mahsayiii.blogfa.com

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1393/03

کلبه تنهآیی . `. میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه. ای ساقی صبوحی درده می شبانه. عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش. هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه. گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن. ور تیر طعنه آید جان منش نشانه. گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا. ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه. آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد. هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه. صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی. گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه. دیوانگان نترسند از صولت قیامت. بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه. صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا. دست ها می سایم.

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1391/09

کلبه تنهآیی . `. بی صدا نشسته ام ،. لا به لای خاطرات ثقیل ،. مجال برخواستنم نیست ،. از بس که وزن دارند ، لعنتی ها! آسیمه سر غلیان می کنند ، درونم را . تشویش" وجودم را در برگرفته ،. سکوت ، ناگفته ها از درده نهان دارد ،. و فریاد می زند امواج خروشان ذهنم را ،. آرام نشسته ام میان آشفتگی هایم ،. چرا کسی نمی شنود مرا؟ تنهای تنها " ،. نظاره می کنم پایان این مسیر را ،. ذره ذره آب می شوم میان غبار زمان ،. غبار آنچه گذشت ،. و آنچه دیگر نمی گذرد ! درد من اینست . زندگیم پر از چیزهای نانوشتنیست . اشتباه از ما بود.

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•` - رفتن

http://www.mounts-boy.blogfa.com/post/143

کلبه تنهآیی . `. گر همچو من افتاده این دام شوی. ای بس که خراب باده و جام شوی. ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم. با ما منشین اگر نه بدنام شوی. اما در این سیاهه ی شب به کدام سو می توان رهسپار شد؟ آیا کسی هست راه را نشانم بدهد؟ همه جا را مه گرفته است. در این فضای مه آلود چگونه می توان رهسپار شد؟ آیا کسی هست که چراغی به دستم بدهد؟ نمی دانم چگونه می توان حرف از رفتن زد. وقتی همه نیک را در ماندن می بینند. نه با خرد، بلکه با جان. رفتن است که بودن را معنا می دهد. نوشته شده در سه شنبه 7 مرداد1393ساعتتوسط saeid.

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•` - گریزی نیست!

http://www.mounts-boy.blogfa.com/post/140

کلبه تنهآیی . `. وقتی از التهاب سرشاری، به سرت میزند که بگریزی. بشکنی اضطراب آینه را با زمین و زمانه بستیزی. گوشهای میگزینی و خاموش، سایهات را به قهر میرانی. ناگهان بیدلیل میخندی، گاه بیوقفه اشک میریزی. هی به اصرار از تخیل خویش - میله میسازی و پرنده و .آه. یا قدم میزنی خیابان را زیر باران و باد پاییزی. استحاله دوباره میشوی از، ذکرهای مدام مولانا. رقص پنهان کیمیا خاتون اعترافات شمس تبریزی. دود سیگارهای پیدرپی میکند وهم خلسه را افزون. به خودت هی مدام میگویی: چقدر از حضور لبریزی. به خودت فکر میکنی که چرا!

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1392/09

کلبه تنهآیی . `. وقتی از التهاب سرشاری، به سرت میزند که بگریزی. بشکنی اضطراب آینه را با زمین و زمانه بستیزی. گوشهای میگزینی و خاموش، سایهات را به قهر میرانی. ناگهان بیدلیل میخندی، گاه بیوقفه اشک میریزی. هی به اصرار از تخیل خویش - میله میسازی و پرنده و .آه. یا قدم میزنی خیابان را زیر باران و باد پاییزی. استحاله دوباره میشوی از، ذکرهای مدام مولانا. رقص پنهان کیمیا خاتون اعترافات شمس تبریزی. دود سیگارهای پیدرپی میکند وهم خلسه را افزون. به خودت هی مدام میگویی: چقدر از حضور لبریزی. به خودت فکر میکنی که چرا!

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1392/07

کلبه تنهآیی . `. جهانو به دو قسمت اگه تقسیم کنی. یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی. حکمن یه عده خوبنو بقیه بدن. چند تا رفیقتنو بقیه همه دشمنن. طرف تو همه صافن و لوتی و بامرام. طرف دیگه حتما پلیدن و هیولان. ولی دروغه ، وقتی بفهمی یه جنسن. دوطرف این وسط فقط تو رو بازی دادن. تو میشی پله بقیه بالا میرن ازت. تو چشات نیگاه میکنن و بهت میخندن. میشه دائم باهات از امید و اعتماد بگن. تو باور میکنی اونا تو رو به گور میسپارن. تو یه دستمال چرکی تو دستشون همین. لجن روحشونو با تو پاک میکنن. نگاه میکنی به دور و برت میبینی همه.

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•` - سادگی

http://www.mounts-boy.blogfa.com/post/141

کلبه تنهآیی . `. میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه. ای ساقی صبوحی درده می شبانه. عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش. هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه. گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن. ور تیر طعنه آید جان منش نشانه. گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا. ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه. آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد. هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه. صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی. گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه. دیوانگان نترسند از صولت قیامت. بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه. صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا. دست ها می سایم.

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1391/08

کلبه تنهآیی . `. دولت برای رها شدن از هزینه های اضافی جمع آوری زباله ها قانونی را به تصویب رساند که بر اساس آن هرکس باید زباله های تولیدی خودش را می بلعید. بعد از تصویب این قانون مردی خودخوری کرد. زنی جنینش را هضم کرد و بازدمش بوی شیر می داد. کسی برای خودکشی تیغ را بلعید . پسر بچه ای بازیگوش از ترس بادکنکش را قورت داد. و جانبازی شیمیای باز دمش را در دهانش حبس کرد. تفاله های انسانی امروز عظمت نشخوار شده ایست که به حقیقت پیوست. پیرمرد همسایه آلزایمر دارد. امروز صبح بیخودی شلوغش کرده بودند. حال م خ وب اس ت!

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1392/01

کلبه تنهآیی . `. ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟ ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟ جای "بنشین" و "بفرما" "بتمرگی" گفتند. ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟ تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز. ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟ دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست. دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟ چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا. ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟ بعضی از آدم ها. از دور آدم اند! نوشته شده در شنبه 24 فروردین1392ساعتتوسط saeid. نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک. غم این خفته ی چند.

mounts-boy.blogfa.com

´•. کلبــه تنـهـآیـی .•`

http://www.mounts-boy.blogfa.com/1393/04

کلبه تنهآیی . `. چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را. صفحه آیینه بال و پر شود سیماب را. از علایق نیست پروایی دل بی تاب را. هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را. عشق در کار دل سرگشته ما عاجزست. بحر نتواند گشودن عقده گرداب را. می کند هر لحظه ویران تر مرا تعمیر عقل. شور سیلاب است در ویرانه ام مهتاب را. بی خموشی نیست ممکن جان روشن یافتن. کوزه سربسته می باید شراب ناب را. عادت چیز خوبی نیست.حالا عادت به هر چه که می خواهد، باشد. عادت اعتیاد است، اعتیاد هم که خاصیتش نشئگی هست و خماری. غم این خفته ی چند. دست او بر د...