sayeh-dozd.blogfa.com

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی -

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/10

هم نام تموم شد.صفحه به صفحه ش رو زندگی کردم و لذت بردم. کتابی که امروز میخوام شروع کنم کتاب عاشقانه های آرام "نادر ابراهیمی" هست.خیلی ازش تعریف شنیدم مطمئنم که قشنگه.شما خوندین کتابش رو؟ دوره ی خیاطیم داره تموم میشه و از اول شهریور به مدت ده جلسه مدل هایی که موارد امتحانی هستن رو می دوزیم و ان شالله آخر شهریور میریم برای امتحان عملی.یه سری از کارام هنوز نیمه تمومن.کامل که شدن عکسشون رو میذارم براتون.امسال میخوام مانتوهای دانشگاهمم خودم بدوزم. تاريخ یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴ساعت 16:55 نويسنده مهتاب.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی - نمک آبرود

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/8

چهارشنبه بعد از نماز صبح به همراه یکی از خاله هام به سمت نمک آبرود حرکت کردیم. جاتون خالی خیلی خیلی خوش گذشت.دریا آروم و قشنگ بود و هوا با وجود شرجی بودن ولی اصلا اذیت نمی کرد. و گوشی جانم که هوس آب تنی کرده بود افتاد تو دریا. یک روز کامل خاموشش کردم و بعد که روشنش کردم بدون هیچ مشکلی روشن شد ولی وقتی رسیدیم خونه و خواستم بزنمش به شارژ کم کم مشکلاتش و رو کرد و وقتی که خاموشش کردم دیگه روشن نشد.واقعا غصه دارم. بابام برده تعمیرگاه و گفتن دوتا از قطعاتش اتصالی کرده.خدا کنه درست شه. زندگی من از این به بعد.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی - هم نام

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/9

کتاب که میخونم جمله بندی تفکراتم عوض میشه.یه حس عجیبی تو ذهنم به وجود میاد که گاهی باعث به وجود اومدن ایده های خوبی میشه.بخاطر همین همیشه دوست داشتم کتاب هایی که میخونم یا فیلم هایی که میبینم درباره ی سبک زندگی افراد مختلف باشه یا ماجرای زندگی آدمایی که در عین معمولی بودن قشنگ زندگی کردن. این روزا که دارم کتاب "هم نام " جومپا لاهیری رو میخونم با درس خوندنای نیکیل منم دلم میخواد درس بخونم و به خودم قول میدم دانشگاه که شروع شد بیشتر از قبل درس بخونم. تاريخ دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 0:30 نويسنده مهتاب.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی - سلام

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/1

بلاگفای عزیزم تو بی وفایی کردی و علاوه بر آرشیوم صفحه ی مدیریت وبلاگم رو هم ازم گرفتی. اما من دست از سرت بر نمیدارم. این چند وقت اتفاقات خیلی خیلی زیادی افتاد. مثل تموم شدن رابطه ی من و ت ن ت ن با هزاااااااااااااااااار بدبختی. مثل ورود دوتا خواستگار و یک پروسه ی دوماهه ی خواستگاری و در نهایت رد هر دوتاشون. مثل برگزاری مراسم عقد پسرخالم تو بین الحرمین روز نیمه ی شعبان. مثل عمل پدربزرگم و تحلیل رفتن بدنش. مثل تماس تلفنی "ایشون". تاريخ چهارشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۴ساعت 18:49 نويسنده مهتاب. شروع یک حس ناب.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی - عروسی ِ قیزی جونم مبارک

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/2

عروسی قیزی جونم مبارک. با شروع ماه رمضون تمام فعالیت های نداشتم تعطیل شدن! اصلا انرژی ندارم که از جام تکون بخورم و به جرات میتونم بگم طولانی ترین مسیری که در روز طی میکنم فاصله ی اتاقم تا آشپزخونه س. اصلا توان ندارم.کلاس خیاطی هم نرفتم و موکولش کردم به بعد از ماه مبارک.گرچه برای امتحان فنی حرفه ای سوم مرداد اسمم رو رد کردن! ولی من چون نرفتم کلاس اصلا نمیتونم به امتحانش فکرم بکنم! راستی خوندین کتاب هاشو؟ تاريخ جمعه بیست و ششم تیر ۱۳۹۴ساعت 0:47 نويسنده مهتاب. زندگی من از این به بعد. شروع یک حس ناب.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/1394/04

