hoviatnamaloum.persianblog.ir

rose.persianblog.ir

شعری از سهراب - یالین...Yalin

http://rose.persianblog.ir/post/149

دل نوشت های یالین. ساعت ٥:۱٧ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٧ دی ۱۳۸۸. که صدایی با صدایی در نمی آمیخت. و کسی کس را نمی دید از ره نزدیک،. یک نفر از صخره های کوه بالا رفت. و به ناخن های خون آلود. روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچکس دیگر. شسته باران رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و. روی صخره ها خشکید. از میان برده است طوفان نقش هایی را. که بجا ماند از کف پایش. گر نشان از هر که پرسی باز. بر نخواهد آمد آوایش. هیچکس از ره نمی آمد. تا خبر آرد از آن رنگی که در کار شکفتن بود. کوه: سنگین، سرگران، خونسرد. هر دو می کوشند.

neveshtanha.persianblog.ir

نوشتن ها

http://neveshtanha.persianblog.ir/post/578

من و حافظ یهویی! از سر کوی تو هر کو به ملالت برود. نرود کارش و آخر به خجالت برود. کاروانی که بود بدرقه‌اش حفظ خدا. به تجمل بنشیند به جلالت برود. سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست. که به جایی نرسد گر به ضلالت برود. کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر. حیف اوقات که یک سر به بطالت برود. ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی. که غریب ار نبرد ره به دلالت برود. حکم مستوری و مستی همه بر خاتم تست. کس ندانست که آخر به چه حالت برود. حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی. بو که از لوح دلت نقش جهالت برود. باشگاه مدیران و متخصصان.

neveshtanha.persianblog.ir

نوشتن ها

http://neveshtanha.persianblog.ir/1393/12

نشسته بودم و زل زده بودم به صفحه خیلی خیلی بزرگ تلویزیون که فقط دو متر با من فاصله داشت و این بزرگیش را بیشتر بزرگ می کرد! زل زده بودم به آدمهای سریال ترکی و به حرفهایشان گوش می کردم و فکر می کردم به چیزهای دیگر. درست وسط یک منولوگ بلند و احساسی بازیگر ترک بود که ناگهان به این حس رسیدم که باید یک چیز را بخواهی باید خیلی بخواهی آن قدر که همه چیز را به پایش بگذاری (نه آنکه الزاما فدایش کنی) و برایش جدی باشی. باز فکر کردم عیب از اینجا نیست! مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست. که راحت دل رنجور بی‌قرار منست. 1639;...

neveshtanha.persianblog.ir

نوشتن ها

http://neveshtanha.persianblog.ir/1393/8

نصف شب از خواب می پرم، چیزی به خاطرم می آید، حرف هایی که زده شده و بعد یک جمله توی سرم می پیچد. با خودم می گوید، هرجایش که درست شود، اینجای کار آخرش لنگ می زند. از جایم بلند می شوم و بی آنکه چراغی را روشن کنم می روم توی آشپزخانه، شیر آب را باز می کنم و فکر می کنم اگر آب بخورم خواب از سرم می پرد! شیر را می بندم. دوری توی آشپزخانه می زنم و زیر لب زمزمه می کنم:آره اینجوری نمی شه! مواظبم صدایم درنیاید، نگرانم که خواب از سرم نپرد. از آشپزخانه بیرون می آیم، ترس خفیفی مثل درد سوزن! توی سرم می پیچد! امروز که خبر...

neveshtanha.persianblog.ir

نوشتن ها

http://neveshtanha.persianblog.ir/1393/9

نمیدونم این شعر مال کیه، اما شعر خوبیه، نه که ادبی باشه! ولی خوبه برای زمزمه کردن. بهم ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺪﯼ! ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﺕ ، ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ. ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻋﻄﺎﺭ! ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ، نخستین لحظه ی ﺩﯾﺪﺍﺭ. ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻬﺮﺍﺏ! ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ ، ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ. ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﺎﻡ! ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﻍ ﺁﺗﯿﺶ ﻟﺒﺖ ، ﺭﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﻡ. ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺟﺎﻣﯽ! ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻧﺸﯽ ﻫﺮﮔﺰ ، ﺍﺳﯿﺮ ﺗﯿﺮ ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ. ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﻤﺎ! ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻖ ، ﺑﺪﻭن ﺗﻮ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ . تو را دوست دارم. چون نان و نمک. چون لبان گر گرفته از تب.

neveshtanha.persianblog.ir

خبر - نوشتن ها

http://neveshtanha.persianblog.ir/post/581

به عادت همیشه با باز کردن مرورگر می روم سراغ سایت های خبری، خیلی انتخاب سیاسی ندارم. بین این گروه و آن گروه تفاوتی نمی گذارم، همه را می خوانم! اگر در مورد مذاکرات خبر جدیدی باشد، حتما اولین چیزی است که می خوانم. اما خبر جدیدی نیست پس با کمی تنوع جلو می روم! خبرهایی که من آنها را نساخته ام اما هر لحظه با آنها زندگی کرده ام. 1777;٢:٥٩ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٤/۳/٩. باشگاه مدیران و متخصصان.

arambanoo.wordpress.com

سارا و سوین | اسفند دونه

https://arambanoo.wordpress.com/2014/10/12/سارا-و-سوین

Laquo; No name. 12 اکتبر 2014 بدست اسفند دونه. از مهد که برش داشتم یه راست رفتیم پارک.از دور دارم نگاهش می کنم که یه دوست جدید پیدا کرده، مامانش داره به دخترش خوراکی میده و جوجه هم اون وسط بی نصیب نمی مونه. منم همینطور که دارم فکر می کنم که هیچ خوراکی همراهم نیست، بهشون نزدیک میشم و تشکر می کنم. مامان دوست جدید بی مقدمه میگه کارمندی نه؟ دخترت میگه مامان من همش سر کاره! ولی تمام مدت داشتم تو دلم به حرف جوجه فکر میکردم. نوشته شده در من مامان. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. خاطرات ی...

arambanoo.wordpress.com

بذار تو حال خودم باشم | اسفند دونه

https://arambanoo.wordpress.com/2014/09/24/بذار-تو-حال-خودم-باشم

سنگ یا پای لنگ. بذار تو حال خودم باشم. 24 سپتامبر 2014 بدست اسفند دونه. قشنگی صورت تو به خنده هاشن! نوشته شده در عاشقانه های من. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. ( بیرون رفتن.

arambanoo.wordpress.com

همدم | اسفند دونه

https://arambanoo.wordpress.com/2014/09/22/همدم

بذار تو حال خودم باشم. 22 سپتامبر 2014 بدست اسفند دونه. امروز که رفتم دم مهد دنبالش، بی مقدمه یهو تو ماشین بهم گفت، مامان گریه کردی؟ یه لحظه موندم چی جواب بدم. گفتم دوستم داره میره. ناراحتم. بهم گفت اشکالی نداره دوستت برمیگرده، دیگه گریه نکنیا! گریه کردم مثل خیلی از وقتای دیگه تو اینروزا. جوجه از کجا میفهمید؟ دفعه ی اولش نیست. نوشته شده در من مامان. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود).