mohamad-moghadam.blogfa.com

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/8906.aspx

اینجا خداست که می نویسد. پیامبر شدن آسان است. شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۹. دیشب مانند تمام شب های قبل به تو فکر می کردم. به اینکه در حضور من چقدر آسوده ای. تمام هوس ها یت را بیرون می ریزی و بعد با تمام جسم پاکت مرا در آغوش می گیری. اما من نمی توانم اینطور راحت باشم و هر بار از سنگینی جسمم که پر شده از سلول های هوس باز که بی وقفه تکثیر می شوند. زمین می خورم اما دم بر نمی آورم و آرام روبرویت می نشینم و تو بی خبر از این سنگینی و از این درد هر بار می گویی:. مگر تو پیامبری که این همه آرامی! دیشب عجب شبی بود. گلویم که ...

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد -

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/post-5.aspx

اینجا خداست که می نویسد. سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۹. همین حال و هوایت را دوست دارم. نمی خواهی و میشود. نمیشود و میخواهی. میخواهی و می گذری. می ترسی و می روی. این دیوانگی ات را می شناسم. شک داری و می سرایی. اما بدان که او هم خواند! یه روز میای به خاطر اشک گلای رازقی. به خاطر بغض افق تو جمعه های عاشقی. یه روز میای سر بزنی به روح تبدار زمین. دست نوازش بکشی به گونه شقایقی. وقتی بیای ستاره ها،سپیده دم گل می کنن. شکوفه های خنده رو به جای غم گل می کننن. وقتی بیای شب نشینا شهرو چراغون می کنن. Design By : Night Melody.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد - جاده خاکی

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/post-7.aspx

اینجا خداست که می نویسد. یک شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۹. تابستان 5 سال پیش بود:. یادت میاد اون روزا ما عاشق هم بودیم. هیچ چیزی کم نداشتیم غریبه با غم بودیم. یادت میاد اون روزا نزدیکای خونه مون. یه جاده خاکی بود یه جاده بی نشون. جاده بی انتها بود هیچ اسم و رسمی نداشت. حتی یه بار یک نفر رو خاک اون پا نذاشت. یادت میاد اون شبو گفتی بیا راهی شیم. جاده که مثل دریاست ما هم دو تا ماهی شیم. یه جاده و دو عاشق یه کوله بار ساده. دست توی دستای هم راه افتادیم پیاده. با خنده خستگی ها دور از تو و من می شد. و من چقدر تغییر کردم.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد - جایش را پر کن...

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/post-1.aspx

اینجا خداست که می نویسد. جایش را پر کن. جمعه دهم اردیبهشت ۱۳۸۹. داشتم تماشایت می کردم.چقدر زیبا و جذاب هستی.چشمانی درشت و مشکی.لبهایی کوچک و سرخ. ابروهایی کشیده و زیبا. صورتی معصوم با پوستی که خودت آن را خراب کرده ای.موهایی خرمایی و خوش حالت. بینی کشیده که از شکل آن ناراضی هستی و می خواهی عوضش کنی! نگاهی به خودت بینداز. معشوقم فراموش کرده ای مرا. امروز داشتم تماشایت میکردم.چطور دلت آمد اشکهایم سرازیر شود.دیدمت که از خودت،نه،با خودت لذت می بردی.چهره ات درهم و مضطرب بود ولی به قول خودت حال می ک...Design By...

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد -

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/post-4.aspx

اینجا خداست که می نویسد. جمعه 4 تیر 1389. معشوق بازیگوش من این روزها سخت درگیر است.درگیر است چون من خواستم. این روزها حتی به من هم کمتر سر میزند اما گله ای نیست. نه اینکه او را به حال خودش رها کرده باشم،نه! فقط می دانم که اینبار قوی تر و عاشق تر به دیدارم خواهد آمد و در آغوشم خواهد کشید.خیلی دیر و دور نیست آن روز پر رازو نیاز. اما باز خودش را به آن راه می زند و خیال می کند خیلی شجاع است. اما سپردم که هوایش را داشته باشند هرچه باشد معشوقم است حتی اگر سر به راه نباشد فقط کاش گاهی فکر دل عاشقش را هم بکند.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/8904.aspx

