gatsby0.blogfa.com

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف - من دیر به پست های خداحافظی می‌رسم

http://ejtaghalobi.blogfa.com/post/48

من دیر به پست های خداحافظی میرسم. دوباره سرما خوردم، سرماخوردگی که سرطان نیست ، فقط اینکه در عرض یک ماه ،سه بار سرمابخوری بد است. حالا دارم بعد از مدتها تب دار پست می گذارم. از تب زیاد است زده به سرم که بنویس، شما به گیرنده های خود دست نزنید. کارهای مهمی کردهام این مدت، یک رمان لوس نوشته ام توی سایت 98ia. که لینکش را نمی گذارم چون خیلی لوس است، هزار و هشتصد نفر تشکر کرده اند و گفته اند: به به! ولی این چیزی از لوس بودن رمانم کم نمیکند. گفتند : برو خدا را شکر کن همینش هم آمده! شنبه ۳ آبان۱۳۹۳ 20:44 راضیه.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف -

http://ejtaghalobi.blogfa.com/post/53

من یکی از بهترین هایم را ترسیده دیدم. کسی که شلوغ و پر حرف بوده و برخلاف دیگران ،حداقل سعی می کرده با انرژی باشد ، به طرز ناراحت کننده ای ،درمانده و ساکت بود ،. قسمتی از یک سناریو جلوی چشمم زنده شد:. وقتی غیرممکن رو از احتمالاتت حذف کنی. هرچی که بمونه، حتی غیر منطقی . باید حقیقت داشته باشه. در یک کافه دور افتاده با دکوراسیونی که غرق در رنگ های گرم بود. جلوی شومینه نشسته بود و این جمله را به دوستش گفت. ترسیده بود. برای اولین بار ترسیده بود. ترس و تردید ،چیزی بود که قبلا تجربه نکرده بود. آگوست در بخش اوسیج.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف - سرنوشت

http://ejtaghalobi.blogfa.com/post/55

من شونزده سالم بود که برای اولین بار ، آدم کشتم! اون یه مهاجم ژاپنی بود.اطرافیانم تشویقم کردند، گفتن دلیرانه و ماهرانه با یه ضربه کشتیش. اولش هیجان زده شدم ، به خودم افتخار می کردم ، اما اون شب خوابم نبرد ، چون داشتم می لرزیدم، خیلی سردم بوداما فصل.فصل سرما نبود ، اون روز بیست و یکم ماه ششم بود. تاریخش رو به یاد داری؟ تاریخ رو به یاد دارم ، چهرهی فردی رو هم که کشتم به یاد دارم . از دومی به بعد دیگه همه رو اینجوری به یاد دارم : یکی دیگه ، بازم یکی دیگه.یکی دیگه! سه شنبه ۲۱ بهمن۱۳۹۳ 20:29 راضیه.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف - تنها وبلاگ است که می ماند

http://ejtaghalobi.blogfa.com/post/56

تنها وبلاگ است که می ماند. دوستان را می گویی؟ همان هایی که می خندیدیم و شاد بودیم ، همان ها که همیشه با هم تعارف داشتیم؟ نقشه می کشیدیم که بعدها چه می شود ، قول می دادیم که حتما رفت و آمد کنیم و از حال همدیگر خبر داشته باشیم ، که زنگ و پیامک بزنیم. در مشغله های شخصی غرق شدند ، غریبه شدند، رفتند! دوستان را می گویی؟ همان هایی که از کیلومترها مسافت بودند و قلبهایمان نزدیک بود؟ پراکنده شدند، خسته شدند ، تفریحات جدیدتری یافتند و رفتند! عشق را می گویی؟ همان اتفاقی که در زندگی هر کسی می افتد؟ وبلاگ را می گویی؟

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف

http://ejtaghalobi.blogfa.com/1393/09

آقای "شین" کمدین معروفی بو. د تپل و بامزه بود و همیشه لبخند برچهره داشت. اما آن آقای "شین" را وقتی به دور از فیلم ها و سریالها در شام ایرانی دیدم ، اصلا طوری که تصور می کردم نبود. حتی شبیه آقای شین مهربان و شوخ و شنگی که می آمد و استندآپ کمدی اجرا می کرد هم نبود. آقای "شین" واقعی غمگین و تنها بود . افسرده بود و شکست خورده. از همسرش جدا و مجبور شده بود درآمد بیست سال بازیگریش را به عنوان مهریه به همسرش بدهد. آقای"شین"خانه اش را فروخته بود و غرامت داده بود به همان خانم همسر سابق. Weblog Themes By Pichak.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف

http://ejtaghalobi.blogfa.com/1392/10

شیرین قراربود یکی از ستارههای مطرح سینما باشد، او در شانزده سالگی به اندازه کافی زیبا، جذاب و خوش استیل بود. اگر امکان داشت از همان دوران مدرسه میتوانست تئاتر اجرا کند. در مدرسهای که هیچ وقت گروه تئاتر نداشت! اما شیرین فقط یک منشی مطب ساده بود که بر اثر غفلت ، در 21 سالگی سوار یک ماشین شخصی شد و واقعیترین بازی او، که زندگیاش بود به پایان رسید. ولی محبوبه در سال دوم دانشگاه بر اثر بیماری کبد از دنیا رفت و تنها کاغذی که نامش بر روی آن چاپ شد، اعلامیه فوتش بود. دوشنبه ۲ دی۱۳۹۲ 22:4 راضیه. آگوست در بخش اوسیج.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف

http://ejtaghalobi.blogfa.com/1393/11

من شونزده سالم بود که برای اولین بار ، آدم کشتم! اون یه مهاجم ژاپنی بود.اطرافیانم تشویقم کردند، گفتن دلیرانه و ماهرانه با یه ضربه کشتیش. اولش هیجان زده شدم ، به خودم افتخار می کردم ، اما اون شب خوابم نبرد ، چون داشتم می لرزیدم، خیلی سردم بوداما فصل.فصل سرما نبود ، اون روز بیست و یکم ماه ششم بود. تاریخش رو به یاد داری؟ تاریخ رو به یاد دارم ، چهرهی فردی رو هم که کشتم به یاد دارم . از دومی به بعد دیگه همه رو اینجوری به یاد دارم : یکی دیگه ، بازم یکی دیگه.یکی دیگه! سه شنبه ۲۱ بهمن۱۳۹۳ 20:29 راضیه.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف

http://ejtaghalobi.blogfa.com/1393/03

پیمان قاسم خانی و دیگر هیچ! اگر بخواهند جدا از اسطوره های کهن و فاضلان دین یک مرد را به عنوان نمونه مرد ایده آل زنده و حاضر معرفی کنند، من بی شک به پیمان قاسم خانی. رای خواهم داد، به خصوص با آن نقشی که در فیلم" زندگی مشترک آقای محمودی و بانو "داشت. جمعه ۳۰ خرداد۱۳۹۳ 13:42 راضیه. Weblog Themes By Pichak. اینجا سرزمینی است که در آن حرفهایم را می کارم، شاید روزی محصولی بدهد برای زندگی بهتر. این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست. آگوست در بخش اوسیج. L'm not robot, but i wish. آنور میز هوا تاریک است.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف

http://ejtaghalobi.blogfa.com/1394/02

اولین باری که این پسورد را انتخاب کردم درست یادم نیست اما حتما خیلی به صاحب این اسم علاقه داشتم ، به یک دختر احساساتی دیوانه که می توانست یک هم کلاسی باشد . وبلاگ ها ، ایمیلو جیمیل و فیس بوک و توییتر و . هم با همین پسورد ساخته شد ، طوری که از هر کدام بروم و صدسال بعد بخواهم برگردم به راحتی این رمز را به یاد خواهم آورد.چون می دانم جز این نبوده. معمولا دخترها در دوران دبیرستان به طرز دوست داشتنی سرخوش هستند. مثل خودمان که همینگونه بودیم، مثل همین که اسمش پسورد است. پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت۱۳۹۴ 19:12 راضیه.

ejtaghalobi.blogfa.com

خوشه های حرف - نقاب خنده

http://ejtaghalobi.blogfa.com/post/51

آقای "شین" کمدین معروفی بو. د تپل و بامزه بود و همیشه لبخند برچهره داشت. اما آن آقای "شین" را وقتی به دور از فیلم ها و سریالها در شام ایرانی دیدم ، اصلا طوری که تصور می کردم نبود. حتی شبیه آقای شین مهربان و شوخ و شنگی که می آمد و استندآپ کمدی اجرا می کرد هم نبود. آقای "شین" واقعی غمگین و تنها بود . افسرده بود و شکست خورده. از همسرش جدا و مجبور شده بود درآمد بیست سال بازیگریش را به عنوان مهریه به همسرش بدهد. آقای"شین"خانه اش را فروخته بود و غرامت داده بود به همان خانم همسر سابق. Weblog Themes By Pichak.