niloofarparsi1.blogfa.com

shelsilver.blogfa.com

شل سیلور استاین

http://www.shelsilver.blogfa.com/8812.aspx

این هم چند تا داستانک از شل سیلور استاین. شريك پولت هستم، شريك عروسكهات. شريك نونت هستم، شريك مربات. شريك شيرت هستم، شريك شيريني هات. فقط سخت است كه تو بخواي شريك چيزام بشي. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۸/۱۲/۲۵ساعت 3:58 AM. افسوس که قصه مادر بزرگ درست بود. همیشه یکی بود یکی نبود. استاد حسین اویسی * *.

elhamkiani.blogfa.com

the girl made of sea

http://www.elhamkiani.blogfa.com/1391/12

The girl made of sea. ی د خت ر نیل وف ری. ت صور ک ن ح ت ی اگ ه تص ور ک ردن ش سخ ته! خوابت میاد.تو یه شب سرد میپری رو تختت ، بالش رو درست می كنی ،. پتو رو تا پس کله ت میکشی بالا، حسابی که گرم شدی چشاتو میبندی که بخوابی.یه دفعه می بینی. چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش كنی. نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اسفند 1391ساعت 16:16 توسط Elham. یادش بخیر قدیما ده تومان میبردیم مغازه و نیم کیلو پنیر ،یه بسته چای،. یه شونه تخم مرغ، دوتا شیشه عسل ،چند کیلو پسته و بادام با خودمون می آوردیم خونه. سلام م ن اله آم ا ستم!

khaaneyechoobi.blogfa.com

خانه ي چوبي -

http://www.khaaneyechoobi.blogfa.com/post-18.aspx

نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۹ساعت 10:51 توسط پسر ماهيگير. خسته شدم از بس به خودم گفتم : این کارو نکن.بده. این طوری نباش. اگه کسی خوشش نیاد چی؟ این حرفو نزن. اگه ناراحت بشن چی؟ ساقي دختري از اهالي فردا.

khaaneyechoobi.blogfa.com

خانه ي چوبي

http://www.khaaneyechoobi.blogfa.com/9001.aspx

مینا قسمت نهم خلاصه قسمتهای قبل. كار سهيله. شوهر نامردمو ميگم. منو آورده اينجا تا به عشق و حالش برسه. گفت من ديوونم منم حالشو گرفتم. ببينم دوست دخترش بدون پول اصلا بهش نگاه مي كنه. چه لذتي داشت وقتي اسكناسهاي لعنتيش توي آتيش مي سوخت و اون نمي تونست كاري كنه. امروز از خواب كه بلند شدم مينا كنارم خواب بود. صبح شده بود چون نگهبانها جايشان را عوض مي كردند. در اين دخمه روز و شب را با اين چيزها مي شود فهميد. وگرنه نه نوري مي بيني نه صدايي ميشنوي و نه حتي بويي از هواي صبح به دماغت مي خورد. راهروي طولاني را پشت ...

shelsilver.blogfa.com

شل سیلور استاین

http://www.shelsilver.blogfa.com/8712.aspx

این هم چند تا داستانک از شل سیلور استاین. صد هزار دلار پول خرد. یکشنبه بانک رو زدم،. باید پولهایی که نصیبم شده رو ببینین. تا دوشنبه نتونستم اونا رو به خونه بیارم،. خب معلومه، چون وزنش خیلی زیاد بود. بالاخره نشستم تا اونا رو بشمرم،. برام خیلی عجیب بود،. اون همه سکه گرد کوچولوی قهوهای،. جلو چشمام قل میخورن. من صد هزار دلار پول خرد دارم،. دریغ از یک اسکناس یا پول درشت،. فکر کنم هیچ آدم پول داری. مشکل منو نداشته باشه. فکر نمی کنم که این. پایان خوبی برای دزدی باشه. صد هزار دلار پول خرد دارم،.

doniaesanabanoo.blogfa.com

دنیای سنا بانو - آشنایی من و فرید

http://www.doniaesanabanoo.blogfa.com/post/2

آشنایی من و فرید. الان ۲ سال و اندی از آشنایی من و فرید می گذره خیلی رسمی و از طریق خانواده ها با هم آشنا شدیم قبلش هم دیگه رو ندیده بودیم! یه شب با خانواده اومدن خونمون و خانوادگی حرفیدیم . من رشته داروسازی می خوندم و الان فارغ التحصیل شدم و فرید دکترای ژنتیک می خونه و تا ۲ ماه دیگه درسشو تموم می کنه. تحصیلات واسه من خیلی مهم بود همیشه و هست. ما هم مذهبیم و اهل تسننیم و دوس دارم طرفم هم هم مذهب خودم باشه واسه همین همیشه می ترسیدم از این که چون یه جورایی اقلیتم شخص مناسب خودم رو بیدا نکنم؟

doniaesanabanoo.blogfa.com

دنیای سنا بانو - سما هم رفت...

http://www.doniaesanabanoo.blogfa.com/post/5

بچه های کلاس یکی یکی دفاع می کنن و میرن سخته بعد ۶-۷ سال با هم بودن بعضی هاشون البته فقط بعضی یا رو نبینی دیگه. یکی از این بعضیا سما هست شاید سال های اول هیچ وقت فکر نمی کردم از رفتنش ناراحت بشم اون روزایی که دور دکتر ایکس جمع می شدیم و تا ۷ عصر دانشکده می موندیم و کلی کارای مختلف فوق برنامه می کردیم از بس که دکتر X بین بچه ها فرق می ذاشت و رقابت ایجاد میکرد بین ما .من و سما که به خون هم تشنه بودیم گاهی. همون پسره که دلم می خواست مال من می شد. اومدم و رفتم . از معدود کسایی که دلم براشون تنگ می شه. ایت نک...

doniaesanabanoo.blogfa.com

دنیای سنا بانو

http://www.doniaesanabanoo.blogfa.com/1393/02

خیلی وقته دیگه چیزی ننوشتم ۴ ماه می شه. دلم خیلی تنگ شده بود اما هر بار که میومدم چیزی بنویسم دستم به نوشتن نمی رفت . توی این چند ماه خیلی سختی کشیدم خیلی. اما این سختی ها کلی چیز به تجربیاتم اضافه کرده و آب دیده شدم تا حدی اما هنوزم این شرایط برام سخته. دلم خیلی خیلی واسه خانوادم تنگ میشه اما چاره ای نسیت باید تحمل کرد. سعس کردم خودم رو حسابی مشغول کنم تا وقت آزاد واسه غصه خوردن نداشته باشم. تو یه پست جداگانه میام تعریف می کنم ریز جزئیات این مدت رو.

doniaesanabanoo.blogfa.com

دنیای سنا بانو - روزانه نوشت 1

http://www.doniaesanabanoo.blogfa.com/post/3

دیروز خیلی خیلی روز خوبی بود و کلی انرژی گرفتن برای این هفتم. صبح اول وقت ساعت ده و نیم. با خوهش های بابا ی گلم از خواب خرگوشی بیدار شدم. و آش خوشمزه ای که بابایی گرفته بود رو نوش جان کردم و کمی برای پدر و مادر گرامی بلبل زبونی کردم بعدشم یه کرم خوبی که برای ترک پا برای بابا آورده بودم رو بهش دادم و برای عصر برنامه ریزی کردم که باید بریم هایپر با اینکه بابا اصلا حوصله خرید نداره به خاطر این جانب پدیرفت. من توی ماشین کنار بابایی نشستم و مامان رو فرستادم عقب پیش دختر عمش! کمی پیاده روی کردیم همگی. پارک...

doniaesanabanoo.blogfa.com

دنیای سنا بانو - سلامی دوباره

http://www.doniaesanabanoo.blogfa.com/post/8

خیلی وقته دیگه چیزی ننوشتم ۴ ماه می شه. دلم خیلی تنگ شده بود اما هر بار که میومدم چیزی بنویسم دستم به نوشتن نمی رفت . توی این چند ماه خیلی سختی کشیدم خیلی. اما این سختی ها کلی چیز به تجربیاتم اضافه کرده و آب دیده شدم تا حدی اما هنوزم این شرایط برام سخته. دلم خیلی خیلی واسه خانوادم تنگ میشه اما چاره ای نسیت باید تحمل کرد. سعس کردم خودم رو حسابی مشغول کنم تا وقت آزاد واسه غصه خوردن نداشته باشم. تو یه پست جداگانه میام تعریف می کنم ریز جزئیات این مدت رو.