fandoghakema.blogsky.com
فندق کوچک مافندق کوچک ما - فندق کوچک ما
http://fandoghakema.blogsky.com/
فندق کوچک ما - فندق کوچک ما
http://fandoghakema.blogsky.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
0.4 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
10
SSL
EXTERNAL LINKS
20
SITE IP
31.3.232.171
LOAD TIME
0.438 sec
SCORE
6.2
فندق کوچک ما | fandoghakema.blogsky.com Reviews
https://fandoghakema.blogsky.com
فندق کوچک ما - فندق کوچک ما
fandoghakema.blogsky.com
فندق کوچک ما
http://www.fandoghakema.blogsky.com/1393/09
خیلی وقته ازدواج کردیم . ده سالی می شه . اما به خاطر شرایط مختلفی که داشتیم از جمله مالی و کاری و . تا حالا تصمیم نداشتیم بچه ای داشته باشیم . زندگیمون را عاشقانه شروع کرده بودیم و خدا رو شکر همچنان خوب و مهربونیم در کنار هم . خلاصه که با اونکه هنوز مطمئن نبودم اما به یک دکتر زنان مراجعه کردم و آزمایشات لازم را دریافت کردم ، نتیجه آزمایشاتم کم کاری تیرویید را نشان می داد ، رفتم دکتر غدد و گفت که باید قرص بخوری و یک ماه دیگه آزمایش مجدد بدی . نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393 ساعت 13:25 توسط فندقک.
شناسنامه فندقک
http://www.fandoghakema.blogsky.com/profile/7131535157
فندق کوچک ما
http://www.fandoghakema.blogsky.com/1393/12
فردای اون روز که جواب آز را گرفته بودم و حتی روزهای قبلش تپش قلب شدیدی داشتم . از هیجان انگار که همش قلبم تو دهنم بود . حتی شب ها که می خواستم بخوابم اینقدر قلبم محکم می زد که نمی تونستم بخوابم . اون روزها فکر می کردم اینا از عوارض بارداریه اما یکم که آروم تر شدم تپش قلبم هم آروم شد . صبح که رفتم مدرسه همش دنبال یه فرصتی می گشتم که به مدیرمون بگم . خب به هر حال اون باید زود می فهمید تا یه فکری به حال خودش بکنه . همش می گفت خب من الان اصلا نمی خوام به بعدش فکر کنم . آخه من چند نفر را جای تو بیارم! بازم چی...
3 - فندق کوچک ما
http://www.fandoghakema.blogsky.com/1393/10/11/post-3/3
اولین اقداممون ۲۶ آذر بود و یه بار هفته ی بعد از تخمک گذاری یعنی می شد حدودا ۵ دی ماه بی بی چک امتحان کردم . آقای همسر که از روز اول می گفت بارداری! بی بی چک منفی بود و البته می دونستم که ممکنه زود باشه . با خودم قرار گذاشتم که هفته ی بعدش دوباره چک کنم . اما مگه روزها می گذشتند . گاهی زیر دلم یه درد خفیفی می گرفت و من می گفتم : وای . نه! روز چهارشنبه ۱۰ دی ماه بود دیگه طاقت نیاوردم و از اونجایی که چهار پنج تایی بی بی چک خریده بودم صبح که از خواب بیدار شدم گفتم یکی رو تست می کنم فوقش خبری نیست دیگه!
