rade-paye-baran.blogfa.com
ردپای بارانردپای باران -
http://rade-paye-baran.blogfa.com/
ردپای باران -
http://rade-paye-baran.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Tuesday
LOAD TIME
0.6 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
10
SSL
EXTERNAL LINKS
88
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.563 sec
SCORE
6.2
ردپای باران | rade-paye-baran.blogfa.com Reviews
https://rade-paye-baran.blogfa.com
ردپای باران -
ردپای باران - غُر، غُر، غُر، غُر از همه جا!
http://www.rade-paye-baran.blogfa.com/post-278.aspx
غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار . سخن پوشیده بشنو . اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست . غم دل با تو گویم ، غار! غ ر، غ ر، غ ر، غ ر از همه جا! در آستانه تحولی بزرگ و کشتی شکسته از طوفانی سترگ، هم اکنون نیازمند یاری رنگ و وارنگتان هستم. راستش در شرایط فعلی خیلی نمی توانم در مورد رنگ یاری هایتان اظهار نظر کنم، تنها آمده ام یک غری بزنم و بروم. با. کوله باری کار روی زمین مانده در خدمتتان هستم و حاضرم یک پولی هم بدهم تا یکی بیاید و کارهایم را سر و سامان دهد.
ردپای باران - پیاده در شهر
http://www.rade-paye-baran.blogfa.com/post-279.aspx
غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار . سخن پوشیده بشنو . اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست . غم دل با تو گویم ، غار! و چون پاسخی برایش نیافتم و سوال را حواله بچه های بالا کردم و آن ها نیز پاسخ بندگان را طبق روال دیرین به چپشان دایورت نمودند. هر چه به خانه نزدیک تر می شدم، پایم را سست می کردم تا بیشتر با خودم تنها باشم و سرانجام خودم جلوی در خانه با من خداحافظی کرد و رفت. نوشته شده توسط صبا در یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ و ساعت ۲۱:۳۲ بعد از ظهر.
ردپای باران - خواب دارم، خواب!
http://www.rade-paye-baran.blogfa.com/post-277.aspx
غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار . سخن پوشیده بشنو . اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست . غم دل با تو گویم ، غار! نمی شود به گونه ای باشد که همچون خرس ها، زمستان را بخوابیم؟ نوشته شده توسط صبا در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۱ و ساعت ۲۳:۲۸ بعد از ظهر.
ردپای باران - خ همچون خاموش
http://www.rade-paye-baran.blogfa.com/post-272.aspx
غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار . سخن پوشیده بشنو . اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست . غم دل با تو گویم ، غار! سرانجام، آتشفشان هم خاموش خواهد شد . نوشته شده توسط صبا در چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۱ و ساعت ۲۲:۴۱ بعد از ظهر.
ردپای باران - سی ساله ام، به همین سادگی!
http://www.rade-paye-baran.blogfa.com/post-275.aspx
غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار . سخن پوشیده بشنو . اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست . غم دل با تو گویم ، غار! سی ساله ام، به همین سادگی! یک ساعتی می شود که سی ساله شده ام، هرچند اگر بخواهیم درست حساب کنیم، فردا ساعت دو بعد از ظهر، سی ساله می شوم. عجیب آن که، با توجه حساسیتم به سی ساله شدن، تقویم جلالی و میلادی نیز دست به دست هم دادند تا در نتیجه حساب کردن خمسه مسترقه در سال کبیسه، دو بار سی ساله شوم! همسایه ها یاری کنید. تا سی ما زیبا شود. به چ ل رسد،. هر روزمان زیبا شود،. هر سالمان نیکو شود.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
10
روزهایی مثل هم... - !!!!
http://www.my-brilliant-days.blogfa.com/post-17.aspx
دوستان حتما ببینید و نظر بدید. نوشته شده در Fri 19 Jun 2009. ساعت 18:46 توسط Brilliant. من نمي گويم در اين عالم ،. گرم پو ، تابنده ، هستي بخش ،. چون خورشيد باش . تا تواني پاك ، زيبا ،. مثل دريا ، مثل مرواريد باش. سایت جامع مهندسی پزشکی. پاتوق بچه های اهوازی. دوستداران فرهنگ و تمدن سیستان. جزیره جدیدترین دانستنیهای دنیا.
