pesaramnafasam.persianblog.ir
پسرم , نفسمپسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/
پسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
2.7 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
77
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
2.749 sec
SCORE
6.2
پسرم , نفسم | pesaramnafasam.persianblog.ir Reviews
https://pesaramnafasam.persianblog.ir
پسرم , نفسم
pesaramnafasam.persianblog.ir
تولد 2 سالگی علی جون! با تم جنگل ! - پسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/post/58
پسرم , نفسم. تولد 2 سالگی علی جون! شب 4 شهریور برای علی جون تولد گرفتیم. علی صبح 5 شهریور 88 ساعت 7:10 دقیقه به دنیا اومد. حالا که دو سالش شده قشنگ حرف میزنه.امسال می دونست تولد چیه و همش می گفت: تولد مبارک. شمع فوت کنم. کیک تولد می خوام.کارت تولدمه؟ کلی هم عاشق حیووناست برای همین تصمیم گرفتم تولد جنگلی براش بگیرم و لباس ببری تنش کنم. مهمونی کوچیک و خودمانی بود . چون ماه رمضان بود ، افطاری دادیم. برای دیدن عکس های تولد به ادامه مطلب بروید:. این علی جون است با تزیینات جنگلی و لباس ببری:. اینم کیک تولدشه :.
پسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/1390/3
پسرم , نفسم. علی رو میبرم پارک.دنبال یه نی نی میگرده تا باهاش توپ بازی کنه.قبلا اصلا به نی نی ها توجه نمی کرد! بعد از اینکه نی نی رو پیدا کرد توپ رو میذاره رو زمین و یکم عقب میره و با سرعت به سمت توپش میدود و الحق که خیلی زیبا توپ را شوت میکند و منتظر طرف مقابل می ایستد تا توپ را براش شوت کنه! شاید نیم ساعت با همین بازی سرگرم بشه! وقتی نی نی خسته میشه و میخواد بره نمیذاره و تا آخرین لحظه دنبالش میره و بهش میگه نی نی نرو! اونم با حالت ناراحت.وقتی کاملا نی نی دور میشه میاد طرف من و میگه نی نی! میرم سوپر خر...
پسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/1389/11
پسرم , نفسم. علی جون در کیدز کلاب! نوشته شده در ۱۳۸٩/۱۱/٢٢ساعت ۱٠:٢٥ ب.ظ توسط مامان علی جون نظرات . علی جون در دبی! علی جون و ساحل:. علی جون در حمام هتل:. علی جون قبل از سفر در چمدون:. عکس های علی جون در 1 سال و 5 ماهگیش:. علی جون و یک روز برفی:. علی جون پیکاسو میشود:. علی جون خرگوش میشود:. تا یه لحظه از لب تاب قافل بشم علی جون سریع میره برش میداره:. نوشته شده در ۱۳۸٩/۱۱/٢٢ساعت ٩:٥٦ ب.ظ توسط مامان علی جون نظرات . Design By : Night Skin. 57 روزگی علی جونم(۱). 70 روزگی علی جون(۱). علی جون در حمام(۱).
پسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/1390/6
پسرم , نفسم. تولد 2 سالگی علی جون! شب 4 شهریور برای علی جون تولد گرفتیم. علی صبح 5 شهریور 88 ساعت 7:10 دقیقه به دنیا اومد. حالا که دو سالش شده قشنگ حرف میزنه.امسال می دونست تولد چیه و همش می گفت: تولد مبارک. شمع فوت کنم. کیک تولد می خوام.کارت تولدمه؟ کلی هم عاشق حیووناست برای همین تصمیم گرفتم تولد جنگلی براش بگیرم و لباس ببری تنش کنم. مهمونی کوچیک و خودمانی بود . چون ماه رمضان بود ، افطاری دادیم. برای دیدن عکس های تولد به ادامه مطلب بروید:. این علی جون است با تزیینات جنگلی و لباس ببری:. علی جون در حمام(۱).
