omideasal.blogfa.com

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - سلام خوبید؟

http://parkeshide.blogfa.com/post-66.aspx

وای من که بد جوری سرما خوردم حالم خوب نبید قاطی که بودم حالا بد تر شدم. هفته ی دیگه امتحانات پایان ترمم شرو میشه. خدا به خیر بگذرونه،. گفتم تو این چن روز فرجه میشینم درست حسابی دور از جونتون یه خر می زنم. ولی همچین که به این کتابا نگا میکنم انگار از اول عمر تا حالا یه دقه هم نخوابیدم کتابو می زارم زیر سرم وپلک های مبارک رو بر هم می نهم اتفاقا خوابه اینقدم می چسبه که نگو و نپرس. تا ذهمنم آمادگی پیدا کنه. شگفت زده نشه که می خوام ازش کار بکشم جوری که خودم بهش آگاهم اعتماد به نفسمو به پرواز در بیارم. هر چی ف...

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - شعری که خوندنش آرومم می کنه....!

http://parkeshide.blogfa.com/post-67.aspx

شعری که خوندنش آرومم می کنه! خدا رو شکر سرما خوردگیمم بهتر شد. ولی این دل خوب بشو نیست، هی تنگ میشه، میگیره، ابری میشه می باره. گفتم بیام این شعرو بزارم شما هم بخونینش خیلی این شعرو دوست دارم. خیلی آرومم می کنه چون مصداق حرفای دل خودمه،این شعرو از ب ر م. ولی نمی دونم نویسندش کیه،هر جا که هست آرزوی بهترین ها رو براش دارم. کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست. و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. اینکه عشق تکیه کردن نیست. و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند. کم کم یاد میگیری.

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران -

http://parkeshide.blogfa.com/post-62.aspx

هر کس که تنهاییم را دید فهمید. چندیست شادی قلبم دیر کرده است*. بنگر چه با ما قسمت و تقدیر کرده است *. آنقدر رفته ای که.تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه ی انتظار پوسیده اند.*. قدر دستهایم را بیشتر دانستم وقدر چشمهایم را و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد. ایستادن روی 2پا آن لحظه که.به زمین خوردم*. ابرها به اسمون تکیه میکنن ، درختها به زمین و انسانها به مهربونی همدیگه. و گناه من تکیه کردن به مهربانیه تو بود*. چه سرنوشت غم انگیزی : کرم کوچيک ابریشم تمام عمر قفس می بافت ، ولی به فکر پریدن بود*. من این وبو ب...

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران -

http://parkeshide.blogfa.com/post-82.aspx

نوشته شده در چهارشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت توسط باران. پرنده نمی تواند یکجا بماند. از رهایی نمی ترسم . وقتی که دیگر نبود . پیش به سوی عمو. سلام ،ممنونم که به وبم سر زدید. من این وبو به خاطر دلم ساختم از وقتی یادمه هر وقت دلم می گرفت نوشتن آرومم می کرد کاغذ میشد سنگ صبورم ،الانشم یه وقتا بازم رو کاغذ می نویسم وبعد تایپش می کنم . از یاد مهربون بی همتا غافل شدن و! چندی است مرا به حال خود رها کرده ای. هر چه کردم هیچ نگفتی. گناهانم را چشم پوشیدی. خطاهایم را نادیده گرفتی. نکند مرا نمی خواهی؟ من در آن شبهای ب...

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران -

http://parkeshide.blogfa.com/post-70.aspx

غاری یک نفره ام. در طبقه ی دوم آپارتمانی. در محله ای شلوغ. صبح ها بیرون می زنم از خودم. دنبال کوهی که جا برای غاری یک نفره داشته باشد. شب ها بر می گردم به خودم آتش روشن می کنم. و روی دیواره هایم طرحی می کشم. معشوقه ای که ندارم. نوشته شده در شنبه هجدهم دی ۱۳۸۹ساعت توسط باران. پرنده نمی تواند یکجا بماند. از رهایی نمی ترسم . وقتی که دیگر نبود . پیش به سوی عمو. سلام ،ممنونم که به وبم سر زدید. از یاد مهربون بی همتا غافل شدن و! چندی است مرا به حال خود رها کرده ای. هر چه کردم هیچ نگفتی. گناهانم را چشم پوشیدی.

