darkochehayebaran.persianblog.ir
دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/1389/8
م هتاب ز ده تاج س ر کاج. پاشویه پ رازب رگ خ زان دیده ز رد است. ر نگ از ر خ م هتاب پ رید ست. برگونه ماه ، ابراگر پنجه ک شید ست. دامان خودش نیز د رید ست. مستانه د و د با د. با شور ز ن د ن یل ب ک آرام. تا س رو د ل آرام برقصد. پ ر شور، پ ر ناز. از شوق ب خواند. ش بگیر، س ردار. ه ربرگ که از شاخه ج دا گ شته به فکراست. تاروی زمین بوسه ز ن دب رل ب برگی. هربرگ که درروی زمین است به فکر است. تا باز ک ند ناز و د و د گوشه د نجی. ب را به لب هم. تن را به تن هم. تا باز پس از مرگ ، آرام نگیرند. پاییز دو چ شم تو چه زیباست.
darkochehayebaran.persianblog.ir
تنهایی - دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/tag/تنهایی
عصر یک روز بهاری،زیر باران بی قرار. رد شدی از آخرین پیچ خیابان بهار. مثل گلبرگی عرق پوش از نوازشهای شرم. طعنه می زد گونه ات،حتی به نارنج و انار. پیش از این آری،اگر می دیدمت این سالها. ر خنه درروحم نمی کرد این سکوت مرگبار. گ فتمت : بنشین،برایم حرف تنهایی بزن. غیر عشق اینجا ندارد حرف دیگر اعتبا ر. بی تو تکرار خزان است و زمستان و ستم. بی تو تقویمم ندارد عید و نوروز و بها ر. بی تعارف،از دلت می آید ای خوب نجیب. بعد چندین روز و ماه و سالهای آزگار. باز هم من باشم و تنهایی و دردی غریب. داستان من و آن پنجره.
darkochehayebaran.persianblog.ir
عشق - دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/tag/عشق
چه عاشقانه خواندم، چه بی بهانه رفتی. نا باورانه ماندم، که بی نشانه رفتی. من بی تو و تو تنها، از تو چه مانده بر جا. جز مشت خاطراتی، همرنگ خواب و رویا. از جنس این روزگار نبود. صفایش آنچنان بی بدیل، که هر کسی مجذوب او می شد، متین و آرام با لحنی دلنشین و کلامی شمرده و زیبا آنگونه که صدای بلندش را هیچکس، هیچگاه به خاطر ندارد. آنچنان به همگان عشق می ورزید که گویی تمامی خوبی ها را در وجود او به ودیعه نهاده اند. کلام توان به تصویر کشیدنش را ندارد. روز اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هشتاد و نه برای دوره آموزشی...
darkochehayebaran.persianblog.ir
سرباز ایران - دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/post/19
چه عاشقانه خواندم، چه بی بهانه رفتی. نا باورانه ماندم، که بی نشانه رفتی. من بی تو و تو تنها، از تو چه مانده بر جا. جز مشت خاطراتی، همرنگ خواب و رویا. از جنس این روزگار نبود. صفایش آنچنان بی بدیل، که هر کسی مجذوب او می شد، متین و آرام با لحنی دلنشین و کلامی شمرده و زیبا آنگونه که صدای بلندش را هیچکس، هیچگاه به خاطر ندارد. آنچنان به همگان عشق می ورزید که گویی تمامی خوبی ها را در وجود او به ودیعه نهاده اند. کلام توان به تصویر کشیدنش را ندارد. روز اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هشتاد و نه برای دوره آموزشی...
