fluorescent.blogfa.com
فلورسنت
http://www.fluorescent.blogfa.com/9109.aspx
تکنوشتههایی براساس هذیانهای یک ذهن نسبتا آشفته. از کار هایی که از ما ساخته است. نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 14:15 توسط محمدرضا. گاوخونی (حسین نوروزی و بانو). در قند قزل آلا.
fluorescent.blogfa.com
فلورسنت - از زمین هایی که گرد نیستند
http://www.fluorescent.blogfa.com/post-40.aspx
تکنوشتههایی براساس هذیانهای یک ذهن نسبتا آشفته. از زمین هایی که گرد نیستند. من حس میکنم پای رفتن ام را بریده اند. باید چند روزی بمانم اینجا. شاید هم اعتمادم به زمین زیر پایم را از دست داده ام. من از دوباره می ترسم. و از دست های خداحافظی اش. بلند شو پسر ، گاهی باید سوت بزنی. و تنهایی ات را. در اولین میانی که از راه می رسد بگزاری(/بگذاری؟ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۱ساعت 16:21 توسط محمدرضا. گاوخونی (حسین نوروزی و بانو). در قند قزل آلا.
phantomoftilda.blogspot.com
شبح اپرا: May 2014
http://phantomoftilda.blogspot.com/2014_05_01_archive.html
با نگاهی رو به آسمان در انتظار باران.. ه.ش. ۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه. دراز است ره مقصد. امروز با استادمون رفتیم بیرون، سوشال ایونت پنجمی بود که رفتم. همان استاد لیسانسم که عاشقش هستم و معرکه است. خوش گذشت. حرف زدیم با دوستان. راه رفتیم کلی وسط افتاب ظهر. الان له له و خسته تب داااار. به نظرم این سبک کار تحقیقاتی به روحیاتم نمیخوره. یعدترش هم که میریم دیدن یه دوست عزیز قدیمی بعد از سه سال اقلن. خلاصه که "دراز است ره مقصد و من نوسفرم. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! من مست و تو دیوانه.
phantomoftilda.blogspot.com
شبح اپرا: August 2014
http://phantomoftilda.blogspot.com/2014_08_01_archive.html
با نگاهی رو به آسمان در انتظار باران.. ه.ش. ۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه. زمستون 92 یه شبی بود که خوابیدم و صبش پاشدم دیدم تزم نیست! تو فلشم بود. ولی نابود شده بود انگار. نفمیدم چرا و چی شد. سوتی کپی پیست بود قاعدتن. یادمه تا جایی که جا داشت گریه کردم، به هق هق افتاده بودم از سر ناچاری و اصاب خوردی. آخر سر با چشمای قرمزی که نای نگاه کردن نداشت و دماغی که سرخ شده بود، رهاش کردم بره. نشستم از اول نوشتن. رهاش کن بره رئیس. این روزا خیلی چیزا رو باید رها کنی برن. پن: غصه نخور دیوونه، کی دیده شب بمونه. تن ها در تنها.
fluorescent.blogfa.com
فلورسنت
http://www.fluorescent.blogfa.com/9112.aspx
تکنوشتههایی براساس هذیانهای یک ذهن نسبتا آشفته. از سالی که نکو نیست. سیصد و شصت و پنج روز که بگذرد و باز زمین به فلان نقطه از مسیر دور زدنش به دور خورشید برسد یک سال شمسی می گذرد. فرق زیادی ندارد که سال سیصد و شصت و چند روز داشته باشد. مهم این است که بدانی چطور گذشته و برای چه گذشته. تصمیم های سخت و سفرهای دور و آرزوهای زیاد. آنچه از این سیصد و فلان روز گذشته برای من باقی مانده همین است. با یک دنیا نگرانی از آنچه پیش رو دارم. و پشیمانی؟ بهیچ وجه. پشیمان نیستم. یا پیدا شدن اولویت های مهم تر؟ در قند قزل آلا.
fluorescent.blogfa.com
فلورسنت
http://www.fluorescent.blogfa.com/9103.aspx
تکنوشتههایی براساس هذیانهای یک ذهن نسبتا آشفته. از زمین هایی که گرد نیستند. من حس میکنم پای رفتن ام را بریده اند. باید چند روزی بمانم اینجا. شاید هم اعتمادم به زمین زیر پایم را از دست داده ام. من از دوباره می ترسم. و از دست های خداحافظی اش. بلند شو پسر ، گاهی باید سوت بزنی. و تنهایی ات را. در اولین میانی که از راه می رسد بگزاری(/بگذاری؟ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۱ساعت 16:21 توسط محمدرضا. بزرگ ترین گرند اسلم سال ام. رافائل نادال دل منی. دل مرا برنده شدی. و برده ای با خودت. شاید یک روز دربا...
fluorescent.blogfa.com
فلورسنت - از صابون هایی که تمام نمی شوند
http://www.fluorescent.blogfa.com/post-45.aspx
تکنوشتههایی براساس هذیانهای یک ذهن نسبتا آشفته. از صابون هایی که تمام نمی شوند. صابون های این دوره زمانه خوشایند ترند. خوش بر و رو تر و خوشبو ترند. تخصصی تر شده اند. برای پوست های خشک و چرب و صاف و مدل دار ، صابون های گلیسرینه و ضد جوش و فلان و بهمان وجود دارد. صابون مایع و کف صابون آماده جای خودش را در توالت ها و حمام ها باز کرده است . صابون با زمین خوردن مشکلی ندارد. صابون تحت هر شکل و حالتی که باشد صابون است. من به صابون های حمام افتخار می کنم. 2) متخصصین صابون شناسی و ریاضیات حمامی بیایند و نظر بدهند.
fluorescent.blogfa.com
فلورسنت - از پدرانی که از جنگ بر نمی گردند
http://www.fluorescent.blogfa.com/post-38.aspx
تکنوشتههایی براساس هذیانهای یک ذهن نسبتا آشفته. از پدرانی که از جنگ بر نمی گردند. من نمیدانم قبل از اینکه برود جنگ با مادرم چطور بوده اند. میدانم شهریور 59 عروسیشان بوده. یعنی مدت طولانی با هم نبوده اند که جنگ شده. انگار توی ماه عسل بوده اند که اتفاق می افتد. و ناگهان همه چیز به هم میریزد. دوست داشتم قبل از اینکه این جنگ لعنتی شروع بشود پدرم را می دیدم. حالا پدربزرگ و مادربزرگم زنده نیستند که ازشان بپرسم چطور بوده. اما کاش میفهمیدم که آیا قبلش هم از سر و صدای ناگهانی و بلند بهم میریخته؟ دو گروه از مردان.
phantomoftilda.blogspot.com
شبح اپرا: September 2014
http://phantomoftilda.blogspot.com/2014_09_01_archive.html
با نگاهی رو به آسمان در انتظار باران.. ه.ش. ۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه. چنگ بر آسمان میزنم بی مهابا*. سردردِ سینوزیت، تجربهی عجیبیست. قبل از شروع موج اصلی درد. همان اوایل که حس میکنی حالت عادی نیست. یک جور خلسهطور. همینجا، میخواهم همینجا بمانم و از تب و لرز به خود بپیچم اما چیز دیگری ذهنم را مشغول نکند. "پنی سیلین آماده است، خودت میزنی؟" درد ندارد که، دردها را در گذشته رها کن. میسوزد. خلسه. خلسه. هیچ نظری موجود نیست:. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید.