gona.ir

marhomhekmat.blogfa.com

به یاد مرحوم مغفورحاج شیخ محمد علی حکمت - زندگی طلبگی در نجف

http://www.marhomhekmat.blogfa.com/category/12

به یاد مرحوم مغفورحاج شیخ محمد علی حکمت. زندگی طلبگی در نجف. مهاجرت به عراق :. در آن زمان نجف پذیرای هزاران عاشق علوم حوزوی بود که با کمترین درآمد در حجره های مدارس علوم دینی و به دور از لذایذ دنیوی روزگار طلبگی را سپری می نمودند. درسال 1343 مرحوم حکمت (ره) ،به حوزه علمیه نجف اشرف هجرت نمودند . یک سال بعد برادرکوچکتر ایشان آقای دکتر علی حکمت. نيز به نجف هجرت مي كنند. با ویرایش ایشان توسط موسسه تنظیم نشر آثارامام بچاپ رسید. شاگرد بسیار دقیق و درسخوانی بوده و وقت خود را بیهوده تلف نمی کرده اند . برگشت از ن...

kheyrat.com

دسته‌بندی نشده | سایت پرداخت الکترونیک خیرات

http://kheyrat.com/category/دسته‌بندی‌نشده

سایت پرداخت الکترونیک خیرات. بایگانی دسته: دستهبندی نشده. سایت پرداخت الکترونیک خیرات. سایت پرداخت الکترونیک خیرات باهدف ایجاد درگاه پرداخت اینترنتی برای مقاصد غیرانتفاعی ایجاد گردیده است. علاقه مندان جهت همکاری، مشارکت و یا خرید دامنه با شماره 09360318654 تماس حاصل فرمایند. این نوشته در دستهبندی نشده. آبان 6, 1391. سایت پرداخت الکترونیک خیرات. سایت پرداخت الکترونیک خیرات باهدف ایجاد درگاه پرداخت اینترنتی برای مقاصد غیرانتفاعی ایجاد گردیده است. این نوشته در دستهبندی نشده. اسفند 1, 1390.

rubejolo.blogfa.com

مازبالاییم وبالا میرویم - وقتی همه بدند جز من...

http://rubejolo.blogfa.com/post-15.aspx

وقتی همه بدند جز من. نمی دانم اسمش را چه میتوان گذاشت. نمیدانم .اما هرچه هست ازش بیزارم.از این همه انتقاد ناپذیری . از این همه عدم تحمل مخالفم بیزارم. نمی دانم.شاید مسلمان. اما مسلمانی واین همه خودبینی؟ نه این هم نیست. شاید مذهبی.اما مذهبی واین همه نفاق؟ نه این هم نیست. شاید بااخلاق.اما بااخلاق واین همه توان نشنیدن؟ نه این هم نیست. شاید انسان.اما اما انسان واین همه . نه نه نامم هیچ نیست و من شایسته ی نکویی نیستم آن زمان که این چنین خود را برتر میبینم وحاضر به شنیدن نظرات مخالفم نیستم. نفرین بر من خودبین!

rubejolo.blogfa.com

مازبالاییم وبالا میرویم

http://rubejolo.blogfa.com/9102.aspx

تو میروی و . و آن زمان که وقت آمدنت بود.خداوند بوسه ای بر پیشانی ات نشاند وتو را به جاده ی دنیا سپرد، و تو آمدی ، به همراه فرشته ی کوچکی که نگهبانت بود. تو آمدی و دختر کوچک و نشاط بخش خانه شدی.سال ها گذشت و تو روز به روز وسال به سال قد کشیدی و جوان تر شدی. و در نهایت شکفتگی و بالندگی بودی که ناگهان خبر آمد: وقت برگشتن است. خداوند چقدر زود دلش برایت تنگ شده بود.سالیان درازی نبود که سفر را آغاز کرده بودی، اما خالق، فرمان بازگشت داده بود. آری ، آمدنت با بوسه ای از خداوند آغاز گشت ورفتنت نیز با حکمت او بود.