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-89.aspx
از افسوس بلندقامت من ، چه سود؟ وقتی تو همچنان به دستان ابلیس افتاده نعره ی رضایت سر می دهی! نوشته شده در چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲ساعت 23:20 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-85.aspx
جانم به تلاطم تخیل دیگر پاسخی نمی دهد. درونم مرداب وار مرا به رکود فرا می خواند. حتی با وجود بودنت آخرین دخمه ی زنده بودن هم دیگر به نور غروب ارغوانی نمی شود. بسیار بیشتر از اینها باید محو عبورت می شدم، بسیار بیشتر از اینها. نوشته شده در شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 23:3 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-80.aspx
سخت است که آدمی بداند چیزی در میان نیست و تنها راهی باقیست که انتها ندارد! نوشته شده در جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹ساعت 22:59 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
بیهوده گاه -
http://www.bihoodegah.blogfa.com/post-82.aspx
حالا با آغوش باز مرگ را می پذیریم. هر لحظه بیشتر ، هر ساعت عمیق تر. بیست ، سی سال است در گریز و بازگشتیم. ویرانمان می کنند و ما باز می سازیم ، ساخته می شویم و می بازیم. شاید که فردایی نباشد ، شاید تنها امروز است که سالهاست از سر گرفته می شود ، عمیق تر می شود ، ته می گیرد و بالاخره می سوزد . . . شاید که ما دست تقدیر را از پشت بسته باشیم! شاید که ما تنها پوزخند زمانه خود باشیم! شاید که ما از همیشه مرده باشیم . . . نوشته شده در جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰ساعت 21:19 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده!
بیهوده گاه
http://www.bihoodegah.blogfa.com/9105.aspx
در طول سفر که نمادی از سفر بیرون به درون است، گویی هویت خود را به قضاوت می نشیند و در بیداری و رویا سیری در گذشته را آغاز می کند. چنانکه او در رویای دوم،. خود را در گفتگو با عشق دوران جوانیش می بیند که به او هشدار می دهد که علی رغم دانش اش هیچ چیز نمی داند! به دنبال این خود را در جلسه ی امتحانی می بیند که نتیجه ی آن عدم لیاقت اوست و به خودپسندی و بی توجهی به همسر متهم شده و مجازاتی که برای او در نظر گرفته می شود هم تنهایی است! به واقعیت زندگی خودش اعتراف می کند: ( من علی رغم اینکه زندگی می کنم ، مرده ام!
بیهوده گاه
http://www.bihoodegah.blogfa.com/9102.aspx
جانم به تلاطم تخیل دیگر پاسخی نمی دهد. درونم مرداب وار مرا به رکود فرا می خواند. حتی با وجود بودنت آخرین دخمه ی زنده بودن هم دیگر به نور غروب ارغوانی نمی شود. بسیار بیشتر از اینها باید محو عبورت می شدم، بسیار بیشتر از اینها. نوشته شده در شنبه ۲ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 23:3 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
بیهوده گاه
http://www.bihoodegah.blogfa.com/9001.aspx
فردایت را جشن می گیرم،. بی آنکه دلی به دریا زنم عروسک وار و پروانه صفت. تو مدهوش و من مست یکی شدن! سرشار می شوی ، غافل و کور. این است آنچه عاقبت از تو باقی خواهد ماند :. مردابه ای که در یأس حضور من راضی به جنون است. نوشته شده در جمعه ۱۹ فروردین۱۳۹۰ساعت 1:35 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
بیهوده گاه
http://www.bihoodegah.blogfa.com/8911.aspx
سرانجام چه خواهد شد؟ روبروی هم می نشینیم، لبخند می زنیم و ذهنمان از درد به خود می پیچد! این ته مزه ی انسانیت است. نوشته شده در جمعه ۱ بهمن۱۳۸۹ساعت 21:10 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
