jok18.persianblog.ir

yasi19.blogfa.com

بي گناه - خدایا شکر

http://www.yasi19.blogfa.com/post/17

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. روزی مردی خواب عجیبی دید! دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه. می کند.هنگام ورود دسته ی بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه. هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند باز می کنند و داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته پرسید چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت. اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و درخواست های مردم از خداوند را تحویل می گیریم. هارا توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید شماها چکار می کنید؟ خسته ام از ای...

yasi19.blogfa.com

بي گناه - رضايت قلبي

http://www.yasi19.blogfa.com/post/19

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. جنگ جهاني اول مثل بيماري وحشتناكي تمام دنيا رو گرفته بود.يكي از سربازان به محض اينكه. ديد دوست تمام دوران زندگي اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم كردن با مرگ. است از مافوقش اجازه خواست تا براي نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج كند. مافوق به سرباز گفت:اگر بخواهي ميتواني بروي اما هيچ فكر كردي اين كار ارزشش را. دوستت احتمالا مرده و ممكن است حتي زندگي خودت را هم به خطر بيندازي! حرف هاي مافوق اثري نداشت.سرباز به نجات دوستش رفت و به شكل معجزه آسايي. دیگر چه می...

yasi19.blogfa.com

بي گناه - دعای خیر پدر

http://www.yasi19.blogfa.com/post/20

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. مرد جوانی از دانشکده فارغ التحصیل شد.ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی پشت. شیشه های یک نمایشگاه به س. ختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد. که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه ی فارغ التحصیلی آن ماشین را برایش. بخرداو می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند. و به او گفت:من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش. روی برچس...

yasi19.blogfa.com

بي گناه

http://www.yasi19.blogfa.com/1391/05

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. سلام به همه ی دوستای عزیزم. امیدوارم حال همگی خوب باشه. این آپ یکم با بقیه فرق داره. چند وقت پیش یکی از دوستان گفت که وب داره غمگین میشه. منم گفتم این آپ رو بذارم که یه مقداری شاده. بخونیدش جالبه.دوست داشتید نظر هم بدید. ممنون از همه ی شما مهربونا. سه شنبه هفدهم مرداد 1391 6:15 yasaman. سلف سرویسی به نام زندگی. داستانی در مورد اولین دیدار "امت فاکس" نویسنده و فیلسوف معاصر از رستوران سلف. سرویس:هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفت. و مشغول خوردن بودند. روی میز گذاشت ...

yasi19.blogfa.com

بي گناه - وفاي عشق!

http://www.yasi19.blogfa.com/post/15

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. پيرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد.در راه با يك ماشين تصادف كرد و آسيب ديد.عابراني. كه رد مي شدند مي شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم هاي پيرمرد را پانسمان كردند.سپس به او گفتند:. بايد ازت عكسبرداري بشه تا مطمئن بشيم جايي از بدنت آسيب نديده. پيرمرد غمگين شد.گفت عجله دارد و نيازي به عكسبرداري نيست. پرستاران از او دليل عجله اش را پرسيدند. پيرمرد گفت:همسرم در خانه ي سالمندان است.هر روز صبح به انجا مي روم و صبحانه را با. باران ببارد یا نبارد.

yasi19.blogfa.com

بي گناه - هدیه

http://www.yasi19.blogfa.com/post/21

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. یکی از دوستام به نام پل یک اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسربچه ی شیطانی شد که دور و بر. ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.پل نزدیک ماشین که رسید پسر. پرسید:"این ماشین مال شماست آقا؟ پل سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت:"برادرم به عنوان عیدی به من داده است.". پسر متعجب شد و گفت:"منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همینجوری بدون. اینکه یک سنت هم بابت آن بگیرد به شما داده است؟

yasi19.blogfa.com

بي گناه - سلف سرویسی به نام زندگی

http://www.yasi19.blogfa.com/post/23

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. سلف سرویسی به نام زندگی. داستانی در مورد اولین دیدار "امت فاکس" نویسنده و فیلسوف معاصر از رستوران سلف. سرویس:هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفت. وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این. نیت که از او پذیرایی شود.اما هر چه لحظات بیش تر سپری می شد ناشکیبایی او از این که. می دید پیشخدمت ها کوچک ترین توجهی به او ندارند شدت گرفت.از همه بدتر اینکه مشاهده. می کرد کسانی که پس از او وارد شده بودند در مقابل بشقاب های پر از غذا نشسته.

yasi19.blogfa.com

بي گناه - كارمند تازه وارد

http://www.yasi19.blogfa.com/post/16

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. مردي به استخدام يك شركت بزرگ چند مليتي در آمد.در اولين روز كار خود با كافه تريا تماس. گرفت و فرياد زد: يك فنجان قهوه براي من بياوريد.". صدايي از ان طرف پاسخ داد: شماره ي داخلي را اشتباه گرفته اي.مي داني تو داري با. كي حرف مي زني؟ كارمند تازه وارد گفت:"نه". صداي آن طرف گفت:من مدير اجرايي هستم احمق". مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت:"و تو مي داني با كي حرف مي زني بيچاره؟ كارمند تازه وارد گفت:"خوبه"و سريع گوشي را گذاشت! یکشنبه چهارم تیر 1391 16:33 yasaman. کلبه ی تنها...

yasi19.blogfa.com

بي گناه

http://www.yasi19.blogfa.com/1391/04

داستان هاي كوتاه,جملات كوتاه,شعر و. پیرمردی تنها در روستایی زندگی می کرد.او قصد داشت مزرعه ی سیب زمینی خود را. شخم بزند اما کار بسیار سختی بود و تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان. به سر می برد. پیرمرد نامه ای به پسرش نوشت و وضعیت خود و مزرعه را برای او توضیح داد:. پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چرا که امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم چون. مادرت همیشه زمان کاشت محصول را. من حل میشد و مزرعه را برای من شخم می زدی.دوستدار تو پدرت! می توانستم برایت انجام دهم!