2 - فندق کوچک ما
http://www.fandoghakema.blogsky.com/1393/10/11/post-2/2
خیلی احساساتم لحظه ای بود و برای همینم سعی داشتم همه چیز آماده باشه تا اگر یهویی دلم نی نی خواست اقدام کنم . از طرفی همه از جمله دکترم گفتند که حالا معلوم نیست چقدر طول بکشه تا حامله بشی و زودتر اقدام کن . مخصوصا که ده سالی از زندگیمون گدشته بود! بعد از اون روزها دل تو دلم نبود که حالا یعنی واقعا تخمک گذاری بوده و یا اینکه چون من کم کاری تیرویید دارم این ماه تخمک گذاری انجام نشده؟ آخه احساس تخمک گذاریم یک هفته دیرتر از موعذ معمولش بود . نوشته شده در پنجشنبه 11 دی 1393 ساعت 13:56 توسط فندقک.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
10
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/page/4
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. 221- تولد پسرم - قسمت اول. سلام به همه ی دوستای خوبم. ممنون از احوالپرسی ها و دعاهای خوبتون. پسر کوچولوی ما بعد از38 هفته و یک روز که توی دل مامانش بود بالاخره به این دنیا اومد . چهارشنبه از صبح مشغول انجام دادن کارهای باقی مانده بودم . رفتم حمام یه دوش گرفتم بعدش با حوصله موهامو سشوار کشیدم . به خیال خودم حالا بعد از عمل که آدم ها میان دیدنم چقدر قراره موهامو افشون کنم . عادت کرده بودم توی یکی دو ماه آخر بارداری که ساعت 1 و 2 شب می خوابیدم . خ...
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1393/10
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. خب خدا رو شکر اوضاع رو به راهه . اما دو هفته ی پشت سر همه که سرما خوردم و امروز رو مونذم خونه چون اوضاعم خیلی داغونه و کلا نفس نمی تونم بکشم! یاشار هم خونه است و بنده خدا از دیشب تا حالا یه سره داره بشور و بساب و بپز می کنه . یاد روزهایی افتادم که اون مریض می شه . خیلی خودم خسته می شم . حتما اونم الان خیلی خسته شده . چقدر امسال زود تموم شد . دیکه واقعا چیزی به عیذ نمونده! نوشته شده در دوشنبه 29 دیماه سال 1393ساعت 12:59 توسط یلدا. اینم لینک موسسه :.
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1394/05
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. فردا دوازدهمین سالگرد عقدمونه . باورم نمی شه که 12 سال گذشته باشه! Http:/ khaterestoon.blogsky.com/1388/05/page/2. فردا شب شاید رفتیم بیرون و یه جشن دو نفره و نصفی گرفتیم. وقتی ازدواج کرده بودیم با خودم فکر می کردم که خوبه سال 90 بچه دار بشیم . اما وقتی سال 90 شد دیدم نه هنوز دلم نمی خواد . درسم تموم نشده و اصلا آمادگیشو نداریم . حالا خوشحالم که امسال فندقک کوچولو همراهمونه . دیشب هم پدر شوهر و مادر شوهر اومده بودن دیدنمون. دیروز بعد از یک هفته رفت...
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1394/04
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. امروز صبح که بیدار شم دوباره انقباض های تند تند و پشت سر هم شروع شد . دوباره مجبور شدم صبحانه بخورم و دراز بکشم . این فسقلی هم از چند روز پیش هی زیر دلم وول می خوره و بیشتر نگرانم می کنه. خلاصه که دارم مقاومت می کنم که نرم دکتر و نرم بیمارستان . اما نمی دونم چی پیش میاد . دعا کنید لطفا برامون . نوشته شده در شنبه 20 تیرماه سال 1394ساعت 15:06 توسط یلدا. پسرکم معاینه کرد و گفت سر به زیره! اما من که برام فرقی نداره . طبیعی که نمی خوام! روزهای سبز سبز آ...
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1394/01
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. این روزا که دنبال دکتر خوب و یه جای خوب برای غربالگری و سونوگرافی و . می گشتم اطلاعات نسبتا خوبی تو اینترنت پیدا می شد . اما بازم من یه سوالایی داشتم که جوابشون نبود . گفتم خورد خورد بنویسمشون شاید یه روزی به درد کسی خورد . این بین نیلو فقط آزمایش خون را انجام می ده و برای سونو می فرسته یه جای دیگه که اونجای دیگه روی در و دیواراش نوشته قبل از هفته 16 جنسیت جنین را سوال نکنید . از هزینه ها بگم که سونوی ان تی و آز غربالگری اول حدودا 290 بود که توش یه...