بیهوده گاه
http://www.bihoodegah.blogfa.com/8912.aspx
سخت است که آدمی بداند چیزی در میان نیست و تنها راهی باقیست که انتها ندارد! نوشته شده در جمعه ۲۰ اسفند۱۳۸۹ساعت 22:59 توسط سودابه. زمین بیهوده گاهست و آثارمان بیهوده! حقیقت جای دیگر است, اینکه آیا به مقصد لایق میرسیم؟ دختری از جنس باران. زندگی با اسانس طراوت.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
88
دوباره بارید از آسمون شهر برف
دوباره بارید از آسمون شهر برف. من بازم واستادم .دنیامو پاس دادم.با همه سختیهاش.به خمه ابرو. فرقی نداره کی میاد و کی میره. قهر خدا داره این جماعتو می گیره. چرا همیشه تو نبودنها دنباله بودنیم؟ شاید من وتوام مسافر شهر نیستها و بیامرزها باشیم بیا قبل از رفتن وصیت کنیم هیچ هستن وبودنیو قربانیه نبودنمون نکنند. خنده تلخ مردی پیر یا گریه شیرین طفلی معصوم؟ فرصتهایی از دست رفته یا رویایی تبدیل به واقعیت شده؟ شهر من شهر سکوته نه ف ریاد . یسری آدماشو میبینی دلت می خواد داد بزنی بگی تو از کجا اومدی؟ هیس فقط سکوت کن .
rade-paie-az-kudaki.persianblog.ir
بچه هایی از جنس آسمان
بچه هایی از جنس آسمان. خیلی وقته که دست به نوشتن توی این دفتر خاطرات خاک خورده نزدم. به هر گوشه ش که نگاه میکنم خاطرات و اتفاقات و خبر دیدارهای رنگی رو میبینم که برای لحظه ای هم که شده همه دغدغه ها و مشغله ها رو از توی ذهنم پاک میکنه و شیرینی اون روزها رو بهم بر میگردونه. روزهایی که پیش از این ها آرزو شونو داشتم و الان حسرت نبودن دوباره و گذشتشون رو میخورم. مدتی نبودم یا کمتر بودم اما همیشه یاد و کنار تک تک خاطرات و دوستان گلم بودمو هستم. اما شرمنده که بجای جواب.سکوت میکنم. این روزها بهترین جواب سکوته.
♥ عشق ♥
ܓ به نام تک صدف دریای عشق ܓܨ. زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم. آنها پرسیدند: آیا شوهرتان خانه است؟ زن گفت: نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته. آنها گفتند: پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم. عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل. زن با تعجب پرسید: چرا! سلام به همه دوسمای گلم.
رد پای قلم
رابطه ی پشتکار با شخصیت انسان مثل رابطه ی کربن است با فولاد. بنویس یه سال بخون یه عمر. تا وقتی تو هستی نا امیدی معنایی نداره. یه بطری آب معدنی تگری. حتی اورست هم فتح شد. سه پلشت آید و زن زاید و مهمان ز در آید. لبخند زانو زده ،آتش مهار نشدنی. تو رو خدا یکی درو وا کنه. بخند تا دنیا به روت بخنده. بنویس از سر خط. دست خط های احساس. قصیده ای برای غزل. بوی باران در نور. من اینجا ربشه در خاکم. دانلود کتاب و مقاله به صورت PDF. Cook step by step. وزارت بهداشت ،درمان و آموزش پزشکی (مرکز سنجش). گالري عکس هاي زیبا.
رد پای عاشق
بی سرزمین تر از باد. صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد. سکوت را نوازش می دهند. و جای خالی آدم های شب نشین را. با نگاهی معصومانه پر می کنند. نوشته شده در چهارشنبه پنجم آبان ۱۳۸۹ساعت 11:39 توسط صابر. زندگی قافیه باران است. من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند. تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی! نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۸۹ساعت 23:17 توسط صابر. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. و من چون تک درخ...
