hastam-afra.blogfa.com

panjevarane.blogfa.com

پنج(۵) وارانه

http://www.panjevarane.blogfa.com/9007.aspx

پاییز که میاد خوشحال میشم راستش رو بخوای هرروز که میگذره ورق تقویمم رو تند تند میکنم تا اون. روزی که میخوام بیاد.راستش دلم برات خیلی تنگ شده.خیلی. جدیدا زودتر از اونی که فک میکنی بغض میکنم! روزی که میرفتی برام مثل روز روشنه راستش رو بخوای. خوشحال بودم فکر میکردم وقتی میری از غر غر کردنات راحت میشم از گیر دادنت.از اینکه حس. بزرگتری داشتی.بزرگتر که بودی ولی زور گفتنات حرصم میداد! راستش رو بخوای دلم برای اون گیرات هم تنگ شده! اون روزی که رفتی نفهمیدم چی شد یعنی. بشم یه چیزی مثل تو .ولی نچ.نشد! داداشی این خو...

n1994.blogfa.com

شعر -

http://www.n1994.blogfa.com/post-1.aspx

نمی دانم چه می خواهم خدايا ، به دنبال چه می گردم شب و روز. چه می جويد نگاه خسته من ، چرا افسرده است اين قلب پرسوز. ز جمع آشنايان می گريزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش. نگاهم غوطه ور در تيرگيها ، به بيمار دل خود می دهم گوش. گريزانم از اين مردم كه با من، به ظاهر همدم و يكرنگ هستند. ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پيرايه بستند. از اين مردم كه تا شعرم شنيدند ، برويم چون گلی خوشبو شكفتند. ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا ديوانه ای بدنام گفتند. دل من ای دل ديوانه من ، كه می سوزی از اين بيگانگی ها.

n1994.blogfa.com

شعر - هوشنگ ابتهاج >> پرنده مي داند

http://www.n1994.blogfa.com/post-14.aspx

هوشنگ ابتهاج پرنده مي داند. خيال دلکش پرواز در طراوت ابر. به خواب مي ماند. پرنده در قفس خويش. پرنده در قفس خويش. به رنگ و روغن تصوير باغ مي نگرد. که باد بي نفس است. و باغ تصويري ست. پرنده در قفس خويش. نوشته شده در شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹ساعت 11:20 توسط نیلوفر برکه. شيطون ترين پسر عاشق. در همين نزديكي.دادار.

panjevarane.blogfa.com

پنج(۵) وارانه - یک داستان تکراری....

http://www.panjevarane.blogfa.com/post-2.aspx

پرنده قصه ما تمام روز های زندگی اش را به نگاه کردن سیم خاردارها گذرانده بود.و همیشه از آن طرف. بی خبر بود.هم خودش میدانست هم باقیه پرنده ها که پریدن کار اون نیست. بالا جرات کرد و پرید! آخر داستان پرنده رو نمیگم راستش خیلی اخر داستان مهم نیست.مهم اون جراتی بود که واسه پریدن. نوشته شده در سه شنبه ۲۲ شهریور۱۳۹۰ساعت ۱۹:۱۴ بعد از ظهر توسط. Design By : Night Melody. من هنوز جامم را به سلامتی تو به. جام مهتاب میزنم,شاید برای. همین است که چون هلال. کمر زیر بار این تنهایی خم کرده ام! یاداشت های یک خر.

panjevarane.blogfa.com

پنج(۵) وارانه - خواب

http://www.panjevarane.blogfa.com/post-1.aspx

من سالهاست خواب می یبینم که سیاهی شب را تشییع میکنند. وآسمان برایش مشکی پوشیده . من لحظه لحظه پرواز را یاد دارم. من حتی دیشب خواب دیدم محبت گریه میکرد.و آرزو دردودل! نکند آرزوهایم گریه کنند! نوشته شده در دوشنبه ۲۱ شهریور۱۳۹۰ساعت ۲۱:۳۷ بعد از ظهر توسط. Design By : Night Melody. من هنوز جامم را به سلامتی تو به. جام مهتاب میزنم,شاید برای. همین است که چون هلال. کمر زیر بار این تنهایی خم کرده ام! یاداشت های یک خر. برای فردای حافظه ام. قالب های نایت ملودی. Design by : Night Melody.

panjevarane.blogfa.com

پنج(۵) وارانه - توجه: این پست ثابت است!

http://www.panjevarane.blogfa.com/post-4.aspx

توجه: این پست ثابت است! تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم. تو را به خاطر عطر نان گرم. براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم. تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم. تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم. تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم. براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت. لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم. تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم. براي پشت کردن به آرزوهاي محال. به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم. تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم. برای فردای ...

n1994.blogfa.com

شعر - گل باغ آشنايي

http://www.n1994.blogfa.com/post-8.aspx

محمود مشرف تهراني(م.آزاد). گل من،پرنده اي باش و به باغ باد بگذر. مه من،شكوفه اي باش و به دشت آب بنشين. گل باغ آشنايي،گل من،كجا شكفتي. كه نه سرو مي شناسد. نه چمن سراغ دارد؟ نه كبوتري كه پيغام تو آورد به بامي. نه به دست مست بادي خط آبي پيامي. نه نسيم گفت و گويي. نه باغ هاي روشن! گل من،ميان گلهاي كدام دشت خفتي؟ به كدام راه خواندي. به كدام راه رفتي؟ تو راز ما را به كدام ديو گفتي؟ كه بريده ريشه مهر،شكسته شيشه ي دل. منم اين گياه تنها. به گلي اميد بسته. همه شاخه ها شكسته. به اميدها نشستيم و به يادها شكفتيم.

n1994.blogfa.com

شعر -

http://www.n1994.blogfa.com/post-9.aspx

زندگي شايد همين باشد. يک فريب سادهي کوچک. آنهم از دست عزيزي که برايت هيچکس. چون او گرامي نيست. بي گمان شايد همين باشد . نوشته شده در یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹ساعت 12:46 توسط نیلوفر برکه. شيطون ترين پسر عاشق. در همين نزديكي.دادار.

n1994.blogfa.com

شعر -

http://www.n1994.blogfa.com/post-4.aspx

در آن میخانه ی کوچک. کنار سرزمین باختر ، برساحل دریا. صدای دوردست گریه ی باران. و بانگ خنده ی گیتار در غوغای میخانه. و دودی تلخ و عطر آگین. و مغز چلچراغ سقف در سرسام مستانه. و سرمای فلز پیشخوان در دست میخواران. و بادی شوخ در آغوش گرم پرده ی مخمل. و رقص خوابناک پرده درچشان بیداران. و جادوی حضور دختری تنها. میان جمع مستان پریشانگو. و لب های تر او در تب و تاب سخن گفتن. و من ، در اشتیاق گفتگو با او. و او ، نزدیک با آن جمع بیگانه. ولی دور از نگاه مهربان من. و در پایان ، گریز ناگهان او از آن مجلس.