روزانه 217 - خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1394/05/04/post-333/روزانه-217
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. کلا من همیشه آرزو داشتم بارداری رو تجربه کنم . خیلی دوستش داشتم و الان هم دارم و از لحظه هاش واقعا لذت بردم . سخت بود و هست اما خیلی قشنگه . خیلی زیاد. گاهی باورم نمی شه این شکم قلمبه مال منه . این آدم توی آینه منم . و بعد به خودم و دل قلمبه ام لبخند می زنم . در هفته یک بار می رم بیرون و خیلی آروم از پله ها پایین می رم . چند روزی بود انقباض ها کمتر شده بودند . اما امروز دوباره زیاد شدند و من هنوز علتشو نفهمیدم . شاید استراحتم کم شده! روزهای سبز سبز...
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1393/09
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. جواب آزمایشاتمون را گرفتیم . یاشار خدا رو شکر مشکل خاصی نداشت جز چربیش که در مرز بالا بودن قرار داشت . من اما کم کاری تیرویید داشتم نسبتا زیاد و یکمی آهنم کم بود . بعد از دو هفته هم تونستم وقت دکتر غدد بگیرم که بهم قرص داد که روزی یه نصفه بخورم و فعلا هم برای بارداری اقدام نکنم تا وضعیت تثبیت بشه! چنج شنبه رفتم برای خودم یه سری لباس گرفتم یه کاپشن که مدت ها بود لازم داشتم و دو تا سارافون برای مدرسه و البته همشون را تقریبا ارزون گرفتم. اینم از ماجرا...
روزانه 218 - خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1394/05/07/post-334/روزانه-218
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. خب خدارو شکر می کنم که فندقک 34 هفته رو تموم کرده . از لان به بعد دیگه یکمی خیالم از بابت زودتر دنیا اومدنش راحت شده . ریه تو این هفته تقریا کامل شده و اگه خدای نکرده عجله کنه به احتمال 98 درصد مشکلی نخواهد داشت . مخصوصا که کم وزن نیست و وزن عادی و نرمالی داشته تا الان. راستش خودم و یاشار 31 مرداد رو بیشتر از شهریور دوست داریم اما همش می گم نکنه زود باشه . خب یه هفته هم یه هفته است و 200 گرم تپل تر می شه. آخه تو که تا حالا یه جوراب هم برای این فسقل...
خاطرات روزانه یلدا و یاشار
http://khaterestoon.blogsky.com/1388/05/page/2
خاطرات روزانه یلدا و یاشار. ماجراهای زندگی یلدا و یاشار. رسما زن و شوهر می شویم . بله برون که تموم شد نگرانی های من بیشتر شد . همه یه جورایی می خواستند رایمو بزنند . می گفتند چند وقت بیشتر ننمونده برای تصمیم گیری مطمئنی انتخابت درسته . حرفه یک عمر زندگی است ها! فردای روز بله برون یاشار اومد دنبالم که با هم بریم حلقه ببینیم و چیزهای دیگه . قرار شده بود که محضر را برای عقد پدرم انتخاب کنه بنابر این ما دیگه دنبال محضر مناسب نبودیم . بالاخره روز عقدمون رسید . یاشار یک دسته گل قشنگ برام خریده بود با اونکه...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
20
من و تو دو تا عاشق
من و تو دو تا عاشق. من و تو یک عصرخوبه بهاری. به نام تنها پناه آشفتگان دیارسرنوشت. تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم. تکه ای ازآسمان در چشمانشان،. جرعه ای از دریا دردستانشان. وتجسمی زیبا ازخاطره ی. دلهایشان به یادگار مانده است. نوشته شده در شنبه 15 مرداد1390ساعت 3:21 بعد از ظهر توسط ما دو تا. تقدیم به تنها عشق زندگیم. بعضی از نگاه ها. صدای قشنگی دارند . بعضی ها را هر چقدر هم که بخواهی. تمام نمی شوند . سکوتشان خالی می کند دل آدم را . و عطر بوسه هایشان. مست می کند آدم را . این بعضی هایعنی ت و . نمیشه پیشت باش...