استرالیا...سیدنی... taronga zoo... aquarium... wildlife - پسرم , نفسم
http://pesaramnafasam.persianblog.ir/post/61
پسرم , نفسم. استرالیا.سیدنی. taronga zoo. aquarium. wildlife. توی این مدتی که اومدیم سیدنی سه جا رو دیدیم.اکواریوم و حیات وحش و باغ وحش سیدنی. اینجا سوار ferry شدیم اونم opera house هست :. برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید! اینم دم ورودی آکواریوم بود.همشو با لگو درست کردن علی خیلی خوشش اومده بود! علی جون و مینی پنگوئن ها:. علی اینجا کلی تعجب کرده! علی حتی از نزدیک حاضر نبود با کوسه عکس بگیره و میترسید! قبلش میگفت بریم کوسه ببینیم! اینجا حیات وحش سیدنی هست. حالا خوبه مجسمه همه حیوونا بود! بابا جون...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
آوای زندگی -
http://www.nafasezendegi.blogfa.com/post/12
آوا جونم حسابی قرتی شدی. هر روز صبح که پا میشی با ارگ کوچیکت نانای میکنی. هر آهنگی که میشنوی خودتو تکون میدی. اگه هم آهنگ نباشه خودت با دهن آهنگ میزنی و میزنی زیر آواز. دست زدن هم یاد گرفتی و وقتی خیلی هیجان زده باشی دست میزنی. خلاصه روز به روز داری شیرین تر میشی. برنامه غذاییت فعلا اینجوریه:. به جز شیر که بهش شدیدا اعتیاد داری، حدود ۹ صبح یک وعده سرلاک گندمی. می خوری، ناهار سوپ ماهیچه با ماست، عصرونه حریره بادوم،ساعت ۸ شب. چند حلقه موز له شده که خیلی دوست داری، شام دوباره سوپ ماهیچه با تخم مرغ،.
آوای زندگی -
http://www.nafasezendegi.blogfa.com/post/17
آوای نازم دو روز دیگه ۱۱ ماهت تموم میشه. این ماه پر از تغییر بود برای تو. تو این ماه ایستادنت کاملا محکم شد. شروع کردی به چهار دست . پا رفتن و الان دیگه مثل جت حرکت میکنی. دور تا دور میله های پارکت رو میگیری و می چرخی. دائم در حال بلند شدن و نشستنی و خلاصه خیلی وروجک شدی. اگه اسباب بازی جدید بهت بدیم خیلی خوشحال میشی و میگی جدید جد ید. اسم مامان بزرگ رو یاد گرفتی و میگی نسین ( نسرین). همچنان فعالیت های اس ام اسی داری! عاشق آهنگ همسایه ها هستی و تا میشنوی بدو بدو خودت رو میرسونی. نوشته شده در یکشنبه بیستم...
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/8911.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. دخترکم مهروی مهربانم حالا که در آستانه ی ۱۵ ماهگی تو نازنینم هستیم این روز هایمان را مرور میکنم تا خاطرات این ماه هم برایمان مکتوب شود. دخترک پانزده ماهه ی من! عزیزم این روزها شیرین وشیرین تر میشوی .مثلا:. هر روز دقایقی را در کشوهای مختلف میگذرانی. درمقابل اعتراض من خودت را موش میکنی و با معصومیت تمام مثل گربه ی شرک نگاه میکنی ومیگویی:مامان دون! در گریم .خودآرایی مهارت پیدا کردی البته از لوازم آرایشی من استفاده میکنی! و در انتها از تز گربه ی شرک.
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/8908.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. یک سالگی مهروی نازنینم. نازنین دخترم مهروی ما یکساله شد. یک سال از چهارنفره شدن خانواده ی کوچک ما گذشت.ما در کنار مهرو لحظه های تلخ وشیرینی را پشت سر گذاشتیم اما فقط حسهای شیرینش را در خاطر ثبت میکنیم. خدایا سپاس که مهروی گلم را به ما مثل یک معجزه هدیه کردی. خدایا سپاس که مهرو وخواهرکش را در پناه خودت حفظ میکنی. خدایا کمک کن تا من وهمسرم بتوانیم از امانتهای ارزشمندی که به ما عطا کردی به درستی محافظت کنیم وپدرومادر شایسته ای برایشان باشیم. خدایا مهرو...
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/8909.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. دخترک 13 ماهه ی ما. بعد از یک غیبت طولانی با یه عالمه حرف و خاطره ودرد دل اومدم.با اینکه دلم میخواد خاطرات مهروی نازم رو ثبت کنم اما اصلا فرصت نمیکنم وهمش با تاخیر مینویسم.اینم یک پست تیتر وار از آذر ماه ما ومهرو. بالاخره ما چهارشنبه ۲۶آبان اولین تولد دخملی رو جشن گرفتیم.هرچند همه چیز مطابق برنامه ام پیش نرفت اما شب خوبی رو گذروندیم و به مهرو هم خوش گذشت. یه تشکر ویژه هم برای مامان مهتاب کوچولو. که زحمت درست کردن عکس یادگاری رو کشیده بود . باج دادن ...