اینجا خداست که می نویسد. جمعه 4 تیر 1389. معشوق بازیگوش من این روزها سخت درگیر است.درگیر است چون من خواستم. این روزها حتی به من هم کمتر سر میزند اما گله ای نیست. نه اینکه او را به حال خودش رها کرده باشم،نه! فقط می دانم که اینبار قوی تر و عاشق تر به دیدارم خواهد آمد و در آغوشم خواهد کشید.خیلی دیر و دور نیست آن روز پر رازو نیاز. اما باز خودش را به آن راه می زند و خیال می کند خیلی شجاع است. اما سپردم که هوایش را داشته باشند هرچه باشد معشوقم است حتی اگر سر به راه نباشد فقط کاش گاهی فکر دل عاشقش را هم بکند.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/8902.aspx

اینجا خداست که می نویسد. جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹. دفترت را در هفت سوراخ پنهان کردی اما من خواندم:. دست تو از دستان من عمری به دور افتاده بود. بعد از تو در فنجان من تصویر گور افتاده بود. هر ثانیه شلاق شد تا روزها را خط زدم. در قاب حبست کردم و یک قرن بی تو آمدم. حالا پس از این سالها . این بار غیبتش طولانی شده بود. گاهی دلم هوایش را میکرد اما نه هوای خودش را. آه که چقدر وجدانم درد میکند.عجیب است که از دردش لذت می برم. اما پس مرد زیبایم چه می شود. نوشته شده در ساعت 15:47 توسط فرنام. شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۹.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد -

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/post-2.aspx

اینجا خداست که می نویسد. شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۹. معشوق بازیگوش من امروز در دفتر خاطراتش نوشت:. معشوق من بدان که مرد تو هم به تو فکر می کند حتی اگر عشقت را انکار کند. صبر کن،خودت را پاک کن،عاشقش می کنم! نوشته شده در ساعت 19:50 توسط فرنام. Design By : Night Melody. حکایت من حکایت چوپانی است که به شیوه ی خودش خدایش را می ستود پس اگر همه شما هم موسی شوید باز هم اینجا خداست که می نویسد. اگر فکر می کنید به شدت معتقد هستید نخوانید. اگر عاشق و محرم هستید بمانید وبخوانید که اینجا خداست که می نویسد.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/8905.aspx

اینجا خداست که می نویسد. یک شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۹. تابستان 5 سال پیش بود:. یادت میاد اون روزا ما عاشق هم بودیم. هیچ چیزی کم نداشتیم غریبه با غم بودیم. یادت میاد اون روزا نزدیکای خونه مون. یه جاده خاکی بود یه جاده بی نشون. جاده بی انتها بود هیچ اسم و رسمی نداشت. حتی یه بار یک نفر رو خاک اون پا نذاشت. یادت میاد اون شبو گفتی بیا راهی شیم. جاده که مثل دریاست ما هم دو تا ماهی شیم. یه جاده و دو عاشق یه کوله بار ساده. دست توی دستای هم راه افتادیم پیاده. با خنده خستگی ها دور از تو و من می شد. و من چقدر تغییر کردم.

mashoghebazigosheman.blogfa.com

اینجا خداست که می نویسد - غریبه...

http://www.mashoghebazigosheman.blogfa.com/post-3.aspx

اینجا خداست که می نویسد. جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹. دفترت را در هفت سوراخ پنهان کردی اما من خواندم:. دست تو از دستان من عمری به دور افتاده بود. بعد از تو در فنجان من تصویر گور افتاده بود. هر ثانیه شلاق شد تا روزها را خط زدم. در قاب حبست کردم و یک قرن بی تو آمدم. حالا پس از این سالها . این بار غیبتش طولانی شده بود. گاهی دلم هوایش را میکرد اما نه هوای خودش را. آه که چقدر وجدانم درد میکند.عجیب است که از دردش لذت می برم. اما پس مرد زیبایم چه می شود. نوشته شده در ساعت 15:47 توسط فرنام. Design By : Night Melody.