روزنامه
چی شد که اینجوری شد 1. معرکه ترین صحنه ی فیلم. اینجا و اونجا تنها. بیایید کله پوک نباشیم. قیمت شیر گازی امین. چی شد که اینجوری شد 1. تاریخ : یکشنبه 6 فروردین 1396 03:52 نویسنده : هندونه. دو تا اتفاق توی زتدگی من بوده دو تا مرد که مسیر زندگیمو شکل دادم و حالا توی زندگی اشتباهی گیر کردم. از اول اینجا مینویسمشون چون وقتی یه چیزی رو مینویسیم واضح تره و برای اولین بار توی عمرم میخوام خودمو متقاعد نکنم و با خودم روراست باشم. خب از اول شروع کنیم از دبستان. تاریخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 02:14 نویسنده : هندونه.
فندوق مامان و بابا
فندوق مامان و بابا. نوشته شده توسط مامان پنجشنبه سوم شهریور 1390 ساعت 14:48. نوشته شده توسط مامان چهارشنبه ششم اسفند 1393 ساعت 10:49. سوال این روزات :ما از کجا اومدیم؟ نوشته شده توسط مامان چهارشنبه یکم بهمن 1393 ساعت 23:8. عزیز دل مامان بابا تولدت مبارک. نوشته شده توسط مامان چهارشنبه دوازدهم آذر 1393 ساعت 12:8. نوشته شده توسط مامان پنجشنبه سوم مهر 1393 ساعت 23:2. کتاب دوم من(تراشه های الماس). نوشته شده توسط مامان جمعه دهم مرداد 1393 ساعت 11:46. تولد دایی علی مبارک. قربون دختر مهربونم برم. روز اول تو دنیا.
فندوقک
یک وبلاگ برای همیشه. تاریخ : جمعه 9 فروردین 1392 05:41 ب.ظ نویسنده : علی ( آرش) صادقی نیا. به این وبلاگ سر بزنید برا خودمه. تاریخچه مسگر آباد . تاریخ : یکشنبه 24 دی 1391 09:49 ق.ظ نویسنده : علی ( آرش) صادقی نیا. تاریخچه مسگر آباد . برچسب ها: مسگر اباد. دانستنی ها .(1). تاریخ : یکشنبه 24 دی 1391 09:28 ق.ظ نویسنده : علی ( آرش) صادقی نیا. پروانه ها با پای خود مزه را احساس میکنند . شتر در هنگام تشنگی میتواند ۹۵ لیتر آب را در کمتر از ۳ دقیقه بنوشد . برچسب ها: دانستنی ها. دانستنی ها .(2). برچسب ها: دانستنی ها.
فندقک چت
سلام به همگی شما دوستان عزیز چت. روم بازسازی شد منتظرتون هستیم. نوشته شده در ۱۳٩٢/٢/٢٤ ساعت ۱٢:٥٧ ب.ظ توسط sun girl نظرات . And he sent me. و برایم چیزی حتی بهتر از فرشته. برایم تو را فرستاد. Put Me Here For You. I’d L ov. ندارم خداوند مرا سر. از بین دیگران مرا انتخاب کرد چون. می دانست به بهترین شکل. سه گام برای رسیدن. Hellip;. و بعد ابدیت! If u hv found. It, u’ve. رو پیدا کن که در. ترین حالتت نگهت دارن،. که در زشت ترینحالتت. قلبی رو که وقتی توی بد ترین حالت هستی. اگر تونستی اینارو پیدا کنی بدون که.
فندق کوچک ما
فردای اون روز که جواب آز را گرفته بودم و حتی روزهای قبلش تپش قلب شدیدی داشتم . از هیجان انگار که همش قلبم تو دهنم بود . حتی شب ها که می خواستم بخوابم اینقدر قلبم محکم می زد که نمی تونستم بخوابم . اون روزها فکر می کردم اینا از عوارض بارداریه اما یکم که آروم تر شدم تپش قلبم هم آروم شد . صبح که رفتم مدرسه همش دنبال یه فرصتی می گشتم که به مدیرمون بگم . خب به هر حال اون باید زود می فهمید تا یه فکری به حال خودش بکنه . همش می گفت خب من الان اصلا نمی خوام به بعدش فکر کنم . آخه من چند نفر را جای تو بیارم! بازم چی...
