pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/1391/02
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. دیروز بزی میانسال در روستایی از توابع شهرستان مرند از خنده روده بر شد! نوشته شده در جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 21:8 توسط مجتبی نادری. 1- فرو کردن در بینی. 4- نشان دادن علامت پیروزی. 5- شستن خودمان بعد از قضای حاجت. 6- نشان دادن خوشحالی بعد از زدن گل در فوتبال. 7- انجام عملیات دیپلماتیک در استخر. نوشته شده در جمعه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:37 توسط مجتبی نادری. راستش را بخواهید من نشستم فکر کردم(چون ایستاده خیلی سخت است! حالا چرا اینو گفتم؟ منظورم عشق اونطوری نیستا!
pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/1390/12
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. نامه شیخ به آنجلینا جولی! سرکار خانم آنجلینا جولی (فتعجب الله علیها بعد خلقها). با سلام و آرزوی توفیق. پیشاپیش از حسن توجه و همکاری شما سپاسگزارم. با تقدیم احترام و من الله توفیق. رونوشت: جناب آقای براد پیت جهت استحضار و دستور مقتضی. نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 21:57 توسط مجتبی نادری. با توجه به اینکه رشته من برق است، در این قسمت برخی اصطلاحات فنی در مدارات الکتریکی را بازگو می کنم که بعدا نگید نگفت! بنابراین این مطلب یک موضوع کاملا علمی است! نوشته ...
pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان - سمفونی جیگر
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/post/40
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. راستش را بخواهید من نشستم فکر کردم(چون ایستاده خیلی سخت است! و به این نتیجه رسیدم که دانشکده برق دانشگاه شریف اساتید خوبی دارد(واقعا زحمت می کشم! اما حقیقتا یکیشون خیلی خوبه، یکیشون خیلی خوبه ، همگی بگید ماشالا، خدا قسمت بکنه برای شمام ایشالا! حالا چرا اینو گفتم؟ چون خدا قسمت کرده و من دانشجوی این استاد جیگر هستم! که از بس انسان خوب و صالح و متواضعی است، نامش" محمد صالح تواضعی" است. خوب، با سواد، خوشتیپ، یک پاچه آقا، اصلا کمپوت هلو! چی بگم از خوبیاش هر چی بگم کم گفتم!
pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان - شیخ و حکمت!
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/post/47
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. آورده اند روزی شیخ مریدان را جملگی گرد آوردی و وقتی خوب گرد آمدند، آنها را به هم فشار دادی تا کله ی آنها به هم خوردی! یکی از مریدان در حالی که سر خود را می مالاندی در آمد که" یا شیخ! حکمت این در چه بود؟ شیخ گفت:" حکمت آن در باد فتخ مگس بود! در شناساندن کله ی پوک تو بود! خواستم دور هم باشیم! مریدان چون این را شنیدند جامه دریدندی و نعره زنان دویدنی. دور که شدند، مریدی فریاد بر آورد: یا شیخ حکمت باد فتخ مگس در چه بودی؟ حکمت این در چه بود؟ بیا بالا کسی نیست!
pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/1390/11
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. یکی از اساتید دانشکده، در اقدامی متحیر الوقوع نمره هفده بنده را به این دلیل که یکی از پنج سری تمرینی که در طول ترم تحویل داده ام، شبیه کسی بوده که دو سال پیش این درس را اخذ کرده است، به پانزده تقلیل داده است! ما(من و پخمه) ضمن آرزوی سلامتی برای این استاد نکته سنج و بیکار که به طرفته العینی معدل بنده را قهوه ای پر رنگ نمودند اعلام می کنیم که اطلاع دقیقی از اینکه ایشان عمه دارن یا نه نداریم! و ضمنا پشیمانی خود را (در حد گه خوردن! با تشکر قبلی و قلبی. ما (من و پخمه).
pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/1391/03
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. آورده اند روزی شیخ و پخمه و مریدان در راه برگشت به عمارت بودندی که شیخ گفت سر راه برویم چهار تا نان برای مطبخ بگیریم! به نانوایی که رسیدندی، اطلاعیه ای دیدند که "برای خرید نان ارزانتر می توانید از طریق سایت. نان مورد نیاز خود را پیش خرید کنید! با دیدن این اطلاعیه پخمه نگاهی سرشار از تاسف به شیخ کردندی که" یا شیخ! با این وضعیت ما داریم به کجا می رویم؟ شیخ گفت : "نه! می خواستیم نان بخریم و به عمارت برویم! نوشته شده در شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۱ساعت 17:54 توسط مجتبی نادری.
pakhmeh2019.blogfa.com
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان - تیم شیخ
http://www.pakhmeh2019.blogfa.com/post/43
خاطرات پخمه در حلقه ی شیخ و مریدان. آورده اند روزی شیخ و تنی چند از مریدان به فدراسیون فوتبال وارد شدندی. کارلوس کروش که آنها را دید پرسید O que você vê. یعنی شما اینجا چیکار می کنید؟ شیخ که به زبان پرتغالی اشراف کامل داشت گفت". یعنی آمده ایم تا با تیم ملی ایران مسابقه بدهیم! و ادامه داد من هم دروازه بان هستم چون خیلی خوب با دستهایم کار می کنم. الان ده نفریم و فقط یک نفر کم داریم تو هم بیای میشیم 11 نفر! ناگهان کفاشیان از در وارد شدی که : دینگ دینگ! اینجا مگر چاله میدون است؟
sinshin.blogspot.com
سین شین: December 2005
http://sinshin.blogspot.com/2005_12_01_archive.html
Saturday, December 03, 2005. چقدر خوبه آدم تو جامعه ای زندگی کنه که کسی به کارش کاری نداشته باشه و زندگی هر کس مال "خودش" باشه. چقدر خوبه آدم تو جامعه ای زندگی کنه که سر هر کسی تو کار خودشه نه کار بغل دستیش. چقدر خوبه آدم تو جامعه ای زندگی کنه که مجبور نباشه به خاطر هر کاری که می کنه به صد نفر جواب پس بده، زندگی هر کسی مال خودش باشه و حق حاکمیت آدم بر زندگی خودش به رسمیت شناخته شده باشه. چقدر خوبه آدم تو جامعه ای زندگی کنه که تنهاعوامل محدود کننده، قانون باشه و اعتقادات شخصی. نه اعتقادات شخصی دیگران.
sinshin.blogspot.com
سین شین: October 2006
http://sinshin.blogspot.com/2006_10_01_archive.html
Thursday, October 05, 2006. هان ، چه خبر آوردی؟ از كجا ، وز كه خبر آوردی؟ خوش خبر باشي ، اما ، اما. گرد بام و در من بي ثمر ميگردی. انتظار خبري نيست مرا. نه ز ياری نه ز ديار و دياری - باری. برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس. برو آنجا كه ترا منتظرند. در دل من همه كورند و كرند. دست بردار از اين در وطن خويش غريب. قاصد تجربه هاي همه تلخ. كه دروغی تو ، دروغ. كه فريبی تو ، فريب. هان ، ولي . آخر . ايوای. راستي آيا رفتی با باد؟ با توام ، آی! راستی آيا جايی خبری هست هنوز؟ مانده خاكستر گرمی ، جايی؟ دل تنگی های من.