hollywoooood.blogfa.com

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - .....مهمونی.....

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-27.aspx

سیییییییییییییییییییلام بچه ها.حالتون چه طوره؟ ۴شنبه کلی مهمون خونمون بود. پسرداییم کوچولو بعد موقع افطاری اومد نشست سر سفره افطاری بعد یه بشقاب ذولبیا و بامیه گذاشته بود جلو دست خودش بعد به زنداییم میگفت این خیلی شیرینه من دوس ندارم.زنداییم هم گفت خب وقتی دوس نداری واسه چی میخوری؟ نخوربعد از اینکه چند تا خورد گذاشتش کنار بعد گفت آخه اینم شد غذا بعد انقدر خندیدیم که روده بر شدیم. منم اذیتش میکردم میگفتم آره دیگه این همه چیز هست سوپ هست حلوا ماکارونی هست شیر کاکائو هست ذولبیا بامیه و.دیگه چی میخوای؟

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - گفتارهای ویلیام شکسپیر

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-2.aspx

همان طور که آتش های تند به سرعت فرو می نشینندو طوفان های ناگهانی نمی توانند به طول انجامند شعله ی اسراف نیز نمی تواند پایدار بماند.باران آهسته است که دایمی باشد. راستی شما می دونید بزرگ ترین اختراع بشر چی بوده؟ تاريخ سه شنبه چهارم مرداد ۱۳۹۰ساعت 12:58 نويسنده محیا. من که معرف حضور هستم.ولی دوباره خودم رو معرفی میکنم:. من محیا،نویسنده ی این وبلاگ هستم و میخواستم از اینکه اومدید تو وبم تشکر کنم. راستی اومدم اینو بگم که نظر نشه فراموش لامپ اضافی خاموش! آن گاه كه با توام. من و تو هر دو درگیر یه حسیم.

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - مسافرت بودم.....!

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-31.aspx

حال و احوالاتتون چطوره؟ این چن وقتی که نبودم مسافرت(شمال)بودم. آخ چه حالی داد مسافرت.جای همگی خالی بود. صب زود ساعت۵/۷از خواب پامیشدیم میرفتیم رستوران صبحونه میخوردیم بعد میرفتیم تیراندازی بعد اسب سواری بعد میرفتیم دور شهر رو میگشتیم دوباره ظهر واسه ناهار میرفتیم رستوران بعد ناهار آب تنی بعدش کافی شاپ و بعد دوباره دور شهر بعد باز موقع شام میرفتیم رستوران واسه شام و. البت روز ۳/۴بار هم میرفتیم لب دریا. راستی پلاژ ما لب دریا بود بخاطر مین منو خواهرم تا میگفتی چیکار کنم میدیدی اومدیم لب دریا.

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - ..ح...و...ص...ل....ه...ن...د...ا...ش...ت....م

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-17.aspx

حوصلهن.د.ا.ش.ت.م. از در و همسایه خبری نیست؟ دلم خیلی برا همتون تنگیده بود مخصوصا برا دوستای جدیدی که پیدا کردم. ۵شنبه خونه عموم دعوت بودیم خوب بود زیاد بد نگذشت مامان بزرگم رفته تهران واسه عروسی ما هم قرار بود بریم ولی. یه عروسی دیگه هم داریم کرج اونم نمیریم،یه عروسی دیگه هم همینجاس اون رو میریم. دیشب هم رفتیم سراب نیلوفر جاتون خالی خیلی خوش گذشت. نا امیدی یعنی دوست نداشتن خود و دیگر هیچ.همین جوری گفتم. خوب دیگه نمیدونم چی بگم. تاريخ دوشنبه بیستم تیر ۱۳۹۰ساعت 15:37 نويسنده محیا. آن گاه كه با توام.

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - اولین روز مدرسه....