ردپای باران
غریبم ، قصه ام چون غصه ام بسیار . سخن پوشیده بشنو . اسب من مرده ست و اصلم پیر و پژمرده ست . غم دل با تو گویم ، غار! اين سه اما، پرسشگر و مواخذه گر است، جواب مي خواهد: " فلان كار را چه كردي؟ و حالا شما فكر كن ن ه سال ديگر اين سه ي پرسشگر، جايش را به چهار خواهد داد. چهاري كه حتما تندخوتر است، مثلا:"خاك بر سرت چ ل سال ت شد." با ديدن آن چهار ديگر قطعا پير خواهم شد. حالا آن پنج منزجر كننده وشش نااميد بماند. همسايه ها ياري كنيد. تا سي ما زيبا شود،. به چ ل رسد،. شايد خدا ياري كند،. تا با شما، به صد رسيم. حرف پو...
rade-paye-ehsase-man.blogfa.com
شاعرانه هایی آرام ، در سه شنبه ای بارانی
شاعرانه هایی آرام ، در سه شنبه ای بارانی. وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا). دویست و بیست و چهار . قسمت چهارم. خاطره ای به جا مانده. که به ثانیه هایم رنگ دلتنگی می زند. رنگی که اصلا صورتی نیست! حسرتی به جا مانده. که هی می خورم و سیر نمی شوم. حسرتی از جنس کم داشتن آغوشت ،. در نیمه شبی که از خواب بپرم. شاید به خاطر دیدن یک کابوس! فقط یک من نصفه نیمه به جا مانده. که گاهی شعر می نویسد. و تو در میان واژگانش خودنمایی می کنی! فقط یک صندلی خالی. یک فنجان دست نخورده. جایت خالی است" درست و حسابی. حال کودکی را دارم.
rade-paye-ehsase-man.blogsky.com
شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی
شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی. وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا). که به رسم امانت ، نام شاعر را در نسخه برداری ذکر می کنید. نسخه دیگری از :. Http:/ rade-paye-ehsase-man.blogfa.com/. نوشته شده در سهشنبه 10 شهریور 1394ساعت. 16:30 توسط مریم صالحی (مانا). بارها برایت نوشته بودم که. به جان اطلسی ها قسم خورده بودم. اما باور نکرده بودی. دیشب که برای اولین بار. پشت بند اسمت م گذاشتم اما. نپرس از کجا می دانم. همه جای دنیا پرواز می کنند. حالم خیلی بد . خیلی. چقدر اشک ریختم . 14:54 توسط مریم صالحی (مانا).
...کلبه ی تنهایی من
کلبه ی تنهایی من. چقدر دروغ نوشتند در كتابهاي فارسي مان. رفتن كه لازم نبود. دلیل تنهایی ما شاید این است. در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند . در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم و شاید این است دلیل تنهایی ما. نوشته شده در یکشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۰ساعت 22:28 توسط F&E. خسرو شکیبایی می گفت: بعضی وقت ها { روزگار}. یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن. بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن. نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۰ساعت 17:51 توسط F&E.
rade-paye-man-o-to.persianblog.ir
ردپای من و تو در زندگی
ردپای من و تو در زندگی. با هم قدم می زنیم تمام دنیا را دوشا دوش هم . عاشقانه ، زیبا و خاطره انگیز. بعد از برگشت، گامهامون رو یکی پس از دیگری در جهت تصمیم و فکرامون برداشتیم. با خونواده من صحبت کردیم اصلا تمایل به رفتنمون ندارن. با این حال تصمیم رو به عهده خودمون گذاشتن و دوست دارن راحتی و پیشرفت ما رو ببینن. خونواده همسری هم که نمی دونم چی باید بگم. هیچ حمایتی برای موندن ازمون نکردن و حتی ناامیدمونم کردن و بی هیچ ناراحتی گفتن برین. روزها رو می گذرونم و سعی می کنم خودم رو مشغول کنم و بیش از پیش با تنهایی ...