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - پیش به سوی عمو....

http://parkeshide.blogfa.com/post-74.aspx

پیش به سوی عمو. منم خدا رو شکر یه خورده بهتر شدم. دل شکسته که همیشه بهانه داره واسه تنگ شدن و گریه کردن. به گریه هام عادت کردم فقط یه وقتا صبرم لبریز می شه و. تو امتحانا بین درس خوندن وقتی دلم می گرفت مینوشتم. یه دفتر دارم واسه چک نویس ولی تو امتحانا هم میشه چک نویس هم دفتر دل نوشته. هر کس ببینه خندش می گیره میگه تو درس می خونی یا درد و دل می نویسی. دله دیگه چه میشه کرد مثل همیشه هیچ کس اون درد و دلا رو نمی خونه. فقط دلم برای مدتی آروم میگیره ، بگذریم فعلا نمی خوام از دردای دلم بگم ،. خدا عمو رو برسون او...

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - وقتی که دیگر نبود .....

http://parkeshide.blogfa.com/post-76.aspx

وقتی که دیگر نبود . من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت. من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد. من اورا دوست داشتم. وقتی که او تمام کرد . وقتی که او تمام شد.من آغاز شدم. وچه سخت است تنها متولد شدن،. مثل تنها زندگی کردن. نوشته شده در جمعه پانزدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت توسط باران. پرنده نمی تواند یکجا بماند. از رهایی نمی ترسم . وقتی که دیگر نبود . پیش به سوی عمو. سلام ،ممنونم که به وبم سر زدید. از یاد مهربون بی همتا غافل شدن و! چندی است مرا به حال خود رها کرده ای. ساده سخن گفتن با ...

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - یا حســـــــــــــــــــین(ع)

http://parkeshide.blogfa.com/post-60.aspx

عالم همه قطره و دریاست حسین. خوبان همه بنده و مولاست حسین. ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش. از بس که ک ر م دارد و آقاست حسین. لسلام العلیک یا ابا عبدالله الحسین. محرم اومدو عشق امام حسین که مثل آتیشی زیر خاکستر وجود ماست شرو کرده به شعله کشیدن. گرمای این عشق چقدر زیاد و دلپذیره ! گرمای عشقه دیگرانو هم می تونی حس کنی. حتی مجنونی اونا تو رو هم مجنون و عاشقتر می کنه. همه ی ائمه اطهار و دوست دارم و محبتشونو تو عمق قلبم جا دادم ولی. از همون کوچیکی یه جور دیگه امام حسینو دوست داشتم. پرنده نمی تواند یکجا بماند.

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - مرحبا بر دلـت !!!

http://parkeshide.blogfa.com/post-75.aspx

نشسته ام خسته از تمام فراز و نشیب های زندگی. چشمانم سویی از آینده ندارند.تو ازراه می رسی. و قطره ای امید در چشمانم می چکانی و دستم را می گیری. وبه من شوق بلند شدن و ادامه میدهی ، سوگند می خوری که. تا جان در جسم توست همراهم می شوی و جسم بی رمق مرا جانی دوباره میبخشی. یادم میدهی بپرم با بال های شکسته.می پرم و می افتم ولی باز دستانم را میگیری. معنای زندگی را تازه دارم مزه مزه می کنم.من غرقم در شادی حضور تو. زمان میگذرد.دیگر پای به پای من گام بر نمیداری تو جلوافتاده ای ومن. نگاهت میکنم .نگاهم میکنی. سلام ،مم...

parkeshide.blogfa.com

دهـکـــده ی بـــــــــاران - بیچاره دلــــــــــــــم.....

http://parkeshide.blogfa.com/post-84.aspx

برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم، دست نوازش بر سرش میکشم،. میگویم: غصه نخور، میگذرد. برای دلم، گاهی پدر میشوم، خشمگین میگویم: بس کن دیگر بزرگ شدی . گاهی هم دوستی میشوم مهربان، دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا . دلم ، از دست من خسته است . نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۰ساعت توسط باران. پرنده نمی تواند یکجا بماند. از رهایی نمی ترسم . وقتی که دیگر نبود . پیش به سوی عمو. سلام ،ممنونم که به وبم سر زدید. از یاد مهربون بی همتا غافل شدن و! چندی است مرا به حال خود رها کرده ای. هر چه کردم هیچ نگفتی.