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/9102.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. نمیدونم شماجای من بودین چه حالی میشدین؟ اگه روز مادر میرفتین مهد دنبال یه فرشته ی کوچولو واون دستتون رو میبوسید یه هدیه ی "خودجوش! بهتون میدادومیگفت: "مامان خیلی دوستت دارم روزت مبارک". من که هنوز ازذوق گیج ومستم. یه مامان 23:31 جمعه بیست و نهم اردیبهشت 1391. بعداز یه مدت طولانی برگشتیم. این چندماه فرصت نوشتن پیدا نکردم ولی دلم برای اینجا وبرای همه ی دوستان خوبم خیلیییییییییی تنگ شده بود. امیدوارم بتونم در اولین فرصت بیام و بیشتر بنویسم.
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/8903.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. ورود مهروی نازنینم به هفت ماهگی با اتفاق های نو همراه بود.جمعه ۷خرداد ساعت ۱۰ صبح در۱۹۲روزگی دخترم متوجه شدیم که مهرو صاحب یه مروارید قشنگ شده.و دندونش جوانه زده. قربونش برم که صاحب دندون شده. روز شنبه هم مامان عسل آ ش دندونی خوشمزه ای واسه مهرو گلی درست کرد . مهرو در۲۰۱ روزگی دریکشنبه ۱۶خرداد ساعت۲۰/۱۱شروع به چهاردست وپا رفتن کرد. مهرو عاشق ریشه ی فرش رومیزی وپایه ی مبله.هم چنان با اشتیاق همه چیزو به سمت دهنش میبره بغیر از غذا. خبرهای مهروی قشنگ ما.
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/9106.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. در خم این جاده. بستر سبز آرزو هاست. در پیش آنسوی دره ها. قلبش می تپد هنوز. یه مامان 22:50 جمعه هفدهم شهریور 1391. شاید نوشتن خوب باشه تا خیلی چیزا از یادم نره. مینویسم تا خاطرات واحساساتم مادرانه ام را. در کوچه پس کوچه های ذهنم تصویر کنم. قال ب هآے خآنومے. روزآنه هاے سآنا و سآمے. وبلاگ مهرو در نی نی وبلاگ. نی نی گولوی ناز خاله. سمی جون وعلی کوچولوی ناز. سامیار جون ومامان مرجان. کارن جون ومامان مهکامه. پارمین عروسک مامان مریم. اریانا فرشته ی کوچولو.
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/8906.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. هستی ده ماهه ی ما. مهروی نازم ده ماهه شد. ابن ماه هم جز سرما خوردگی و مریضی دخترم برامون پر از کارهای تازه بود. دوشنبه ۱شهریور مهرو تونست یک گام برداره.والان دخترکم تا شش هفت قدم هم برمیداره وبعد میفته. مهرو خانم این ماه هفت دندونی شده.4مروارید بالا و3مروارید قشنگ پایین داره.مبارکه دخترم. تاب سواری را خیلی خیلی دوست داره وصاحب یک تاب در خونه هم شده. به همه چیز میگه "اب"وبا انگشت اشاره ی کوچولوش چیزهایی را که میخواد نشون میده. کشوها را بهم میریزه.
روزانه های من ودخترم
http://www.88niniema.blogfa.com/8910.aspx
روزانه های من ودخترم. برای ثبت احساسات مادرانه مینویسم. مهرو دخترم چه شیرینه میهمان بوسه های شیرین تو شدن همراه با صدای دلنشینت که تکرار میکنی "مامان دون". خدایا از الطافت سپاسگزارم. مدتها بود دلم میخواست برای ماهور وبلاگی بسازم واز خاطراتش تا امروز برایش بنویسم. تولدش بهانه ای شد برای ساخت وبی که به او هدیه کردم که دخترم راخوشحال کرد.البته قصد داشتم مطالب وعکسهایش را کامل کنم وبعد وبلاگش را معرفی کنم اما سو تفاهمی پیش اومد که ترجیح دادم امروز از وبش رونمایی کنم! پر از خاطرات شیرین وقشنگ بشه. و۱۶دی ماه ت...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
77
پسرم کسری
تو در وصف نگنجی. کسری زبان انگلیسی می آموزد. پسرم کسری کلاس زبان میره روزهای یکشنبه و سه شنبه. خیلی هم با علاقه و اشتیاق ، فکر می کنم چون با شعر بهشون یاد میدن دوست داره . کتاب تانی تاک رو باهاشون کار میکنن ،. نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۰ساعت ۱۴:۳۴ بعد از ظهر توسط مامان کسری. عیدفطر به همه مبارک باشه، امیدوارم هرکس هر آرزوئی داره برآورده بشه . پسرم کسری هم همیشه سالم و سلامت و موفق باشه. ما هم روز عیدفطر رفتیم خونه بابائی ، بابائی به کسری یه گلدون قشنگ داد . کسری و آموزش شنا. قبلا غذا خوردن ...
