nedayekhamoosh.blogsky.com

hasmic.persianblog.ir

من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/1391/7

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم؟ کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم؟ اسیر جاذبه ی بی امان آن پر کاهم. که ناتوانمت از طیف کهربا بگریزم. تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی. وگر به کشور سیمرغ و کیمیا بگریزم. به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم. اگر هر آینه سوی گذشته ها بگریزم. هوا گرفته ی دام توام چگونه از این دام. به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم؟

hasmic.persianblog.ir

من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/1391/10

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست. وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست. شاعر بدون شعر یعنى لال! در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست. با شعر حق انتخاب کمترى دارى. آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست. هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است. هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست. هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست. هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست.

haghobatel.parsiblog.com

نظرات ياداشت سبز ها چه مي گويند؟ - حق و باطل

http://haghobatel.parsiblog.com/Comments/17

وبلاگ : حق و باطل. يادداشت : سبز ها چه مي گويند؟ مشخصات شما ذخيره شود. اين پيام به صورت خصوصي. Http:/ nedayekhamoosh.blogsky.com/1388/04/20/post-4. تو چرا تو وبلاگ ها مي گردي الان بايد کتک بخوري . راستي به پا جاي کشتهها اعلام مردنت و نزنند بچه. اگه به موسوي نگفتم ول کردي امدي ولگردي. اولا: سعي كن يه ذره مودب تر باشي. دوما: تو زندگي منو از كجا بهش اشراف پيدا كردي و فهميدي من تو فاز اولش موندم كه خودم نفهميدم! شعر زشتي بود . فقط ميشه گفت باشه تا صبح دولتت بدمد. نشد ديگه کم اوردي امام ها رو وسط بکشي که گند ...

hasmic.persianblog.ir

...! - من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/post/115

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! خودم در زیر بارانی که نیست. می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست! می نشینی روبرویم خستگی در می کنی. می ریزم برایت توی فنجانی که نیست! بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است. باز می خندم که خیلی گرچه می دانی که نیست! شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند. و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست! چشم می دوزم به چشمت می شود آیا کمی. می ریزم توی ایوانی که نیست!

hasmic.persianblog.ir

من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/1391/12

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! نشان مهر ورزیدن همان باشد که: هر ساعت. مرا چون شمع می‌سوزی و من چون گل همی خندم. حدیث محنت فرهاد و کوه بیستون کندن. به کار من چه می‌ماند؟ که در عشق تو جان کندم. به دست دیگران مالست و اسبابست و سیم و زر. من مسکین سری دارم که در پای تو افگندم. پسند من نخواهد بود در عقبی بغیر از تو. ازین دنیا و مافیها بجز روی تو نپسندم. خدا حافظ اگرچه لحظه ی دیدارت. عبدال...

hasmic.persianblog.ir

من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/1392/1

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! وقتی تو را ازشعر می گیرم چیزی شبیه درد می ماند. دنیا بدون واژه می میرد سرگیجه و سردرد می ماند. از انقلاب مخملی در من تا انفجار هسته ای در تو. بعد از تمام ماجرا هامان اندیشه ی پیگرد می ماند. خورشید محکوم به تاریکی یعنی تو و روز سیاه من. وقتی تو را از سایه می گیرند یک سایه ی ولگرد می ماند. پاییز را رد می کنم اما بعد از زمستان و بهاری تلخ.

hasmic.persianblog.ir

من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/1392/11

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! گاهی زمان به حادثه زنجیر می شود. گاهی هوا عجیب نفس گیر می شود. گاهی نگاه عقل کمی تار می شود. گاهی خطا منوط به تکرار می شود. گاهی امید داری و تقدیر دشمن است. گاهی قفس تقابل منقار و آهن است. گاهی زمان به لحظه ی ناگاه می کشد. گاهی قلم به جای گلو آه می کشد. گاهی قلم به روح ورق چنگ می زند. گاهی نوشتن است که آهنگ می زند. گاهی غرور، زخمی و بازیچه می شود.

hasmic.persianblog.ir

پست 100 - من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/post/112

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! چقدر خواب ببینم که مال من شده ای. و شاه بیت غزل های لال من شده ای. چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض. جواب حسرت این چند سال من شده ای. چقدر حافظ یلدانشین ورق بخورد. تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای. چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم. خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای. هنوز نذر شب جمعه های من این است. که اتفاق بیفتد حلال من شده ای. که اتفاق بیفتد کنار تو هستم.

hasmic.persianblog.ir

من و دل آمده بوديم به مهماني تو

http://hasmic.persianblog.ir/1394/1

من و دل آمده بوديم به مهماني تو. کندوی پ ر از عسل برایت شده ام! یک دفتر پ ر غزل برایت شده ام تنها که ش دی به یاد من افتادی، یک عشق علی البدل برایت شده ام! خودم در زیر بارانی که نیست. می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست! می نشینی روبرویم خستگی در می کنی. می ریزم برایت توی فنجانی که نیست! بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است. باز می خندم که خیلی گرچه می دانی که نیست! شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند. و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست! چشم می دوزم به چشمت می شود آیا کمی. می ریزم توی ایوانی که نیست!