خواد بهشون بگی من نگاه نمی کنم. بیا بالا یه نفسی تازه کن لااقل خفه نشی! جمعه هفتم تیر 1392. ترک تحصیل کردم.دیگر از من امتحان نگیر. سه شنبه بیست و هشتم خرداد 1392.
دلنوشته های من
V :* {behavior:url(#default#VML);} o :* {behavior:url(#default#VML);} w :* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}. Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:" ; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-righ...راستش هنو...
.: جهاد و مقاومت :.
جهاد و مقاومت :. زرد با سرخ چه ترکیب عجیبی هستند. پرچم و گنبدت ارباب چه دیدن دارد. سه شنبه 94/5/6 ]. صدای باران را دوست دارم . . . . . . خدایا . خسته ام . خسته . نه از جهاد و تلاش در راه تو . نه از آسیب دیدن بدنم . نه . خسته ام که چرا هنوز از قفس تن آزاد نشده ام و . به سویت پر نکشیده ام . خدایا . شهیدم کن. هواداران حامد زمانی. مدافع حرم / لبیک یا زینب سلام الله علیه. من حلقه ام وراه به میخانه ندارم. لحظه های بارانی *. بنده ی ناچیز خدا. بوستان ادب و عرفان قرآن. سرچشمه فضیلت ها امام مهدی علیه السلام.
....فصل پنجم سال
شرح عشق است زگیسوی پریشان قلم. شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۲ 1:39. بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم. و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم! نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بود. بیا که نامهی اعمال خود سیاه کنیم. بیا به نیم نگاهی و خندهای و لبی. تمام آخرت خویش را تباه کنیم. به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم. و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم. و خوشخوریم و خوشبگذریم و خوش باشیم. و تف به صورت انواع شیخ و شاه کنیم! و زندهزنده در آغوش هم کباب شویم. و هرچه خنده به فرهنگ مردهخواه کنیم. برای سرخوشی لحظههات هم که شده است. از چه ...
باران کوچولوی خوردنی
عکسهای باران جونم در شش ماهگی. عکسهای باران عزیز در پنج ماهگی. آلبوم باران خانمی در چهارماهگی. عکسهای باران در سه ماهگی. آلبوم باران دو ماهگی. آلبوم باران کوچولوی ما از بدو تولد تا یک هفتگی. عکسهای باران فسقلی قبل از بدنیا آمدنش. زن شرقی - خزان. پنج شنبه مامان منیژه جون جونم از صبح شروع به تهیه آش دندئنی برای من کرد . آخه من دیگه داری دو تا دندون کوچولو هستم. دندونهای تیز و سفید. به قول بابا هادی " دونه مروارید" عجب آش خوشمزه ای شد. من هم یک قاشق خوردم. پيام هاي ديگران . پيام هاي ديگران . پيام هاي ديگران .
باران زندگی
تو تمام زندگی هستی! قطره قطره جمع گشتیم. تا بارانی بسازیم. از جنس زندگی. زندگی با طعم باران. و ما را تازه تر. و حالا می فهمیم. آبتنی کردن چه مزه ای. نوشته شده در تاریخ شنبه 4 شهریور 1391 توسط باران زندگی. ماه من، ماهی گذشت، و حلاوت حضورت، شیرینی کاممان شد، و آرامش وجودت، آرام جانمان. چه ناخواسته، عادات روزمره مان را به چالش کشاندی، و مسیر آرزوهایمان را جهت دادی، تا آنجا که، گاهی، تنها آرزویمان، نواختن موسیقی. درونت بوده، که عوام آنرا "آروغ" مینامند، و وقتی صدای دلنشینش را میشنویم. آنقدر خوشحال می شویم که.
زنده باد این عاشقانه
من و حمیدرضای عزیزم 4مرداد 88 زندگی مشترکمونو شروع کردیم. بعداز 2 سال و 6ماه تصمیم گرفتیم رنگ جدیدی به زندگی سرشار از مهربونیمون بدیمو لذت مادر و پدر شدنو بچشیم! حالا منتظر نی نی گلمون هستیم. واما تو یه روز قشنگ پاییزی در بیست وششم مهرماه خدا به ما فرشته ای عطاکردکه مارو عاشق خودش کرده! و اینک باران بر لبهء پنجرهء احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی عبور کنم. نرم نرمک میرسد اینک تابستان داغ. درد دل در دل تاریکی. در آستانه سال نو. برای تو در این روزهای سخت. عشقم نفسم جونم :).