*~ مهدي و حسين~*
مهدي و حسين *. مهدی و حسين اسم فرزندان کوچک ماست که قراره سرباز بزرگ امام عصر عج باشند ان شاالله. يا رازق الطفل الصغير. تازه فهميده ام كه عقل نداري. تازه فهميده ام كه وقتي خوابت مي آيد قاطي ميكني. تازه فهميده ام كه تا هفت سالگي حق با توست. تازه فهميدم كه خيلي خودخواهم. تازه فهميدم كه خيلي چيزها را نميدانم. تازه فهميدم كه تو را چون نعمت خدا هستي بايد دوست بدارم. تازه فهميدم من كه هنوز تربيت نشدم حق ندارم مربي باشم.مربي فقط خداست پسرم. نوشته شده در جمعه 1393/02/12. ساعت توسط بابای مهدی و حسين. تازه جدیدا ه...
روزانه های یک مرد
روزانه های یک مرد. نظر بزار بابا. 1دقیقه بیشتر نمیشه! شب به شب میشی از این دهکده کم خواهد شد. ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد. نوشته شده در جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ساعت 12:2 توسط پسرعمه. امروز جمعه . باد سرد و وحشتانک. من و یه مشت فکر. اینکه چیکار باید کرد با این زندگی بی آرامش. دلم برای روزای خوب خودم تنگ شده. نوشته شده در جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ساعت 11:32 توسط پسرعمه. دلم می سوزد. اول برای او. وبعد. و بعد برای خودم. و همچنان جر و بحث و دعوا. درمیان دستهایت عشق پیدا می شود. نوشته شده در دوش...
خانوادگی
این وبلاگ جهت ثبت خاطرات و عکسهای بسرمان و استفاده دوستان و عزیزانش می باشد. نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 0:48 توسط بدرو مادر. نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 0:46 توسط بدرو مادر. نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 0:37 توسط بدرو مادر. چند وقته از هر سایتی می خواهم عکس بفرستم بسته است. نوشته شده در پنجشنبه پنجم آذر ۱۳۸۸ساعت 23:56 توسط بدرو مادر. عکسها تا تاریخ ۲۹ / ۱ / ۸۸ بروز شده است. نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۸ساعت 16:23 توسط بدرو مادر. این مدل مو هم.
پسرم نفسم
سلام من مي خوام امروز در مورد مهندسي حرف بزنم من مهندسي رو خيلي دوست دارم. من در اينده دوست دارم مهندس بشم شما در مورد اين چه نظري دارين؟ نظرات خودرادر پايين صفحه بنويسيد. اگر شما هم دوست داريد يا بچه هاتون مثل من مهندسي رو دوست دارن ميتونيد به سايت http:/ www.floorplanner.com/demo#assets. نوشته شده در یکشنبه دوازدهم مرداد 1393ساعت 12:41 توسط مامان ماهان. واي واي اين جارو نگ اه. نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم دی 1392ساعت 13:11 توسط مامان ماهان. سلامن اومدم تاباز دل شما رو پراز اشق و شادي كنم. سلام پسرم ...
پسرم , نفسم
پسرم , نفسم. سال تحویل - نوروز 92. امسال علی خیلی ذوق کرده بود. تو چیدن هفت سین کلی کمکم کرد. تخم مرغای سفره رو خودش رنگ کرد. کلی هم از شوکولاتهای روی سفره خورد. اینم علی که تازه از آرایشگاه اومده.همش میگفت موهام رو مدل دایناسوری کوتاه کنین! آخرم که اومدیم خونه این مدل رو قبول نداشت و میگفت دایناسوری نشدم! برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید. نوشته شده در ۱۳٩۱/۱٢/۳٠ساعت ۸:٥٧ ق.ظ توسط مامان علی جون نظرات . علی جون آشپز میشه! این روزها خیلی سرم شلوغه و کمتر وقت میکنم اینجا عکس بزارم. که مجبور شدم یک...