روز عید طبق معمول هرساله با خاله هام ناهار رو خونه ی پدربزرگم خوردیم. خیلی دلم میخواست که امسال عید رو خونه نباشیم و بریم یه جای دیگه ولی خب بابام تمایلی نشون نداد. بعد از ظهر قرار بود پسرخالم با خانمش که یک ماهه عقد کردن بیان اونجا.خالم به تکاپو افتاده بود و داشت تدارک میدید.یه دفعه یاد پارسال افتادم.بهش میگم خاله یادته پارسال عید فطر یکی یه تسبیح داده بودی دستمون نذر 14هزار صلواتت و برای عروسی پسرت دسته جمعی ادا میکردیم؟ خندید و گفت آره خاله جان.بالاخره حاجت روا شدم. قبول باشه یک ماه بندگی و عبادت....

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/1394/05

دیروز من و سیما رفته بودیم خونه ی لیلا اینا.ناهار دعوت بودیم. لیلا (همون دوستم که من و تن تن واسطه ی آشناییشون شدیم و الان با هم ازدواج کردن)می گفت تن تن ماشین خریده و داره شغلش رو عوض میکنه و حسابی داره خودش و از هر نظر بالا میکشه.میخواد بیاد خواستگاریت دوباره. و گفت چند روز پیش بهم تکست داد و گفت دلم برای مهتاب خیلی تنگ شده.نمی تونم از فکرش بیام بیرون.دستم به هیچ جا بند نیست.ببخش که مزاحم تو شدم. خیلی ناراحتم براش.خیلی زیاد.شاید بهش پیام دادم تو این هفته. مهی که درون آن هرچیز غم انگیز،محو و کمرنگ شود.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی - امان از فراموشی!

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/7

خواستم مثلا یه کار امنیتی انجام بدم! رمز لپ تاپم رو عوض کردم و وقتی بعد از دو روز رفتم سراغش هررررکار کردم دیگه یادم نیومد رمزم چی بوده. واقعا مغزم درد گرفته بود از اون همه فکر کردن.ولی واقعا عقلم به جایی قد نداد و مجبور شدم ویندوزم رو عوض کنم.خلاصه که تو این مدت حسابی دلتنگتون شده بودم. روز بعد هم جشن تولد دوست دخترخالم که با منم دوسته دعوت بودیم.بعد از مدتها یه جشن تولد دخترونه دعوت بودم و حسابی خوش گذشت.دخترخالمم با دیدن دوستای شاد و پرانرژی دوران دبیرستانش برای لحظاتی شاد بود خداروشکر. پدربزرگم اوایل...

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی - سپه سالار

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/5

پنجشنبه ظهر بود که دخترخالم زنگ زد و پرسید که باهاش میرم سپه سالار یا نه. منم از خدا خواسته از پدرجان اجازه گرفتم و بعد از نماز و ناهار حرکت کردم. یک ماهی میشد که از تهران دور بودم.یه جورایی حس بازگشت به وطن و داشتم! دخترخاله جان و دوستش حانیه بعد از نیم ساعت تاخیر به من ملحق شدن و حاصل رفتنمون شد یه کیف و کفش برای من،یه کفش و چهارتا کیف برای دخترخاله و چهارتا کیفم برای حانیه(قیمت کیفا خیلی مناسب بود. تاريخ شنبه سوم مرداد ۱۳۹۴ساعت 22:8 نويسنده مهتاب. زندگی من از این به بعد. شروع یک حس ناب.

pinkdays-20.blogfa.com

روزهای صورتی -

http://www.pinkdays-20.blogfa.com/post/4

روز عید طبق معمول هرساله با خاله هام ناهار رو خونه ی پدربزرگم خوردیم. خیلی دلم میخواست که امسال عید رو خونه نباشیم و بریم یه جای دیگه ولی خب بابام تمایلی نشون نداد. بعد از ظهر قرار بود پسرخالم با خانمش که یک ماهه عقد کردن بیان اونجا.خالم به تکاپو افتاده بود و داشت تدارک میدید.یه دفعه یاد پارسال افتادم.بهش میگم خاله یادته پارسال عید فطر یکی یه تسبیح داده بودی دستمون نذر 14هزار صلواتت و برای عروسی پسرت دسته جمعی ادا میکردیم؟ خندید و گفت آره خاله جان.بالاخره حاجت روا شدم. زندگی من از این به بعد. پیج و مهره ...