darkochehayebaran.persianblog.ir
دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/1389/2
قصه بلم و کارون. بلم آرام چون قویی سبکبار. به نرمی بر لب کارون همی رفت. به نخلستان ساحل قرص خورشید. ز دامان افق بیرون همی رفت. دو زلفونت بود تار ربابم. چه می خواهی از این حال خرابم. تو که با مو سر یاری نداری. چرا هر نیمه شو آیی به خوابم. تو که نوشم نه ای نیشم چرایی؟ تو که یارم نه ای پیشم چرایی؟ تو که با مو سر یاری نداری. نمک پاش دل ریشم چرایی؟ رخی چون رنگ شب. چه خوش بی ، مهربونی از دو سر بی. که یکسر مهربونی دردسر بی. بلم یا زورق به قایقهای کوچک ، چوبی و دست ساز اطلاق میشود. پرم از جستجویت در. دیگر هیچگاه...
darkochehayebaran.persianblog.ir
درد دل - دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/tag/درد_دل
چه عاشقانه خواندم، چه بی بهانه رفتی. نا باورانه ماندم، که بی نشانه رفتی. من بی تو و تو تنها، از تو چه مانده بر جا. جز مشت خاطراتی، همرنگ خواب و رویا. از جنس این روزگار نبود. صفایش آنچنان بی بدیل، که هر کسی مجذوب او می شد، متین و آرام با لحنی دلنشین و کلامی شمرده و زیبا آنگونه که صدای بلندش را هیچکس، هیچگاه به خاطر ندارد. آنچنان به همگان عشق می ورزید که گویی تمامی خوبی ها را در وجود او به ودیعه نهاده اند. کلام توان به تصویر کشیدنش را ندارد. روز اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هشتاد و نه برای دوره آموزشی...
darkochehayebaran.persianblog.ir
بی تو - دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/post/17
عصر یک روز بهاری،زیر باران بی قرار. رد شدی از آخرین پیچ خیابان بهار. مثل گلبرگی عرق پوش از نوازشهای شرم. طعنه می زد گونه ات،حتی به نارنج و انار. پیش از این آری،اگر می دیدمت این سالها. ر خنه درروحم نمی کرد این سکوت مرگبار. گ فتمت : بنشین،برایم حرف تنهایی بزن. غیر عشق اینجا ندارد حرف دیگر اعتبا ر. بی تو تکرار خزان است و زمستان و ستم. بی تو تقویمم ندارد عید و نوروز و بها ر. بی تعارف،از دلت می آید ای خوب نجیب. بعد چندین روز و ماه و سالهای آزگار. باز هم من باشم و تنهایی و دردی غریب. Design By : Night Skin.
darkochehayebaran.persianblog.ir
دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/1389/3
برایت بارها باید بگویم. برایت بارها باید بگویم. که در رگهای من جاری شدی چون خون. که از من ساختی بار دگر مجنون. از ش کوه عشق آسمان سوز،برایت بارها باید بگویم. برایت بارها باید سر سجده فرود آورد. زدست توبه تاریکی کوهستان غم باید سفر کرد. به دنبال تو تا خورشید باید رفت. به دنبال تو تا خورشید باید رفت. به پیش پا ی تو در این زمان. که چون یک مشت خاک بی بها گردم. برای قلب تو شاید خدا گردم. که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای می گیرم. و یا در زیر پاهای تو بی رحمانه می میرم. که بعد از سالهای سخت و دشوار. ز میان قفس...
darkochehayebaran.persianblog.ir
سکوت - دل نوشته ها
http://darkochehayebaran.persianblog.ir/tag/سکوت
داستان من و آن پنجره. شب که از کوچه باران زده ات باز گذشتم. چشم بر پنجره بستم ، که پیام غزلم باز ستا نم. به کلامی ، به سلامی ، که از آن عشق تراود به نگاهم. و گل افشان شود از پنجره راهم. شب دیگر که غزلخوان ز ره باغ گذشتم. زیر آویز همان بید که مجنون شده در باغ نشستم. همه آواز دل خویش به تنگای لب و حنجره بستم. به امیدی که شودقاب آن پنجره گلریز غزلواره عشقم. شب دوشین شب تکرار. که با سایه از آن. نام زیبای تو را باز به دیوار همان کوچه نوشتم. تا که بر نام تو ا فتد همه شب سایه مستم. سیب افتاد ز شاخه. باز هم تشنه...