p-s-love.blogfa.com

ahmadz.blogfa.com

خسته - دیوار

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-8.aspx

مادر خسته از خريد برگشت و به زحمت زنبيل سنگين را داخل خانه آورد.پسر بزرگش که منتظر بود،جلو دويد و گفت مامان،مامان! وقتي من در حياط بازي ميکردم و بابا داشت با تلفن صحبت ميکرد،برادرکوچک با ماژيک روي ديوار اتاقي که شما تازه رنگش کرده ايد،نقاشي کرد! مادر در حاليکه اشک ميريخت به آشپزخانه برگشت و يک قاب خالي آورد و آن را دور قلب آويزان کرد. تابلوي قرمز هنوز هم در اتاق پذيرائي بر ديوار است! نوشته شده در ۸۹/۱۰/۱۵ساعت 11:25 توسط احمد. باسلام ،باتشکر که سری هم به مازدید،نظر يادتون نره. اين نيز بگذرد (سارا جون).

ahmadz.blogfa.com

خسته

http://www.ahmadz.blogfa.com/9001.aspx

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند . پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده. پسر دوم گفت: نه. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر چهارم گفت: نه! درخت بالغی بود پربار از میوه ها. پر از زندگی و زایش! مرد لبخندی زد و گفت:.

ahmadz.blogfa.com

خسته - داستان اجابت دعا

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-4.aspx

روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند. و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند. باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید:. شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد. گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت. شماها چکار می کنید؟

ahmadz.blogfa.com

خسته - چنگیز خان و شاهین پرنده

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-11.aspx

چنگیز خان و شاهین پرنده. یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید. آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند. و بر بال دیگرش نوشتند:. اين نيز بگذرد (سارا جون).

ahmadz.blogfa.com

خسته - ایمان

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-7.aspx

نوشته شده در ۸۹/۱۰/۱۵ساعت 11:15 توسط احمد. باسلام ،باتشکر که سری هم به مازدید،نظر يادتون نره. اين نيز بگذرد (سارا جون). وبلاگ اس های جدید. کلبه ی تنهایی من. ترنم ضرب آهنگ زندگي ماما. بی سرزمین تر از باد. نوشته هاي يك معلم.

ahmadz.blogfa.com

خسته - بي رياترين بيان عشق به همسر

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-5.aspx

بي رياترين بيان عشق به همسر. یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی دادن گل و هدیه و حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،. داستان کوتاهی تعریف کرد:. اين نيز بگذرد (سارا جون).

ahmadz.blogfa.com

خسته - درس زندگی

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-15.aspx

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند . پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده. پسر دوم گفت: نه. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر چهارم گفت: نه! درخت بالغی بود پربار از میوه ها. پر از زندگی و زایش! مرد لبخندی زد و گفت:.

ahmadz.blogfa.com

خسته - پاره آجر

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-6.aspx

روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي گذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد. پاره آجر به اتومبيل او برخورد كرد . مرد پايش را روي ترمز گذاشت و سريع پياده شد و ديد كه اتومبيلش صدمه زيادي ديده است. به طرف پسرك رفت تا او را به سختي تنبيه كند. پسرك گريان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو، جايي كه برادر فلجش از روي صندلي چرخدار به زمين افتاده بود جلب كند. وبلاگ اس های جدید.

ahmadz.blogfa.com

خسته - نمادهای نوروز

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-14.aspx

نوروز بزرگترین جشن ملى ایرانیان سابقه اى هزاران ساله دارد. از گذشته هاى دور آریایى هاى ساكن در فلات ایران روز اول سال و آغاز بهار را به برگزارى مراسم ویژه و توأم با سرور و شادمانى اختصاص مى دادند. برخى پژوهشگران ، ریشه تاریخى این جشن را به جمشید پیشدادى نسبت مى دهند و نوروز را نوروز جمشیدى مى خوانند. دراین بین نوروز بنا به اصل تازگى بخشیدن به طبیعت و روح انسان همچنان پایدار ماند. گرچه باتوجه به قانون تغییر پدیده هاى فرهنگى ، نوروز هم ناگزیر نسبت به گذشته با دگرگونى هایى همراه است. بعدها در زمان ساسانیان ...

ahmadz.blogfa.com

خسته - دکتر علی شریعتی

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-3.aspx

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:. 1 آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند. 2 آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی شخصیتاند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهاشان یکی است. 3 آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند.