imanmohabat.blogfa.com

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه - برف و بستنی

http://www.iunforgiven.blogfa.com/post-20.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. بازوی دخترک را توی بازویش قفل کرد و دستش را هم چپاند توی جیب کاپشنش. نیممتر برف باریدهبود و سربالایی تندی را بالا میرفتند. آن یکی دستش را هم کرد توی جیب شلوارش و پایش را خاراند، همیشه وقتی حالش را نداشت پای راستش میخارید. عزیزم بریم بالا بستنی بگیریم؟ عزیز من، پشمای من یخ زده، تو میخوای بستنی بخوری تو این هوا؟ فقط اگر برمیگشت خانه، محسن را تکهتکه میکرد با گندی که توی خانه زدهبود مجبور شد با دخترک بیاید بیرون، آن هم توی این هوا. اگر فقط دستش به محسن میرسید.

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه - Thanks to...

http://www.iunforgiven.blogfa.com/post-19.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. The guys who humiliated me in front of my girlfriend so I killed them and my girlfriend changed her mind about me being a coward. My girlfriend for helping me to run away from the scene. My father for helping me burry my girlfriend after she told me: I thought you are a coward. My brother for killing our father after we buried my girlfriend. My pistol for helping me to kill everyone who knew all this. نوشته شده در شنبه بیست و ششم دی ۱۳۸۸ساعت 14:22 توسط هویج.

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه

http://www.iunforgiven.blogfa.com/8904.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. برگشت و زل زد در چشمهای زنی که این را گفتهبود، قطار تا چند ثانیه دیگر میرسید، یک قدم دیگر برداشت حالا فقط یک قدم دیگر کافی بود، چشمهایش را بست و پایش را بلند کرد صدای بلندگو ایستگاه را پر کرد پایش را زمین گذاشت، فشاری روی شانههایش احساس کرد، به عقب که برگشت همان دختر جوان که روی پلهها به او تنه زدهبود گرفتهبودش. نوشته شده در جمعه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۹ساعت 21:17 توسط هویج. داستانهایی که اینجا میخوانید رگه هایی از واقعیت دارند. همه داستانها! یادداشت های یک دختر ترشیده.

roohsavar-looti.blogfa.com

هر چی تو بگی

http://roohsavar-looti.blogfa.com/88102.aspx

هر چی تو بگی. دل شکستن در نظر کم گناهی بیش نیست. گر شکستی دل شکستن بینی بیش گناهی است کم نیست. نوشته شده در یکشنبه سیزدهم دی ۱۳۸۸ساعت 18:38 توسط صالح. چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:چرانگاه هایت آنقدر غمگین است؟ لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟ تنهایی پرازخاطره هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من. آری با تو هستم . باتویی که از کنارم گذشتی و حتی یکبار هم نپرسیدی چرا چشمهایت همیشه بارانی است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.

roohsavar-looti.blogfa.com

هر چی تو بگی

http://roohsavar-looti.blogfa.com/88034.aspx

هر چی تو بگی. روزي از عشق خودم را حلق آويز مي كنم و آخرين آرزوي من اين است در روي طناب اسم تو را حك كنم تا حداقل در مرگم فكر كنم هميشه در كنارت خواهم بود. شراب را دوست دارم چون رنگ خونه . خون را دوست دارم چون در رگ جاریست . رگ را دوست دارم چون به قلب راه داره . قلب را دوست دارم چون جایگاه توست. زندگی قشنگه اگه برای تو باشه .مرگ قشنگه اگه برای تو باشه .دلتنگی قشنگه اگه به خاطر تو باشه من قشنگم اگه با تو باشم . اما تو هر جور باشی قشنگی. نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۸۸ساعت 18:38 توسط صالح.

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه

http://www.iunforgiven.blogfa.com/8809.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. چیز دیگهای میل نداری؟ هوای آفتابی، یک همسفر مناسب با یک ماشین برو. همه چیزهایی که برای یک مسافرت عالی نیاز داشت جور بود. دست دوستدخترش را گرفت و ماشین را روشن کرد و به راه افتادند. دخترک از وقت سوار شدن فقط میخورد. رو کرد به پسر و گفت: "عزیزم سیب میخوری برات پوست بگیرم؟ و جواب شنید: "نه عزیزم دارم رانندگی میکنم حواسم رو پرت نکن.". نه عزیزم نمیخورم اگه حواسم پرت بشه ممکنه یه اتفاقی برامون بیفته. د مگه دارم با شیشهبالابر حرف میزنم گفتم که نمیخورم. Enter your email address:.

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه - خواب و بیدار

http://www.iunforgiven.blogfa.com/post-17.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. عاشق و معشوق در بیداری عاشق همند چه در خواب دیگری را به جای هم خواب میبینند. عاشق و معشوق از اول با هم بودنشان خوابهایشان را برای هم تعریف نکردهاند. عاشق و معشوق حتی در خوابهاشان هم نمیدیدند در بیداری به هم عشق بورزند. عاشق و معشوق هنوز عاشق نشدهبودند. نوشته شده در چهارشنبه دوم دی ۱۳۸۸ساعت 13:4 توسط هویج. داستانهایی که اینجا میخوانید رگه هایی از واقعیت دارند. همه داستانها! یادداشتهای یک گلابی نه چندان عاقل. یادداشت های یک دختر ترشیده. زندگی و دلتنگی های یک هویج.

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه - شنبه سیزدهم

http://www.iunforgiven.blogfa.com/post-18.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. در خانه را که باز میکردی قبل از هر چیزی بوی نویی خانه میپیچید توی دماغت. تو که میآمدی یک نظم و ترتیب وسواسگونهای را میتوانستی در انتخاب و چینش وسایل خانه ببینی، انگار کل این خانه را برای زندگی نچیدهبودند، یک پایاننامه معماری داخلی بود. یک نظم خاصی داشت که به خانه مجردی نمیخورد. نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۸ساعت 21:51 توسط هویج. داستانهایی که اینجا میخوانید رگه هایی از واقعیت دارند. همه داستانها! یادداشتهای یک گلابی نه چندان عاقل. یادداشت های یک دختر ترشیده.

iunforgiven.blogfa.com

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه

http://www.iunforgiven.blogfa.com/8808.aspx

داستان های کوتاه و نه چندان کوتاه. به مرتب بودن معروف بود. برای هرکاری زمان مشخصی داشت و برای بعضی کارها لباس مخصوص به خودشان را داشت. موقع مردن هم کتوشلوار سفیدش تنش بود. حتی برای مردن هم برنامه داشت. نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۸ساعت 18:51 توسط هویج. نوشته شده در دوشنبه یازدهم آبان ۱۳۸۸ساعت 18:7 توسط هویج. نوشته شده در شنبه نهم آبان ۱۳۸۸ساعت 12:8 توسط هویج. این دفعه میکشمت. مطمئن باش اگه دستم بهت برسه زنده نمیمونی. وایسا. این دفعه بهت رحم نمیکنم. و دور وسایل اتاق پذیرایی دنبال زن دوید.

roohsavar-looti.blogfa.com

هر چی تو بگی - دل شکستن

http://roohsavar-looti.blogfa.com/post-14.aspx

هر چی تو بگی. دل شکستن در نظر کم گناهی بیش نیست. گر شکستی دل شکستن بینی بیش گناهی است کم نیست. نوشته شده در یکشنبه سیزدهم دی ۱۳۸۸ساعت 18:38 توسط صالح. چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:چرانگاه هایت آنقدر غمگین است؟ لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟ تنهایی پرازخاطره هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من. آری با تو هستم . باتویی که از کنارم گذشتی و حتی یکبار هم نپرسیدی چرا چشمهایت همیشه بارانی است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.