فندقانه
از امروز در سایتهای معتبر موسیقی پاپ ( دانلود موزیک . بیر موزیک ). چه یه رنگه شوق فرداش. پیاده ای که سواره. یه نامه خط دلدارت. خدا رو راستی میشماری. همش من این یه کم زوره. خوش اومدی به دنیا. همیشه عشق می دونم. قصه ی غمو نخوندیم. به من میگن قاتل. با ما فقط تنها خداست. اشکی که بی دیاره. ا راغب در ياهو ۳۶۰. بغض بارون در اسپوت. بغض بارون تو بلاگ اسکای. بغض بارون در بلاگفا. کفشدوزک یه دونه دیگه. گيلان ترانه در اسکای. و خداوند عشق را آفريد. يه سبد ترانه در بلاگ اسپوت. باشگاه مدیران و متخصصان. یه فرشته که نگاهش.
فندق بانو
اول از همه دلیله تاخیرمو بگم:. به قول بچه ها در حال خر زدن بودن. کل ترم به خوشی گذرونده بودم همه درسا رو هم تلنبار شده بود. در آخر درس این شکلی شده بودم همه بهم می خندیدن. خبر بد اینه که امتحانه دیروزمو گند زدم می شم ۱۹ بعد این همه درس خوندن. از همه ی دوستای گلم که تو این یک ماه تنهاشون گذاشتم معذرت می خوام. دلم واسه همتون تنگ شده بود. کلی یادتون می کردم. مرسی از اینکه تو این مدت تنهام نذاشتید و بهم سر می زدید. نوشته شده در یکشنبه ۸ خرداد۱۳۹۰ساعت 17:37 توسط غزل. روشن فکری در چند دقیقه! كه تابلو می شود!
فندق كوچولوي ما
مامان خيلي سر شلوغ با دو تا وروجك خيلي خيلي خيلي شلوغ. سال نو شد و پاكانم دومين بهار زندگيشو تجربه ميكنه و پندارم پنجمين آن را و من و پدرش نيز به همين نحو از ابتدا شروع كرديم . با بچه ها زندگي ميكنيم و ما هم غرق در دنياي شيرينشون هستيم. اي كاش ميشد زمان را نگه داشت كه اين لحظات شيرين اينقدر زود سپري نشوند. اگرچه با خريد دو تا اردك و تعداد زيادي ماهي و بيل و كلنگ و فرغون خاك بازي بزم و شادي پندار و پاكان به راه بود . طفلي دو تا اردكها به قول پاكان (ببعي ها. و امان از يك تخم اردك. پندار خان با عينك جديدشون:.
پرنسس زمستانی ما
دیانا دو ساله شد. اینا کلماتیه که دیشب وقتی داشتی شمع کیکت فوت می کردی می گفتی. چقدر دیشب رقصیدی. دخترم وقتی خوشحالی تموم دنیا مال منه. دیشب یه جشن تولد کوچیک داشتی تا چهارم بهمن که یه تولد بزرگتر داشته باشی. سه شنبه هفدهم دی 1392 12:36 آزي. یک عدد مامان تنبل. وای من یک ساله اینجا نیومدم و خاطرات قشنگ دخترمو ننوشتم. دخترک نازم این چند وقت من سخت مشغول درس خوندن برای مصاحبه بودیم و خدارو شکر قبول شدیم. دیانای ناز من توی بیست ماهگی تمام رنگها رو بدون اینکه من تلاشی برای یاد گیریش کنم یاد گرفت. نازیننم قرار...
برای پسرم
برای پسرم عشقم پرهام. این وبلاگ روفقط وفقط برای ثمره عشقمون ساختم تاوقتی بزرگ شد بدونه که چقدرازبابت داشتنش خوشحالیم. این هدیه زیبادر تاریخ 1388/11/18 پابه دنیای مامانو باباش گذاشت. قالب وبلاگ حرفه ای. هر نفسم یاد دوست. هر نفسم برای تو. سلام گل من ببخشیدکه دیربه دیرمیام اینجاآخه وقت ندارم به بزرگی خودت ببخش. 18بهمن تولدت بود ما17بهمن که روزجمعه بودبرات یه تولدخودمونی باحضورخاله هاوشوهرخاله هامامان بزرگ مهربون.وپسرخاله هاودخترخاله های نازنازی. برات جشن گرفتیم خیلی خوشحال بودی عزیزدلمممممممممم. امروزپرهام ...
