khanoomalef.blogfa.com

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی - اسکار

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/post-59.aspx

مرسی برای بغضی که ته گلویم برای دومین بار نشاندی. بغضی از روی خوشی و غرور. و وقتی گریه دخترکت را دیدم .اشک و لبخند یکی شد. نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 9:53 توسط shilan. وطن ای هستی من. نوستالژی های یک دختر دیوانه. روزانه های خانم الف. ناگفته های یک زندگی. فندق50 کیلویی بی خانه! عشق اول زن دوم. زندگی شیرین ما سه تا. داستان بی کسی هام. یک ترشیده در آرزوی ازدواج. اتاقی از آن خودم. دلتنگی های یک مریم.

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/9012.aspx

هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با. او روبرو شدی، مراقب باش که . اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را. قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش. که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة. گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها. شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش. را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و. همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش. کن و هیچ مگو. است من او را آیت پروردگ...

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی - کم گوی و گزیده گوی چون در

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/post-54.aspx

کم گوی و گزیده گوی چون در. چرا آدما نمیدونن بعضی وقتها خداحافظ یعنی :. سرمو بچسبون به سینه ت و. خدافظ و زهر مار. بیخود کردی میگی خدافظ. چرا نمیفهمن نمیخوای بری؟ این متن رو یه جایی خوندم و کلی خوشم اومد از کم گفتن و گزیده گفتن. یه پاراگرافو توی 2 کلمه بیان میکنیم.کیه که درک کنه؟ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۰ساعت 0:49 توسط shilan. وطن ای هستی من. نوستالژی های یک دختر دیوانه. روزانه های خانم الف. ناگفته های یک زندگی. فندق50 کیلویی بی خانه! عشق اول زن دوم. زندگی شیرین ما سه تا. داستان بی کسی هام.

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی - facebook نوشت

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/post-60.aspx

هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با. او روبرو شدی، مراقب باش که . اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را. قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش. که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة. گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها. شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش. را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و. همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش. کن و هیچ مگو. است من او را آیت پروردگ...

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/9006.aspx

آرزوهایی که حرام شدند(شل سیلور استاین). جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند. به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم. لستر هم با زرنگی آرزو کرد. دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد. بعد با هر کدام از این سه آرزو. سه آرزوی دیگر آرزو کرد. آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی. بعد با هر کدام از این دوازده آرزو. سه آرزوی دیگر خواست. که تعداد آرزوهایش رسید به. به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد. برای خواستن یه آرزوی دیگر. تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به. میلیارد و هفت میلیون و. جست و خیز کردن و آواز خواندن.

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی - خانم دکتر!!!

http://goldgalaxy.blogfa.com/post-56.aspx

این روزها ما کلی بیزی هستیم و تایم نداریم! درس می خوانیم کولاک و درصد هایمان هی 90 است و ما هی دماغمان را بیشتر سشوار می کنیم و برای خود ابرهایی می سازیم از خانم دکتر شدن و مهمانان نامردانه سوزنی میزنند و ابرهایم تکه و پاره می شود! دچار مرضی شده ام به نام کم کاری تیروئید و کلا کسی جرات حرف زدن را با ما ندارد که عصبی هستیم نافرم و دیگر ملالی نیست. نوشته شده در شنبه پنجم آذر ۱۳۹۰ساعت 1:40 توسط shilan. وطن ای هستی من. نوستالژی های یک دختر دیوانه. روزانه های خانم الف. ناگفته های یک زندگی. عشق اول زن دوم.

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی - کار

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/post-53.aspx

به یه آگهی نیازمندیها زنگ زدم:. سلام خسته نباشید واسه اگهیتوو.(حرفمو قطع کرد). کلی ناراحت شدم از برخورده اون خانوم منشی و بیشتر از اینکه میکروب نمیخوان اصلا میکروب هم خودشه. فردا دوباره زنگیدم دوباره همون مکالمه تکرار شد. من رشتمو گفتم زیست شناسی. فردا ساعت۹ اینجا باشین تقققققققق. ۹ صبح اونجا بودم جای خیلی خوبی بود و بعد نیم ساعت رفتم واسه مصاحبه. خانوم خیلی خوش برخورد و مهربون بود و کلی باهم حرف زدیم وآخرش گفت شما به ما خبر بده که با این شرایط کار میکنی یا نه؟ گفت ok ما هم بررسی میکنیم و خبر میدیم بهت .

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/9010.aspx

توی ماشین باباجان نشسته بودیم اون پشت فرمون بود و من کنارش. گفت: دوست داری سیگار بکشیم؟ گفت: خیلی خوبه حال میده. کیف پر از پول عیدیهامو گرفت و من به رسم همیشه چیزی نگفتم. همونطور که پشت فرمون نشسته بود سیگارو روشن کرد و یک پک عمیق با خنده یکی شدند.بهم تعارف کرد و من گرفتمو توش فوت کردم،. خندید و گفت: بچه جون اینجوری نه و سیگارو گرفت و پک زد و گفت اینجوری.من یاد نگرفتم. رفتیم تو حیاط و از درخت آلبالو همسایه کلی آلبالو چیدیم و خوردیم.گفت من ها میکنم ببین بوی سیگار میاد؟ گفت: به کسی نگی باشه؟ یادم میاد خونه...

goldgalaxy.blogfa.com

روزمرگی

http://www.goldgalaxy.blogfa.com/9009.aspx

این روزها ما کلی بیزی هستیم و تایم نداریم! درس می خوانیم کولاک و درصد هایمان هی 90 است و ما هی دماغمان را بیشتر سشوار می کنیم و برای خود ابرهایی می سازیم از خانم دکتر شدن و مهمانان نامردانه سوزنی میزنند و ابرهایم تکه و پاره می شود! دچار مرضی شده ام به نام کم کاری تیروئید و کلا کسی جرات حرف زدن را با ما ندارد که عصبی هستیم نافرم و دیگر ملالی نیست. نوشته شده در شنبه پنجم آذر 1390ساعت 1:40 توسط shilan. وطن ای هستی من. نوستالژی های یک دختر دیوانه. روزانه های خانم الف. ناگفته های یک زندگی. عشق اول زن دوم.