naze-cheshmat.blogfa.com

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-12.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . وقتی از پله های دانشگاه بالا میرفتم حس کردم یکی با عجله پشت سرم داره میاد، تا اینکه بلاخره صدام کرد . آقای حمیدی . آقای حمیدی میشه چند لحظه صبر کنید . میدونستم چکار داره، حتما تو درس ها کارش گیر کرده بود. تو دانشگاه خیلی با کسی صمیمی نمیشدم، مخصوصا دخترای کلاس، چون اون موقع نمیتونستم بابت کارایی که براشون انجام میدم پول بگیرم . حقوق بازنشستگی بابام بزور کفاف خرج دارو درمان بابا و خرج خونه رو میداد . منم باید کار میکردم! حالا حسابمون چقد شد؟ و من در مقابل ...

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-19.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . از اون روز تا الان فرصت نشده باتون صحبت کنم . راستش میخواستم به خاطر اون روز معذرت خواهی کنم . انگار به خاطر سرعت زیاد اذیت شدی . خواهش میکنم . چیز مهمی نبود . احتمالا اگه منم یه ماشین مثل مال شما داشتم، دلم میخواست باش سرعت برم . به هر حال بازم ببخشید . یه زحمتی هم برات داشتم . بعضی از درسا رو هرچی میخونم، متوجه نمیشم . اگه بشه چند جلسه برام وقت بذاری ممنون میشم . گفتم : این روزا یکم سرم شلوغه اما سعی میکنم یه وقتی براتون بذارم . وقتی وارد خونه شدم مردی ...

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-20.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن . و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است! باد می رفت به سر وقت چنار. من به سر وقت خدا می رفتم . نصف شب از خواب پرید. چشماشو هی مالید با دس. سه چارتا خمیازه کشید. خواب یه ماهی دیده بود. یه ماهی ، انگار که یه کپه دوزاری. انگار که یه طاقه حریر. با حاشیه منجوق کاری. انگار که رو برگ گل لال عباسی. خامه دوزیش کرده بودن. قایم موشک بازی می کردن تو چشاش. دو تا نگین گرد صاف الماسی. خودشو رو آب دراز می کرد. که باد بزن فرنگیاش.

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-13.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . جدی میگم ، حالم خوب نیست . آرومتر لطفا! وقتی متوجه حال من شد سرعتشو کم کرد . ببخشید ، فکر نمیکردم ناراحت بشی . معمولا پسرا بیشتر از دخترا عاشق سرعتن! منم قبلنا سرعت رو دوست داشتم . اما یه اتفاق خیلی روم تاثیر گذاشت . عذر میخوام، من نمیدونستم . حالا کجا برسونمت؟ مهم نیست . یه جایی سر راهت پیاده میشم . بیشتر از این مزاحم نمیشم . نه خواهش میکنم . بگو خونه تون کدوم مسیره تا برسونمت . نکنه میترسی خونه تون رو یاد بگیرم؟ نه بابا . این چه حرفیه! سلام آقا رضا &#46...

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-21.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . ممکنه من بهت بگم :. بذار به درد خودم بمیرم ". اما تو نذار بمیرم . شعور داشته باش . . ! نصف شب از خواب پرید. چشماشو هی مالید با دس. سه چارتا خمیازه کشید. خواب یه ماهی دیده بود. یه ماهی ، انگار که یه کپه دوزاری. انگار که یه طاقه حریر. با حاشیه منجوق کاری. انگار که رو برگ گل لال عباسی. خامه دوزیش کرده بودن. قایم موشک بازی می کردن تو چشاش. دو تا نگین گرد صاف الماسی. خودشو رو آب دراز می کرد. که باد بزن فرنگیاش. صورت آبو ناز می کرد. بوی تنش ، بوی کتابچه های نو.

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-18.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . هر چقد سعی میکردم به مهتاب و اون چشمهای درشت مشکی و چند ساعتی که باش گذروندم، فکر نکنم، نمیشد . خودمم باورم نمیشد فکر کردن به کسی که تا دیروز بنظرم یه دختر لوس و پر افاده بود کل تمرکزمو از بین ببره ! فردای اون روز کلاس نداشتم و قرار بود با امیر برا یه کاری به شرکت دوست باباش بریم . امیر بهترین دوستم بود ، همبازی دوران بچگی که همیشه میتونستم مثل برادر رو کمکش حساب کنم . بعد از آشنایی و احوالپرسی در مورد کار حرف زدیم . امیر خیلی از کارت تعریف میکنه . آقای ر...

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/9204.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . ممکنه من بهت بگم :. بذار به درد خودم بمیرم ". اما تو نذار بمیرم . شعور داشته باش . . ! نصف شب از خواب پرید. چشماشو هی مالید با دس. سه چارتا خمیازه کشید. خواب یه ماهی دیده بود. یه ماهی ، انگار که یه کپه دوزاری. انگار که یه طاقه حریر. با حاشیه منجوق کاری. انگار که رو برگ گل لال عباسی. خامه دوزیش کرده بودن. قایم موشک بازی می کردن تو چشاش. دو تا نگین گرد صاف الماسی. خودشو رو آب دراز می کرد. که باد بزن فرنگیاش. صورت آبو ناز می کرد. بوی تنش ، بوی کتابچه های نو.

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-16.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . انگار هیچوقت نمیخواست موقف بشه . بلاخره این ملق زدن تموم شد و ماشین رو چرخ هاش متوقف شد . صدای ضبط هنوزم میومد . من هاج و واج فقط به اطرافم نگاه میکردم ، شوکه شده بودم ، نمیدونستم باید چکار کنم . گرد خاک داخل ماشینو پر کرده بود . یه نگاه به مادر بزرگم کردم ، از سرش خون میومد و کاملا بی حرکت بود . آروم تکونش دادم و صداش کردم اما جوابمو نمیداد ، مادر بزرگ مرده بود . مامان و بابام کجان؟ چه بلایی سر مادر بزرگم اومده؟ من خبر ندارم . تو فعلا استراحت کن . سرنوشت...

dragonfly.blogfa.com

:: سنجاقک ::

http://www.dragonfly.blogfa.com/post-14.aspx

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . بین اون همه خرت و پرت که روشون یه بند انگشت خاک نشسته بود ، یه چیز جالب نظرمو جلب کرد . یه دفترچه قدیمی که البته خیلی خوشگل و مرتب بود و رو جلدش درشت نوشته شده بود "عاشقانه ها". یه رونوشت از همه نامه هایی بود که بابا بزرگ و مامان بزرگ برا هم نوشته بودن ، از اول آشنایی تا لحظه مرگ . وقتی دفترچه عاشقانه ها. رو با مرور خاطرات اون موقع ها ورق میزنم تازه می فهمم عشق واقعی یعنی چی! آخرین نامه که بابا بزرگ شب قبل از مرگش نوشته بود از همه زیبا تر بود . انگار تو آ...