نیکان
عزیز دلم 2 شب پیش یعنی یک شنبه 11 مرداد با بابایی رفتی کرج خونه خاله و طبق قرار قبلی تنها و برای اولین بار شب اونجا خوابیدی و یک روز کامل خونه خاله بودی خودت تنها. وقتی رفتی دلم گرفت ولی خودت خیلی ذوق داشتی و من هم از یه طرف خوشحال بودم که داری مستقل و بزرگ میشی و از وابستگیات کم میشه. اولش استرس داشتم که شب موقع خواب بی تابی کنی و پشیمون شی و ما هم مجبور شیم از تهران بیایم کرج دنبالت که خدا رو شکر اینجور نشد. فرداش بهت زنگ زدم گفتم پسرم بهت افتخار میکنم که تنها موندی و شما گفتی باشه خدافظ! دستشویی که می...
اشك پنهان
سالروز ازدواج پیامبر(ص)وحضرت خدیجه(س). نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن 1391ساعت 10:56 توسط عباس يعقوب زاده. نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر 1391ساعت 8:43 توسط عباس يعقوب زاده. ايام نشاط و شور امت آمد. هنگام سرور و اخذ حاجت آمد. روز سه و چهار و پنج ماه شعبان. از جانب حق سه پيک رحمت آمد. ميلاد حسين است و اباالفضل و علي. يعنی که سه منشاء سعادت آمد. آن ماه که ماه حاجتش ميخوانند. ما بين دو خورشيد امامت آمد. نور ابدی و ازلی ميآيد. بر عالم ايجاد ولی ميآيد. مجموعه حسن و عشق وايثار و کرم. صدای پای عید می آید&#...
ما4تا
دل دستهایم تنگ می شود برای انگشتان مهربانت. داستان هایی از اثرات بسم الله الرحمن الرحیم. بسم الله الرحمن الرحیم. بگو و مابقی وبلاگ رو ببین. نوشته شده در دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹ ساعت 13:44 توسط محمد. نماد زايش و بارورى گياهان است و از جوانه هاى تازه رسيده گندم تهيه مى شود. هم نماد بارورى است و زايش. درگذشته سيب را درخم هاى ويژه اى نگهدارى مى كردند و قبل از نوروز به همديگر هديه مى دادند. نماد عشق و دلباختگى است و از مقدمات اصلى تولدو زايندگى. عده اى عقيده دارند كه بوى برگ و شكوفه درخت سنجد محرك عشق است! چنانچه...
عیدی شیرین من
و آنگاه که خدا تو را به من هدیه داد. همیشه تغییر برام سخت بوده, یاذمه بعد از مراسم خواستگاریم یک هفته نخوابیدم و جز آب و چای چیز دیگری نخوردم و همش در حال آبغوره گرفتن بودم.نه اینکه به زور شوهرمان داده باشندها نه فقط تغییر و عبور از دنیای دخترانگی برایم سخت بود. وقتی تو رو باردار شدم یه گوشه دلم آنقدر شاد بود که حد نداشت اما یه گوشه اش غمگین چون روزهای دونفره مان داشت تموم میشد و ما وارد روزهای سه نفره میشدیم و تغییر میکردیم.اما وقتی اومدی همه ی زندگیمون شاد شد.ووو. آب اگر مسیرش را تغییر ندهد با آن همه ا...
پسرم رادمهر
14/تیر/92 تولد 4 سالگی. سال پیش در چنین روزی دنیا صدای گریه کودکی را شنید. که امروز تنها بهانه برای خندیدن من است. هدیه ام قلبی است که تا ابد برایت خواهد تپید. به شکرانه این روز عزیز, پیشانی ام را برخاک می گذارم و خدا راسپاس می گویم که چون تویی را آفرید. چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب تر شد که تمام دنیای من شدی. همه هستی ام تولدت مبارک. نوشته شده در سه شنبه 18 تیر1392ساعت 23:17 توسط مامان آذین. سلام می کنم به همه دوستای گلم. ه بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن. شما نباید اینطور با من رفتار کنید. قربون پسر ...
