maryamjalali-1995.blogfa.com

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز - گفنگو با خدا

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-40.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. شبی در خواب دیدم که با خدا گفتگو می کنم. خدا از من پرسید: دوست داری با من صحبت کنی؟ پاسخ دادم: اگر شما فرصت داشته باشید. خدا لبخندی زد و گفت: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟ من سؤال کردم: چه چیزی در آدمها شما را بیشتر از هر چیزی متعجب می کند؟ اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند، و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند. دست خدا مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت. اینکه یاد بگیرند کسانی هستند ک...

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز - شیطان

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-49.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. امروز صبح شیطان را دیدم نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت. گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند. شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟ هفته سوم مهر ۱۳۸۹.

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز -

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-54.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. یک شب مردی خواب عجیبی دید.او خواب دید دارد در کنار ساحل همراه با خدا قدم میزند. روی اسمان صحنه هایی از زندگی او صف کشیده بودند. در همه ان صحنه ها دو ردیف رد پا روی شن ها دیده می شد که یکی از انها به او تعلق داشت و دیگری متعلق به خدا بود. هنگامی که اخرین صحنه جلوی چشمانش امد،دید که . بیشتر از یک جفت رد پا دیده نمیشود. او متوجه شد که اتفاقا در این صحنه،سخت ترین دوره زندگی او را از سر گذرانده است. سر در نمی اورم که چطور در لحظه ای که به تو احتیاج داشتم تنهایم گذاشتی.

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز -

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-47.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. شب به روی جاده نمناک. سایه های ما ز ما گویی گریزانند. دور از ما در نشیب راه. در غبار شوم مهتابی که میلغزد. سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک. سوی یکدیگر به نرمی پیش می رانند. شب به روی جاده نمناک. در سکوت خاک عطر آگین. نا شکیبا گه به یکدیگر می آویزند. سایه های ما . همچو گلهایی که مستند از شراب شبنم دوشین. گویی آنها در گریز تلخشان از ما. نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم. نغمه هایی را که ما با خشم. در سکوت سینه میرانیم. زیر لب با شوق میخوانند. لیک دور از سایه ها.

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز - الاغ پیر

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-53.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند ا . ما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد. هفته چهارم مهر ۱۳۸۹.

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز -

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-39.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. وقتی تنها هستم و احساس ناامیدی می کنم نگذار تا قلب دردمندم فراموش کند که تو. دعاهایش را می شنوی بمن یاد آوری کن که علیرغم تمام پیروزیها و شکستها مادامی. که به تو ایمان داشته باشم امیدواری نیز با من همراه خواهد بود نگذار تا با حماقتها و. نابخردیهایم چشمهایم کور گردد. بلکه یاریم کن تا افسوس اشتباهاتم را نخورم و آنها را. جبران کنم به من قدرت بده تا ترسهایم را بپوشانم و در آینده برای خود افسوس نخورم. شروع روزی دیگر و ادامه دادن راه ، از خواب بیدار کن. هفته سوم مهر ۱۳۸۹.

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز -

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-36.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم. تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد.حال دختر خوب نبود.نیاز فوری به قلب داشت.از پسر خبری نبود.دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی.ولی این بود اون حرفات.حتی برای دیدنم هم نیومدیشاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید. مشکلات دختران و پسران. هفته سوم دی ۱...

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز - سکوت

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-42.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. اینجا سکوت است.سکوت.سکوتی سنگین در دل تاریکی دهکده من است.سکوت جزیی از من است.سکوت جزیی از دل مردم خسته دهکده من است.سکوت آرامش ذهن مردم اینجا است.و ما به سکوت عادت کرده ایم.سکوتی پرمعنی و پر از حرف.سکوتی که بیشتر از حرف زدن معنی و منظور را میرساند.دوسش دارم.دهکده من.دهکده ای در گوشه ای از قلب من.دهکده سکوت. نوشته شده در دوشنبه پنجم بهمن ۱۳۸۸ساعت 13:22 توسط پیمان. مشکلات دختران و پسران. هفته چهارم مهر ۱۳۸۹. هفته سوم مهر ۱۳۸۹. هفته دوم مهر ۱۳۸۹. هفته چهارم اسفند ۱۳۸۸.

sharab-eshgh.blogfa.com

عشق غروبی غم انگیز -

http://www.sharab-eshgh.blogfa.com/post-44.aspx

عشق غروبی غم انگیز. عشق غروبی غم انگیز. ديروقت خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود. يك سئوال از شما بپرسم؟ بله حتما .چه سئوالي؟ شما براي هرساعت كار چقدر پول مي گيريد؟ مرد با ناراحتي پاسخ داد: اين به تو ارتباطي ندارد. چرا چنين سئوالي ميكني؟ اگر بايد بداني بسيار خوب مي گويم : 20 دلار. پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : ميشود10 دلار به من قرض بدهيد؟ پسر كوچك آرام به اتاقش رفت و در را بست. گرفتن پول ازمن چنين سئوالاتي كند؟ پسر كوچولو...