rubejolo.blogfa.com

مازبالاییم وبالا میرویم

http://rubejolo.blogfa.com/8911.aspx

موج های فقر فرهنگی! عرضم به حضور انور شما که ، ما واسه تعطیلات بعد امتحانا یه سر رفتیم مشهد(یا به قول خود مشهدی ها م ش د! خوب زیارت آقا امام. رضا(ع) که جای خو دارد! ولی گفتیم واسه حالش ، یه سر به این سرزمین موج های آبی بزنیم. خیر سرمون رفتیم که یه حال وهوایی عوض کنیم وبادی (بهتره بگم آبی)به کلمون بخوره، م خمون از فشار امتحانا آزاد شه! خلاصه سرتونو درد نیارم .خوشحال وخندون و با ذوق پاشدیم رفتیم موج های آبی! نوشته شده توسط مریم در پنجشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۸۹ و ساعت 18:8. كانون وكلاي دادگستري مركز.

rubejolo.blogfa.com

مازبالاییم وبالا میرویم

http://rubejolo.blogfa.com/9112.aspx

بر دیوانگان حرجی نیست. زندگی گاهی چون بغض بزرگی راه ن ف س،بر من می بندد،. و من گاهی به جای گریستن، دیوانه وار می خندم،. آن وقت،زندگی اندکی رهایم میکند، گمانم باخود میگوید:. بر دیوانگان حرجی نیست.". نوشته شده توسط مریم در یکشنبه ششم اسفند ۱۳۹۱ و ساعت 21:55. می نویسم ،چراکه درد دل دردمندم مرا وامیدارد، چرا که من یک انسانم وانسان به والایی می اندیشد.گرچه کوچکم بسیار کوچک! ولی می نویسم تا بدانم که زنده ام واین حیاتم مسؤولیت من است! كانون وكلاي دادگستري مركز. دفتر امور حقوقي(وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشكي).

rubejolo.blogfa.com

مازبالاییم وبالا میرویم - ا ح س ا س

http://rubejolo.blogfa.com/post-32.aspx

امشب زنی را دیدم،گیسوانش آشفته،چشم هایش غزل خوان ولب هایش با لبخند مستانه ای شکفته. در بهت به او خیره شدم. مرا دید. دستم را کشید و به چشم بر هم زدنی به آسمان برد.مدتی هر دو در سکوت بر روی کهکشان قدم زدیم ومن، بی آنکه نگاهش کنم، غرق در تماشایش بودم. حالش برایم عجیب بود. شعر ، ترانه، سرود، نثر آهنگین.هرچه بود جادویی غریب داشت.تار وپود حرفهایش همه احساس بود! هراسیدم حتی با کم ترین تماس انگشتانم بشکند! لطیف بود و شفاف! ابروانم را در هم کوفتم تا شاید از آن چه رخ داده بود چیزی بخاطر آورم ، اما همه چیز مبهم بود...

rubejolo.blogfa.com

مازبالاییم وبالا میرویم

http://rubejolo.blogfa.com/9001.aspx

گوشی برای شنیدن ندارم! سر کلاس نشسته ام که صدای آهنگ گوشی ام بلند میشه.استاد سر کلاسه ،هول میکنم.یادم رفته روی سکوت بذارمش.سریع خاموشش میکنم.یه پیام از هم اتاقیم:. سلام فردا ساعت ۳۰/۹ تا۱۲ میبرن آسایشگاه جانبازان شیمیایی ها میای اسمتو بنویسم. یه چند ثانیه فکر میکنم.یاد درس ها و آخر هفته و. نوشته شده توسط مریم در چهارشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۰ و ساعت 23:44. می نویسم ،چراکه درد دل دردمندم مرا وامیدارد، چرا که من یک انسانم وانسان به والایی می اندیشد.گرچه کوچکم بسیار کوچک! كانون وكلاي دادگستري مركز.