hamechikade.persianblog.ir

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1391/5

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. ببخش قلب من و. به خیلی ها قول داده بودم که نمایشگاه کتاب میام و کتابشون رو میخرم. نه این که فقط دوستام بودن. حریص بودم به این که ببینم چی نوشتن. از حامد ابراهیم پور دوست داشتنی و گرامی که با دو کتاب نمایشگاه بود،. از عزیز عباسی عزیز و صابر قدیمی مهربون که با کتاب ترانه هاشون حاضر بودن،. از غزال مرادی خوش قلم که با شعرهای سپیدش در نمایشگاه بود،. از سعید حیدری نازنین که شعرهای دیوانه کننده ای داره و اسم کتابش یادم نیست! جا ماندم توی خنده ی آخریت. فقط ا...

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1389/6

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. این وبلاگ تا اطلاع ثانوی. به روز نخواهد شد! از همه ی دوستای گلی که این مدت بهم سر زدن،. نمی دونم چی بگم. فقط می خوام بگم. نوشته شده در یکشنبه ٧ شهریور ۱۳۸٩ ساعت ۱:٥۸ ‎ب.ظ توسط سعید نوراللهی نظرات . قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت. سلامملالی نیست جز گمشدن گاه به گاه خیالی دور، که همه بدان شادمانی بی سبب گویند. اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد نه این دل وامانده ی بی درمان. بیابانکی را می گویم(۱). استاد حامد ابراهیم پور.

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1391/1

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. هرجا دلت می خواد برو. همه چی و فشرده میگم خسته نشین! 3تا ترانه نوشتم این چند وقته، مسافرت رفتم، تمرین کردم و. لینک های قدیمی و پاک کردم و آدرس دوستای دانشگاهی و. رو لینک کردم. بعضیا لینکم کردن، بعضیا نظرم و تایید کردن تو وبلاگشون ظاهر بشه، بعضی ها هم که نظرمم پاک کردن. نمی خوام چیز اضافه ئی بنویسم، قضاوت با خودتون. هرچی گشتم قالب وبلاگی که به دلم واقعن بشینه، پیدا نکردم. فعلن این قالب و گذاشتم، امیدوارم خوشتون بیاد. این هم یکی از اون 3 ترانه:. نوشته ...

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1389/12

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. زمان پشت پا زده. روی پلک هایت تریلی 18چرخ هم که سنگینی کند، بسته نمی شود. باید چیزهایی رابنویسی پس از چند ماه نبودن. این چند هزارمین شب بیداریست. هر شب به بهانه ای و هر بهانه ای. شاید بهانه ای نداری که خوابت ببرد. شاید هم به خاطر حادثه ای. بهانه گیر شده ای. کاری ندارم که چهارشنبه سوری بود یا 4 شنبه سوزی. خسته تر ازین حرف هام. کاش می شد بنویسم بزنم بر در باغ. که من از این همه دیوار. نمیشه، نمیشه به اون روزا برگشت. اون روزای اردیبهشتی. که عجیب همه چیز.

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1388/9

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. در این غروب مرده ی دلگیر یخ زده. باید شبیه خاطره هامان تلف شوی. امشب در این هوای بیابان تلف شوی. ی بی آسمان بدان. باید تو زیر پای زمستان تلف شوی. در این غروب مرده ی دلگیر یخ زده. زیر تگرگ سمی کیهان تلف شوی. بیهوده با چراغ سخن جستجو مکن. مردی در این حماسه که حیران تلف شوی. شاید که سرنوشت تو این گونه می شود. قبل از شروع نیمه ی آبان تلف شوی. از هر طرف نرفته به بن بست می رسی. باور نمی کنم که خیابان تلف شوی. ١) محمد علی بهمنی:. این است سرنوشت ثمردارها مدام.

