kolbeyesheer.blogfa.com

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - حرف دلم با سارا

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-37.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! حرف دلم با سارا. غريب ترين واژه عالم انتظار است.انتظارآمدن كسي كه ميدانم جدايي ام با اوحتمي است. ميدانم كه مرا ميگذارد و ميرود! مرا مي فروشد به ديگري ! غم انگيز ترين واژه دنيا انتظار است.انتظار كشيدن ، براي كسي كه دوستش داری! انتظار براي كسي كه مي داني رهگذر است! من مي دانم كه اين انتظار با رفتن او به سر نمي رسد.بلكه آغازيست توام باغربت. واين انتظار با آمدنت هم تمام نمي شود.چون ميدانم! در این شهر صدا...

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - مرد و مردانگی!!!

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-28.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی*. مرد ها در چار چوب عشق به وسعت غیر قابل انکاری، نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی. آنان تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن احساس می کنند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده پست تر از یک ولگرد عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از. همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند. اما وقتی که خیالشان. اینجا پای دلی در میان است. پس حالا که آمده ای.

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - سلام سارای من

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-35.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! هر کسی چيزی می گويد. هر كسی از ظن خود چيزی برايم می نويسد. ی تو می داند آسمان ستاره هم دارد؟ ی من همانی است که هر سحر گاه ، نزديك سپيده. بايد چشمان خود را باز كند. و به ستاره ها لبخند بزند. و به خواب بروند. ی من همانی است. تابش نورش را به عالميان می دهند. ی من همان است كه . . . من كه برايت شعر نمی گويم! من كه شعر نمی دانم. اين دو كلمه عاشقانه كه شعر نمی شود . . . بخواهداز فراق باشد يا از فراغ! امشب گ...

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - **بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین**

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-19.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین*. آنقذر بخندی تا دلت درد بگیره. آخرین امتحانت رو پاس کنی. توی شلواری که تو سال گذشته میپوشیدی پول چیدا کنی. از حموم در بیای ببینی حولت گرم ه. به طور تصادفی بشنوی یکی داره ازت تعریف میکنه. از خواب پاشی ببینی چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی. آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یادت بیاره. یکی رو داشته باشی که بدونی دوست داره. اینجا پای دلی در میان است. تو را هيچگاه...

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - یادش بخیر...چقدر باهم حرف زدیم

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-39.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! یادش بخیر.چقدر باهم حرف زدیم. یه شب اومدی ساده و آروم . نشستیم با هم حرف زدیم . از خودمون گفتیم از مشکلاتمون از دلتنگیهامون از تنهاییهامون . به زبون نیاوردیم ولی قرارمون این شد که همیشه در یاد هم باشیم. به زبون نیاوردیم ولی به هم قول دادیم برای هم پشت محکمی باشیم. به زبون نیاوردیم ولی عهد کردیم که با هم مثل یه آینه باشیم. اینقدر صاف که بشه زشتی ها و زیباییهامونو توی دل هم ببینیم . سکوت کردم سکوت کردی.

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - آی عشق!

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-26.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! وقتی هزار بار می پرسم: خوبی؟ و تو در جوابم تنها می گویی: خوووووب! و من خستگی را، تنهایی را، گاهی غصه را از ته صدایت می خوانم اما تو همچنان می خندی و به من نمی گویی. وقتی ناگهان از دهانت در می رود که امروز یا دیروز یا اصلا چه فرق دارد چه زمانی، کسی رنجانده تو را یا وقتی با دلخوری با کسی تلفنی حرف می زنی اما به من که می رسی لبخند یادت نمی رود. نمی دانی دیوانه می شوم! تازه می فهمم من هیچ نیستم! دنبال به...

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - باران

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-23.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! هميشه باران رو دوست داشتم. از زماني كه يادم مي آيد. مخصوصا باران پاييز رو . پاييزي كه با بارون مفهوم پيدا مي كنه. يادمه يكي از بزرگترين آرزوي هاي دوران كودكيم . خوابيدن زير بارون بود. اونم با يه لحاف كلفت. مي دونم شايد خنده دار ترين آرزوي شنيده شده باشه. اما هنوز هم بر آورده نشده. امروز داشتم به دوستم مي گفتم . خوب نگاه كن شايد ده سال ديگه ديگه بارونت دونفره باشه. ده سال بعدشم شايد 3 نفره يا 4 نفره.

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - من بی رویا

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-29.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! امروز از اون روزهاست که فکر میکنم باید برم . دیروز هم از همین روزها بود . و حتما فردا هم! تنهایی دندون های تیزشو تو گلوم فشار میده . درد داره اما هر چی باشه نمیذاره بغضی تو گلوم بمونه و خب این خودش خیلی خوبه . نه برای چیزهایی که از دست دادم ،. برا چیزهایی که بدست نیاوردم! خیلی چیزها هست که نیست. و خیلی چیزها هست که نباید باشه. مبهوت لحظه هایی هستم که باید میبود. فکر کنم یکی به خاطراتم دستبرد زده.

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - غربت باران

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-16.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! بعد از تو من به غربت باران رسیده ام. یعنی به فال قهوه و فنجان رسیده ام. اینجا هوا شبیه دلت سرد و منجمد. شاید به ابتدای زمستان رسیده ام. در امتداد آبی چشمان روشنت. دیگر به انتهای خیابان رسیده ام. قطبی ترین ستاره ی شبهای ساکتم. از یک نسیم ساده به طوفان رسیده ام. سوگن به خسته ترین شعر خسته ام. سوگند به این که سخت به آسان رسیده ام. در کوچه باغ سنگی آرزوهای قشنگت. هنوز هم باور نداری که به آخر رسیده ام.

bisheyetanhayi.blogfa.com

حرف های من با سارای عاشقانه هایم - دختری به نام سارا

http://www.bisheyetanhayi.blogfa.com/post-32.aspx

حرف های من با سارای عاشقانه هایم. شاید اگر می دانست بعد از او چقدر شکسته می شوم ، هیچوقت مرا خورد نمیکرد! دختری به نام سارا. مثل یک شاپرک آمد. نشست بر شاخه ای از شاخسار زندگی. بسیار ترد و بسیار محکم. از سراشیبی تند زندگی بالا می رفت. گاهی پایش بر سنگریزه ای می لغزید. و آرام در دل می بارید. از دور می دیدمش. چشمانش مثل ستاره ها. و گاه خاموش می شد. اما اشتیاق در او خاموش نشد. چشمانش از خواستن خالی نشد. و پاهایش از رفتن خسته نشد و دستانش از ساختن دست نکشید. و قلبش از گرم تپیدن باز نایستاد. از دور می دیدمش.