manodoahayam.blogfa.com

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - مبارزه با نفس

http://www.dar888.blogfa.com/post-75.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. یه وسوسه ای از درون به جونش افتاده . میدونه که کارش درست نیست . اما نمیتونه انگار از درون یکی بهش میگه راهی جز این نداری . تا اینکه آخرش. تن نمیده به این وسوسه! با خودش مبارزه میکنه! میجنگه . جنگی که بزرگتر از جنگیدن در جبهه های نبرد هست جهاد اکبره .شکستش میده! اون وسوسه رو شکست میده! نفسش رو شکست میده و پیروز و سر بلند بیرون میاد از این میدون! سربلند بیرون میاد از این امتحان سخت! این قصه رو جایی نخوندم از کسی شنیدم. عید همتون مبارک باشه. نمیدونم چرا تو وبلاگهای پرش...

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم -

http://www.dar888.blogfa.com/post-79.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. میکوش به هر ورق که خوانی تا معنی آن تمام دانی. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۳۰ساعت 15:35 توسط شهرزاد. راستی تا یادم نرفته اینم بگم من یه فرقی با اون شهرزاد قصه گو دارم اون یک زن عرب بود که از ترس جونش قصه می گفت ولی من یک زن ایرانی ام که با جون و دل براتون قصه میگم. آخر قصه هام هم منظورمو از گفتن اون قصه تو قسمت خواستم بگم میگم. شما هم میتونید تشریف بیارید و تو قسمت نظرات یه نتیجه گیری جدید دیگه ای از داستان رو بگید که به نظر من نیومده. نوشته شده توسط : شهرزاد.

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - در اوج بد بودن ما خدا خوبي هايمان را ميبيند

http://www.dar888.blogfa.com/post-70.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. در اوج بد بودن ما خدا خوبي هايمان را ميبيند. شايد پيش اومده باشه كه وقتي ميخوايد يه كاري خوبي بكنيد پيش خودتون ميگيد من رو سياه تر از اونيم كه بخوام اين كار رو بكنم يا اونقدر گناه كار هستم كه ديگه با اين چيزا نميتونم خودم رو گول بزنم اين قصه رو از تذكرة الاولياي عطار انتخاب كردم براي ياد آوري تو اون لحظات. مرد ميره پيش جادوگر و ازش ميخواد چاره اي بيانديشه تا اون بتونه زن رو بدست بياره . جادوگر بهش ميگه بايد بري و چهل روز هيچ كار خيري انجام ندي! خدا تمام اعمال ما را ...

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - هر كس به سنگيني يك ذره عمل شري كرده باشد آن را خواهد ديد

http://www.dar888.blogfa.com/post-72.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. هر كس به سنگيني يك ذره عمل شري كرده باشد آن را خواهد ديد. قبلا در مورد اینکه اگه کسی ذره ای خوبی کرده باشه نتیجه ی اون رو میبینه چند تا قصه گفتم اما در مورد بدی نگفتم این حکایت از کتاب کشکول شیخ بهایی. یه روز کسی در حال راز و نیاز با خدا بوده که میگه خدایا چه بسیار بدی کردم و تو مرا عقوبت نکردی خدا پاسخ میده چه بسیار تو را عقوبت کردم و تو نفهمیدی مگر نه اینکه محروم شدن از راز و نیاز با من هم یک جور عقوبت است. نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۰۴/۰۵ساعت 15:51 توسط شهرزاد.

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - گاهی خدا چیزی را میگیرد اما اگه صبر کنیم بهترش را برمیگرداند

http://www.dar888.blogfa.com/post-74.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. گاهی خدا چیزی را میگیرد اما اگه صبر کنیم بهترش را برمیگرداند. یادمه یه قصه از مولانا گفته بودم در رابطه با موضوع از دست دادن یکی از داشته ها مون و یه سری توضیحات دادم در رابطه با اینکه دلیلش چیا میتونه باشه. اما حالا میخوام یه قصه بگم در مورد اینکه شاید اگه خدا یه چیزی رو میگیره قراره بهترش رو بهمون بده. این قصه رو از یه سایتی تو اینترنت خوندم. یه روز یه زنی میره پیش حضرت داوود و ازشون سوال میکنه که ای پیامبر ،خدای تو عادل است یا ظالم؟ دیگه اینکه نمیدونید اگه خدا رو...

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - به زهد خودت مغرور نشو که هر فضیلتی از لطف اوست(2)

http://www.dar888.blogfa.com/post-77.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. به زهد خودت مغرور نشو که هر فضیلتی از لطف اوست(2). خلاصه اينكه شيخ قصه پاسخ ميده شراب مينوشم اما آن سه كار ديگر را نميتونم انجام بدم دختر. ترسا گفت كسي كه همرنگ يارش نباشه تو عشق صادق نيست و اگه در عشقت صادقي بايد اسلام. را كنار بزاري و به دين من در بياي و شيخ قبول كرد. شيخ رو به شرابخوانه برد و شيخ قصه ما كه بانوشيدن شراب و ديدن روي يار مست شده. بود تا دستش رو به سمت دختر دراز كرد دختر گفت بايد اول به دين من اقرار كني و از اسلام برگردی. كه شيخ چه اوضاع و احوالي پيد...

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - حسرت

http://www.dar888.blogfa.com/post-80.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. انقدر دلم میخواد دوباره اینجا بنویسم اما انگار این قصه ها یه چشمه ی جوشان بوده که الان خشک شده اون موقع قل قل از درونم میجوشید و میومد بیرون. نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۱۹ساعت 8:45 توسط شهرزاد. راستی تا یادم نرفته اینم بگم من یه فرقی با اون شهرزاد قصه گو دارم اون یک زن عرب بود که از ترس جونش قصه می گفت ولی من یک زن ایرانی ام که با جون و دل براتون قصه میگم. آخر قصه هام هم منظورمو از گفتن اون قصه تو قسمت خواستم بگم میگم. الله م ص ل علي محم د و آل محم د و عجل فرجهم.

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - به زهد خودت مغرور نشو که هر فضیلتی از لطف اوست (3)

http://www.dar888.blogfa.com/post-78.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. به زهد خودت مغرور نشو که هر فضیلتی از لطف اوست (3). به خاطر اینه که شما هنوز مرد راه نشدید. تو چنان ظن میبری ای هیچ کس. کین خطر آن پیر را افتاد بس. در درون هر کسی هست این خطر. سر برون آرد چو آید در سفر. تو ز خوک خویش اگر آگه نهای. سخت معذوری که مرد ره نهای. گر قدم در ره نهی چون مرد کار. هم بت و هم خوک بینی صد هزار. خوک کش، بت سوز، اندر راه عشق. ورنه همچون شیخ شو رسوای عشق. هم نشینانش چنان درماندند. کز فرو ماندن به جان درماندند. ضمنا اینجا تاثیر عمیق وجود یه دوست و ه...

dar888.blogfa.com

...خواستم بگم - اگه خدا بخواهد خیری به کسی برسد و تمام دنیا بخواهند جلوی آن خیر را بگیرند هرگز موفق نخواهند شد

http://www.dar888.blogfa.com/post-66.aspx

شهرزاد قصه گو اومده تا براتون قصه بگه. اگه خدا بخواهد خیری به کسی برسد و تمام دنیا بخواهند جلوی آن خیر را بگیرند هرگز موفق نخواهند شد. ا ین قصه رو از وبلاگ هیچستان انتخاب کردم و نوشته که از دیدگاه دکتر الهی قمشه ای بیان شده اما من نمیدونم این قصه واقعیه یا فقط یه قصه است به هر حال شما در قالب قصه بخونیدش. حضرت سلیمان هم که در حین سلطنت خودش رو بنده معمولی خدا میدونست براش فرقی نداشت که سلطنت رو داشته باشه یا نه برای همین میره کنار دریا و شغل ماهیگیری رو برای خودش در نظر میگیره . سوما اگه چیزی رو خدا برای...