bo2park.blogfa.com

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/89072.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر. شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سراسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی؟ نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده!

park.blogfa.com

i love u - chi bgam valla ....

http://park.blogfa.com/post-72.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. Chi bgam valla . ااای بد بخت شدم . رنگ از چهرش پرید . گوشیو قطع کردو همونجا نشست روی زمین و محکم زد تو سرش . مدت زیادی مات و مبهوت به یک نقطه خیره شد). خدایا خوابم یا بیدار؟ واای خدا کنه همش خواب باشه . اگه بیدار باشم چی؟ ای خدا کمکم کن؟ از سر جاش بلند شد و در حالی که دستش روی شکمش بود یه ساعتی دور اتاق قدم میزد . هنوز تو شوک این خبر بود و باورش نمیشد که چی شده و چی میخواد بشه ). به مهران چه جوری بگم؟ پیش خودش چی فکر میکنه؟ ازون گذش...

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/90064.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. Chi bgam valla . ااای بد بخت شدم . رنگ از چهرش پرید . گوشیو قطع کردو همونجا نشست روی زمین و محکم زد تو سرش . مدت زیادی مات و مبهوت به یک نقطه خیره شد). خدایا خوابم یا بیدار؟ واای خدا کنه همش خواب باشه . اگه بیدار باشم چی؟ ای خدا کمکم کن؟ از سر جاش بلند شد و در حالی که دستش روی شکمش بود یه ساعتی دور اتاق قدم میزد . هنوز تو شوک این خبر بود و باورش نمیشد که چی شده و چی میخواد بشه ). به مهران چه جوری بگم؟ پیش خودش چی فکر میکنه؟ ازون گذش...

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/89063.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. من و اون . نشسته بودم رو نیمکت پارک ، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشونمیپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقت قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود داشت میپژمرد. طاقتم تمام شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سر کلاغها. صدای تند قدمهاش و صدای نفس نفسهاش هم. ترسخورده و هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم. هاج و واج ن گاش کردم. توو دست چپش بستهی کوچکی ...

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/89064.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. هيچکس جوابي نداد همه ي کلاس يکباره ساکت شد همه به هم ديگه نگاه مي کردند ناگهان لنا يکي از بچه هاي کلاس آروم سرشو انداخت پايين در حالي که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسي حرف نزده بود بغل دستيش نيوشا موضوع رو ازش پرسيد .بغض لنا ترکيد و شروع کرد به گريه کردن معلم اونو ديد و. گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چيه؟ لنا با چشماي قرمز پف کرده و با صداي گرفته گفت:عشق؟ معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولي الان دارم از تو مي پرسم.

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/89071.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. دانش جواب داد: او زمان بود. زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟ دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که: چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند. تاريخ دوشنبه ۵ مهر۱۳۸۹ساعت 21:37 نويسنده MaSoUd. شاید زندگی آن جشنی نباشد که تو انتظارش را داشتی. اما حالا که به ان دعوت شده ای،تا مینوانی زیبا برقص. عجب حکایتی است:تبر که به جنگل آمد ،. درختان گفتند نگاه کنید دسته اش از جنس ماست. این اشتباه من بود که کار های تو رو با یه ش اضافه می خوندم. قات ی پات ی.

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/89093.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. Webam y moshkeli peyda karde esme kole linkaro hazf karde. Z dooooostaye golam mikham y bar dg esme webeshooono baram comment bzaran Ta 2bare BlinkameshooooN. تاريخ شنبه ۲۰ آذر۱۳۸۹ساعت 18:59 نويسنده MaSoUd. همسرم با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو. توی اون روزنامه فرو. میشه بیای و به دختر جونت. شوهرم روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در. چشمهایش پر شده بود. را پاک کرد و. برنامه ها...

park.blogfa.com

i love u

http://park.blogfa.com/89084.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. نکردیم و اون دایم گریه می. باران اشک می ریخت, می دونستم که می. بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا. کنم , چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی". شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط. نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس. گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی. که یک نامه روی میز گذاشته!

park.blogfa.com

i love u - چه قدر سخته ...

http://park.blogfa.com/post-67.aspx

همیشه جنگیدن با وحشی ترین گرگها رو ترجیح میدم به ساختن با گوسفندای احمق. چه قدر سخته . تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد و. به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داد زل بزني و. به جاي اينکه لبريز کينه و نفرت شي ،. دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تکيه بدي. که يه بارزير آوار غرورش همه وجودت له شده. تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش. هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي. وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه اما. مجبور باشي بخندي تا نفهمه هنوزم. تاريخ چهارشنبه ۱۵ تیر۱۳۹۰ساعت 12:11 نويسنده MaSoUd.