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1388/8

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. هر آنچه که باید بگویم اینک مرد. و از نهیب حادثه دیگر زبان دهان را خورد. تمام قصه ی ما را خدا که می داند. چه غم اگر که همان ها تمام در ها را. رفیق من تو بگو شاد شادم آیا من. و آبی دنیا همیشه سهمم؟ میان زلف شبش من اسیر و سرگردان. و میله های لبش تنگ تر از چشم بدخواهان. و واژه های سنگ و دل انگار بیهوده ست. برای او که ولنگار. برای او که اسف بار. وجب وجب قلمم تا کجا نپیموده. و از زمختی دستم ببین که فرسوده. و دفترم بیا ببین که می سوزد. زیر پای هر درخت.

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1391/3

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. درود به دوستایی و که دعوت نکرده هم به کلبه ی کوچیکم سر میزنن. بعدش دوستایی که می خوان بیان اما کارای مهم تری دارن و با دعوت بعضی وقتا میان. چند تا خبر میدم و بعد یه کار قدیمی و میذارم. 1)مزاحم تلفنی داشتم و حتی سر کنفرانس درس استاتیک چند بار زنگ زد و قطع کرد و ازونجا که برام مهم نبود خودش فرار کرد! فقط یه چیز من و ناراحت کرد که شماره ی من و چرا به این آدم داده بود! هرچند خودش و معرفی نکرد اما کل قضیه واسم روشنه و به حماقتشون می خندم. 3) ماه خوبی بود.

khattekhamideh.persianblog.ir

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/1390/12

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. این روزا خیلی کم کار شدم و پول و مردم از نوشتن دورم کردن. گواهش همین آپ کردن چند ماه به چند ماه وبلاگم. از پنجره ها بپرس احوالم را. از پنجره ها بپرس احوالم را. من خسته شدم، مگر کری؟ Laquo;از پنجره ها بپرس احوالم را». گواهش نمی دونم، نمی دونم. من وقتی مرد شدم که پر درد شدم. یه ترانه میذارم و نظر دادن و ندادنتون فرق چندانی نداره راجع بش. بی خودی دل بستم به چشای عسلیت. میدونم خالی نیست صندلی بغلیت. مست مست مستم شاید از یاد بری. زرد زرد زردم با درختا قهرم.

khattekhamideh.persianblog.ir

یه شروع نصفه نیمه - پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/post/47

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. یه شروع نصفه نیمه. نمیدونم از آخرین باری که پست گذاشتم چقدر میگذره. اصلن فضای وبلاگ که واسم حکم زیر خاکی و داره الان، اما نمیدونم چی شد که دلم گفت اینجا رو یه کم خط خطی کنم و یه رباعی بذارم. خیلی چیزا از وقتی که نبودم عوض شده و خیلی چیزای دیگه هم عوض بشه بی تفاوت فقط رد میشم از کنارشون. به قول معروف بگذار و بگذر یا این نیز بگذرد دیگه جزیی از زندگیم شده و واسه هر چیزی خودم و درگیر نمیکنم. یک عمر بدون غصه می خوابیدم. تا این که تو را دفعه ی اول دیدم.

khattekhamideh.persianblog.ir

فقط قلم - پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست

http://khattekhamideh.persianblog.ir/post/45

پس می کشم پام و ازین مثلث/ قلب تو راه قلبم و بلد نیست. درود به دوستایی و که دعوت نکرده هم به کلبه ی کوچیکم سر میزنن. بعدش دوستایی که می خوان بیان اما کارای مهم تری دارن و با دعوت بعضی وقتا میان. چند تا خبر میدم و بعد یه کار قدیمی و میذارم. 1)مزاحم تلفنی داشتم و حتی سر کنفرانس درس استاتیک چند بار زنگ زد و قطع کرد و ازونجا که برام مهم نبود خودش فرار کرد! فقط یه چیز من و ناراحت کرد که شماره ی من و چرا به این آدم داده بود! هرچند خودش و معرفی نکرد اما کل قضیه واسم روشنه و به حماقتشون می خندم. 3) ماه خوبی بود.