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-33.aspx

امروز رفتم مدرسه.تو حیاط دوستامو دیدم حال و احوال کردیمو من که حوصله نداشتم تا پایین مدرسه برم ببینم تو کدوم کلاسم از یکی از بچه ها پرسیدم تو کدوم کلاس افتادم؟ گفت تو مریم تو زینب۱افتادین. من کلی دعا کرده بودم که بیفتم زینب۲گفتم هرچی دعا کردم بیفایده بود آخرش افتادیم تو زینب۱. آخه معمولن اونایی که میفتن تو کلاس۱ فرقی نداره هر سه پایه همشون از اون خرخونان ماهم که روحیمون با اونا سازگاری نداره ناراحت ولی خدا خیرش بده یکی اومد بم گف که تو زینب۲ افتادی داشتم از خوشی بال در میاوردم. آن گاه كه با توام.

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - دوباره اومدم......!

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-29.aspx

در و همسایه چطورن؟ چیه تعجب کردین که دوباره آپ کردم؟ آخه دلم واسه همه تنگ شده بود گفتم بیام یه سری بزنم. راستی مرسی با اینکه آپ نمیکردم ولی شما واسم نظر میذاشتین.میسی. میخواستم یه خاطره بنویسم مالچند روز پیشه ولی عب نداره مینویسم. مامانم رفته بود بیرون منم طبق معمول خواب.مامانم ک از بیرون اومد منم از خواب پاشدم مامانم پرسید کسی زنگ نزد؟ منم گفتم از کجا بدونم نیگا کن ببین ماره کسی افتاده یا نه مامانم رفت نیگا کنه دید شماره یکی از دوستای قدیمیمون افتاده. مامانم هم گف نه بیاین خوش اومدین. دیگه نمیشه بیشتر ا...

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - عرووووووووووووسی!

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-19.aspx

سلام حال و احوالتون؟ میدونید چند وقتیه حوصله هیچ کاری رو ندارم کلی جاها رفتیم کلی کارا کردیم ولی حوصله نوشتن هیچ کدومش رو نداشتم. حالا گذشته از اینا دوشنبه رفتیم عروسی کلی خوش گذشت ولی بد شد که زود اومدیم به جاهای خوب خوبش نرسیدیم. اونا هم کلی رقصیدن و ما فیض بردیم. ولی من خوشم از عروس نیومد عروس خودش خوشگله ولی بد درستش کردن خواهراش از خودش خوب تر شده بودن. من و دختر خالم هم یه آبرو ریزی کردیم حالا بی خیالش. خوب اگه کار ندارین که من برم.بای نظر یادت نره! آن گاه كه با توام. من و تو هر دو درگیر یه حسیم.

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - میرم یه جایی.....

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-25.aspx

بچه ها واسه دومین بار قراره فردا برم خونه مریم(دوستم). زنگ زدم خونشون گفتم بیا فردا بریم نوبهار شاید من مانتو هم بخرم به مامانش گفت که فردا بریم مامانش گفت خوب بگو فردا بیاد خونمون بعد مریم هم بهم گفت بیا خونمون منم به مامانمینا گفتم اونا هم گفتن برو. حالا جالب اینجاست یه روز هردو رفتیم سراب نیلوفر،تو یه ساعت هردو رفتیم قایق سواری ولی باز هم دیگرو ندیدیم. حالا فردا بعد یه ماه هم دیگرو میبینیم. تاريخ شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۰ساعت 17:27 نويسنده محیا. من که معرف حضور هستم.ولی دوباره خودم رو معرفی میکنم:.

setarehshab.blogfa.com

ستاره شب - مهمون کوچولو.......!

http://www.setarehshab.blogfa.com/post-16.aspx

امروز ساعت۱۱مریم اومد خونمون. راستشو بخواین این بار بهتر از اون سری بود کلی خوش گذشت چون بعد از یه مدتی بود که هم دیگرو ندیده بودیم واقعا دلمون برا هم تنگ شده بود. اول که اومد نشستیم تو حال مامانم براش شربت درست کرد من هم آوردمش وقتی شربتش رو نوش جان کرد با هم رفتیم تو اتاق من،کلی حرف برای گفتن برای هم داشتیم.از هر در سخنی. بعد از کلی حرف زدن رفتم پفک آوردم بعد رفتیم پای کامپیوتر یه چیزی هم براتون نوشتیم ولی من حواسم نبود یه دکمه زدم همش پاک شد،دیگه حوصله دوباره نوشتنش رو نداشتیم. آن گاه كه با توام.