kindestdad.blogspot.com

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8608.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. هزار سال در این آروز توانم بود . هزار سال در این آرزو توانم بود / که هرچه دیر بیایی هنوز باشد زود! می خواهم در این امواج محبت منتشر در فضا، در این حجم لایتناهی رحمت و مغفرت، در این ازدحام خواستنی درخواست و اجابت، در این همه هجوم ساکت عاطفه، دستان مهربانت را بر پشت خود احساس کنم و از رسوب سخت روزمرگیهای تکراری خود را برهانم و غوطه ور شوم در آغوش بی منتهای تبسم تو! ای مهربان ترین، ای یگانه روزگاران ،. ای سبزینه حیات، ای رمز زندگی،.

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8708.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. قطعه ی گم شده ای از پر پرواز کم است. یازده بار شمردیم و یکی باز کم است. این همه آب که جاریست نه اقیانوس است. عرق شرم زمین است که سرباز کم است. امروز داشتم این دو بیت شعر را زیر لب زمزمه میکردم و وقتی به پایان مصرع اول میرسیدم دوباره از اولش شروع میکردم به خوندن. ورد زبونم شده بود و طوطیوار تکرارش میکردم، مثل نواری که وقتی به آخرش میرسه دوباره برمیگرده و از اول شروع میکنه. نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است". اونم عرق شرم زمین!

sobhnegar.blogfa.com

صبح - بهار من ...

http://www.sobhnegar.blogfa.com/post-41.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. روحم عطشناک است، باری بر دلم سنگینی می کند،. ای کاش می توانستم همچون ابر بهاری در فراقش زار بگریم شاید کمی از بار غم دلم کاسته شود و توانم کشید، این غم فراق را. ولی او خود غمگین تر است،. شکوفه های محبتم را نوازش می کند و در کنارشان می ماند و. با آب چشم و نور وجودش این شکوفه ها را به تربیت می نشیند تا که شاید بر بوستان عالم شکفته شوند. و من چه بیرحمانه می خشکانم این شکوفه ها را. و من در غفلتم. مولای من یک سال دیگر نیز گذشت!

sobhnegar.blogfa.com

صبح - طوفان واژه ها

http://www.sobhnegar.blogfa.com/post-40.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. با اشک هاش، دفتر خود را نمور کرد. ذهنش ز روضه های مجس م عبور کرد. در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد. شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد. احساس کرد، از همه عالم جدا شدست. در بیت هاش، مجلس ماتم به پا شدست. در اوج روضه، خوب دلش را که غم گرفت. وقتی که میز و دفتر و خودکار، دم گرفت. وقتش رسیده بود، به دستش قلم گرفت. مثل همیشه، رخصتی از محتشم گرفت. باز این چه شورش است که در جان واژه هاست. شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست. شاعر کنار دفترش افتاد از نفس.

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8802.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. از اين پس به اين آدرس مراجعه نماييد. نوشته شده در یکشنبه ۲۷ اردیبهشت۱۳۸۸ساعت ۱۲:۲۳ بعد از ظهر توسط احسان. كه چرا اين شب تاريك نرفته است و سحر پيدا نيست. برسان زودتر اين وقت طلوع ،. برسان زودتر اين صبح سپيد . غدير فراتر از زمان. انتظار بهار و باران. غدير فراتر از زمان. بیایید او را یاری کنیم!

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8605.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. گفتن و شنودن از تو، سهم همه ی ثانیه ها باشد و یادآوریت، همه ی دقایق را پر کند،. و خدمت به تو ، انگیزه ی همه ی حرکت ها شود. سینه یمان، صندوق صدقه ای شود و قلبمان ، سکه ای نذر سلامتی ات. دردمان همیشه با توسل تو، آرام گیرد. و دستمان ، جز به دعا برای تو، به آسمان نرود. انتظار تو ، زندگی باشد که از نافرمانیت ، بازمان دارد. حال و هوای همیشه ی دلمان به رنگ. نوشته شده در دوشنبه ۱۵ مرداد۱۳۸۶ساعت ۱۶:۴ بعد از ظهر توسط احسان. برسان زودتر اين صبح سپيد .

sobhnegar.blogfa.com

صبح - انتقال

http://www.sobhnegar.blogfa.com/post-42.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. از اين پس به اين آدرس مراجعه نماييد. نوشته شده در یکشنبه ۲۷ اردیبهشت۱۳۸۸ساعت ۱۲:۲۳ بعد از ظهر توسط احسان. كه چرا اين شب تاريك نرفته است و سحر پيدا نيست. برسان زودتر اين وقت طلوع ،. برسان زودتر اين صبح سپيد . غدير فراتر از زمان. انتظار بهار و باران. غدير فراتر از زمان. بیایید او را یاری کنیم!

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8710.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. با اشک هاش، دفتر خود را نمور کرد. ذهنش ز روضه های مجس م عبور کرد. در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد. شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد. احساس کرد، از همه عالم جدا شدست. در بیت هاش، مجلس ماتم به پا شدست. در اوج روضه، خوب دلش را که غم گرفت. وقتی که میز و دفتر و خودکار، دم گرفت. وقتش رسیده بود، به دستش قلم گرفت. مثل همیشه، رخصتی از محتشم گرفت. باز این چه شورش است که در جان واژه هاست. شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست. شاعر کنار دفترش افتاد از نفس.

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8801.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. روحم عطشناک است، باری بر دلم سنگینی می کند،. ای کاش می توانستم همچون ابر بهاری در فراقش زار بگریم شاید کمی از بار غم دلم کاسته شود و توانم کشید، این غم فراق را. ولی او خود غمگین تر است،. شکوفه های محبتم را نوازش می کند و در کنارشان می ماند و. با آب چشم و نور وجودش این شکوفه ها را به تربیت می نشیند تا که شاید بر بوستان عالم شکفته شوند. و من چه بیرحمانه می خشکانم این شکوفه ها را. و من در غفلتم. مولای من یک سال دیگر نیز گذشت!

sobhnegar.blogfa.com

صبح

http://www.sobhnegar.blogfa.com/8609.aspx

ای فارق سپیده ی ایمان ز شام کفر، باشد غیاب روی تو ما را، غیاب صبح. در این شب یلدای. بر شب سایه افکنده است. چشم ها در خواب غفلت غوطه ورند. و تنها شمع بیدار. تا آن لحظه ی موعود فرا رسد. نوشته شده در پنجشنبه ۲۹ آذر۱۳۸۶ساعت ۱۶:۵۶ بعد از ظهر توسط احسان. كه چرا اين شب تاريك نرفته است و سحر پيدا نيست. برسان زودتر اين وقت طلوع ،. برسان زودتر اين صبح سپيد . غدير فراتر از زمان. انتظار بهار و باران. غدير فراتر از زمان. بیایید او را یاری کنیم!