baranebihengam.blogspot.com

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند

http://lilieta.blogfa.com/9104.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. از در آن خانه ی همیشه دو پنجره. تا از کنار رودخانه با ماهی های قرمز. به انتهای ورق برسند. نقاشی های ما را جدی نگرفت. آدمک ها به صفحه راه پیدا کردند ،. خانه را دودکش گرفت ،. ابرها سیاه شدند ،. و چند چرخ ها از هر طرف. رنگ ها را له کردند. واقعی تر کبود کند. آسمان پشت بام را. مداد ها چپ و راست زدند. صفحه را خیس کنند. آدمک ها را اما. و دایره ای به بزرگی. که اگر نبود ،. سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱ساعت 11:55 نويسنده. و همیشه یک پای ثابت دوست داشتن. تندتر در خون ت می دوند.

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند -

http://lilieta.blogfa.com/post-96.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. از یک شکست عشقی بر می گردم. تنها بازمانده ای که باید. برای همه ی شهیدان م خون بگرید. و خون گریست من در صف اتوبوس. برای شهیدی که فاصله ها را نشانه گرفته بود. و خون گریست من ایستاده پشت میز. برای شهیدی که کمر بسته بود. خودش را بیاندازد روی هر چه مین. و خون گریست من لای دود. برای شهیدی که نخ به نخ. به جنگ تن به تن رفته بود. و خون گریست من پشت در. برای شهیدی که سینه خیز. از پشت سیم خاردارهای خاطره برگشته بود. و خون گریست من روی تخت. که لعنت به هر چه خیال تخت.

idadarayeneh.blogfa.com

سه نقطه سيب...

http://www.idadarayeneh.blogfa.com/8809.aspx

نوشته شده در شنبه ۲۱ آذر۱۳۸۸ساعت 17:52 PM. توسط آی دا میرزایی. می وزد از سر امید، نسیمی. لیک تا زمزمه ای ساز کند. در همه خلوت صحرا. پشت درهای فرو بسته. شب از دشنه و دشمن پر. از آمدو رفت شب بد چشم سمج. در همه خلوت این شهر،آوا. جز خموشی که دراند کفنی. وندر این ظلمت جا. جزسیا نوحه شو مرده زنی. به رهش نجوا را. شعر از احمد شاملو - به بهانه دستگیری مجدد کوهزاد اسماعیلی. و همینطور مرجان خان م که اول آذر کامنت "خیلی وقته آپ نکردی"ات یه جورایی دل به دل و تله پاتی و. دختر دلم برات تنگه و تو خوابمی ه ی ه ی. که کوچه...

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند

http://lilieta.blogfa.com/9110.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. دنیای مان فرق می کرد. یا زیادی شبیه ایم. که رابطه در نطفه ، نقطه چین. روی حرف هایی که می زنم ،. حرف نمی زنم . حالا این اتاق ، این تیک تاک ، این شب لعنتی. کانال های مزخرف تلویزیون. که تا قبل تو شیش و هشت بود. بعد تو هشل هفت مان کرده. فکر کنند خمی به ابروی این زن کشیده اند. کمبود عاشقانه در شعرها را تلافی کنم. و دست از سر دردسرهای زن بردارم. نشد ندارد این نقطه چین. روی حرف هایی که می زنی. حرف نمی زند زن. چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ساعت 14:23 نويسنده. فی البداهه آن لاین.

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند -

http://lilieta.blogfa.com/post-94.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. همچنان که لم داده بودی به تن ام. آب تو را از تن ام کند. مثل پیراهنی که برای تجاوز می درند. دست و پا می زدم روی تخت. نباید بیدار می شدم. این کابوس بی خبر. از اتفاقی خبر دارد. که دل م سیر و سرکه می جوشد. نکند رودخانه وعده ی ماهی داده باشد و. فراموش کرده باشی دریا. غریبه ها را پس می زند. نکند تشخیص آن تازه کار. درست بوده و آخر کار. حتی مسیر خانه را از یاد می بری ،. سکه های توی جیب ات را ،. چشم های سنجدی ات. و آرزوهایی که برای من کاشته ای . و من گره نمی زنم.

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند

http://lilieta.blogfa.com/9111.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. نمی گذرد این / نیز. درمان نمی کند زمان. یک پا شیزوفرنی ست. فردا همان طور ، طور دیگر. پنجره را باز می کنی. به جای گنجشک روی سیم برق. خشک ات می زند به ساختمان بلندی که. دودی این شهر از تو/ گرفته. پرده را می کشی. تو می مانی چند دیوار ساعتی که با عقربه های دیوانه. تمام مساحت تیمارستان را اینچ اینچ. از اتفاقی که تو را از تو جدا کرده. وقتی خودت را نمی شناسی دیگر. هر چقدر هم بزنی به این در آن در. حل نمی شود املاح چای تلخ شیرین ات. سنگ می شوی با مرور. و این خود درمان است.

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند -

http://lilieta.blogfa.com/post-93.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. نمی گذرد این / نیز. درمان نمی کند زمان. یک پا شیزوفرنی ست. فردا همان طور ، طور دیگر. پنجره را باز می کنی. به جای گنجشک روی سیم برق. خشک ات می زند به ساختمان بلندی که. دودی این شهر از تو/ گرفته. پرده را می کشی. تو می مانی چند دیوار ساعتی که با عقربه های دیوانه. تمام مساحت تیمارستان را اینچ اینچ. از اتفاقی که تو را از تو جدا کرده. وقتی خودت را نمی شناسی دیگر. هر چقدر هم بزنی به این در آن در. حل نمی شود املاح چای تلخ شیرین ات. سنگ می شوی با مرور. و این خود درمان است.

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند -

http://lilieta.blogfa.com/post-95.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. دست ام روی شانه اش. از پله که می افتادم. ساک ام توی دست اش. از شانه که افتاده بودم. با من سوار شده بود. وقتی کلمه در جیب ام ته کشید. و ترس به زبان دیگری برم داشت. با من چای نوشیده بود. با من شعر ). همان که رد پای مرا. پیش پای خودش تایید می کند. چهارشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۲ساعت 0:9 نويسنده. عاطفه صرفه جو (شمعدانی). شهاب کریمی(شعر و ترانه). لیلا مشفق (باران سپید). فی البداهه آن لاین. مهرداد بهراد (کارگاه نقد). علی سروی (حلقه ادبی).

lilieta.blogfa.com

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند

http://lilieta.blogfa.com/9112.aspx

وقتی چشمانت رامی بندی،نگاهم تنها می ماند. همچنان که لم داده بودی به تن ام. آب تو را از تن ام کند. مثل پیراهنی که برای تجاوز می درند. دست و پا می زدم روی تخت. نباید بیدار می شدم. این کابوس بی خبر. از اتفاقی خبر دارد. که دل م سیر و سرکه می جوشد. نکند رودخانه وعده ی ماهی داده باشد و. فراموش کرده باشی دریا. غریبه ها را پس می زند. نکند تشخیص آن تازه کار. درست بوده و آخر کار. حتی مسیر خانه را از یاد می بری ،. سکه های توی جیب ات را ،. چشم های سنجدی ات. و آرزوهایی که برای من کاشته ای . و من گره نمی زنم.