sayeh-roshani.blogfa.com
تاریک روشنی هامتاریک روشنی هام -
http://sayeh-roshani.blogfa.com/
تاریک روشنی هام -
http://sayeh-roshani.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
0.1 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
11
SSL
EXTERNAL LINKS
2
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.137 sec
SCORE
6.2
تاریک روشنی هام | sayeh-roshani.blogfa.com Reviews
https://sayeh-roshani.blogfa.com
تاریک روشنی هام -
پروفایل ساناز
http://www.sayeh-roshani.blogfa.com/Profile
و این را فقط من می دانم و تو. متولد یکی از شب های زمستان اوایل دهه ی هفتاد. تاریکی برایمان روشن شد. کاش از قوطی کبریت. سر در نمی اوردیم. تاریک-روشن های زندگی ام خیلی زیاد است. خسته ام از این سردرگمی. من قلبم را مثقال مثقال می فروشم! نشد هرچه کردم نشد. آخرش هم قلبم مال کسی نشد که من می خواستم. با پاهایی چنان پاورچین. به خواب من آمد. کی از خودم رفتم. و با پاهایی چنان پاورچین. از بی خوابی من رفت. دیگر به خود بر نخواهم گشت. حالا من بدون او تکرار شدم توی همه ی لحظه هایی که نمی دانم اسمش چیست.
....
http://www.sayeh-roshani.blogfa.com/1392/07
از برگشتنش یکه هفته ای می گذشت. روز قبل از عید بود که گفت دوباره باید برود و دلم هری ریخت. گفت چیزی نشده و زود برمیگردد. من اما دلم به حرف هاش ایمان نداشت که. شب همین که گوشی را گرفتم توی دستم که بپرسم رسیده یا نه. فاطمه، محدثه، رضوانه، گوهر، پریناز. ترس ریخت توی بدنم از آمدن همه شان با هم. از اینکه گوشی هایشان را توی دست گرفته بودند. از اینکه چشم هایشان سرخ بود. فرشته طاقت نیاورد و شروع کرد به بلند بلند گریه کردن. نفسم را حبس کردم و تکیه دادم به دیوار. هدی به چند قطره دعا احتیاج دارد. هنوز هم که هنوز است.
تاریک روشنی هام
http://www.sayeh-roshani.blogfa.com/1393/01
فکر میکردم لباس مشکی هامان را که عوض کنیم. دیگر بهار است و یک عالمه حس خوب ریخته کف حیاط خوابگاه. اینکه مهرنوش بیاید پشت پنجره ی اتاق و دو تقه بزند به شیشه و بعدش بیفتد روی زمین. اینکه توی بغل سارا بریده بریده چند کلمه بگوید. اینکه یکهو همه شوکه بشوند از نبودن اسماء. اینکه بین گریه ها و حال بدی ها هی تند تند گفته شود الان که وقت مرگ اسماء نبود. خواب این ها و خیلی چیزهای دیگر را هیچ کس ندیده بود. نه من، نه هیچ کدام از بچه های طبقه ی3. معجزه آنقدرها هم که فکر میکردم ساده نبود. رفیق اگه رفیق باشه دست رفیقو.
....
http://www.sayeh-roshani.blogfa.com/1392/08
یک نفر توی همه ی خاطرات این روزهایم هست که بودنش برایم خیلی ارزش دارد. دوست دارم این را توی گوشش بگویم. اینکه بودنش گاهی می شود آب روی آتش همه ی غصه های توی دلم. اینکه بودنش و گوش دادنش به حرف هام جای خالی کسی که همیشه احتیاجش داشتم را پر می کند. دوست دارم یک بار تنها برای یک بار این را توی گوشش بگویم. اینکه خیلی خیلی دوستش دارم. همه ی این نتوانستن ها بخاطر آن حرف توی خوابگاه ست. بخاطر همان حرف زشت کریه بدقواره ی دردناک لعنتی ست. من اما امروز می گویم:. دختر دوست داشتنی اتاق 69. کتاب مقتل تو را.
....
http://www.sayeh-roshani.blogfa.com/1392/09
دست خودم نیست به خدا. وقت آمدن و رفتن زمستان. آخرهای پاییز و اول های بهار همینطوری می شوم. دوست دارم تک تک کلمه های دوست داشتنی م را به آتش بکشم. تک تک کلمه های من او، نوید و نگار، من گنجشک نیستم. تک تک کلمه ها و حرف های حسین پناهی علی رضا روشن، صدرالدین انصاری زاده، رسول یونان و حتی گروس! دوست دارم کنته ام را بردارم تخته شاسیم را دست بگیرم بروم کنار درخت برهنه ی توت و توی هوای خیلی سرد اینجا هزار بار ازش معذرت خواهی کنم که نتوانستم بکشمش قبل اینکه شاخه هایش راببرند. برایشان توضیح بدهم که. و نه حتی ترسی.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
11
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
2
سایه روشن
دریچه ای رو به سایه های من. دوشنبه 29 دی 1393. نوشته شده توسط: سامان جوانرودی. نوع مطلب : هوشنگ ابتهاج(ه.ا.سایه). شاخه هم خون جدا مانده من. آسمان تو چه رنگ است امروز. آفتابیست هوا یا گرفته است هنوز. من در این گوشه که از دنیا بیرونست. و آسمانی به سرم نیست. از بهاران خبرم نیست. آنچه می بینم دیوارست. آه این سقف سیاه. که چو بر می کشم از سینه نفس. نفسم را بر می گرداند. ره چنان بسته که پرواز نگه. در همین یک قدمی می ماند. کور سویی ز چراغی رنجور. قصه پرداز شب ظلمانیست. که هوا هم این جا زندانیست. دوشنبه 29 دی 1393.
فروغ بختیاریان
کلماتم درد می کنند. راه ها درخطوط خود جابجا می شوند. وقتی دست های سردت در باد می پیچد. از پشت همین درآغاز می شود. به چشم هایت نگاه می کنم. تمام ابرها به هم می پیوندند. باتمام راه های زمینی. به هم ربط پیدا می کند. نوشته شده در جمعه شانزدهم اسفند 1392ساعت 10:7 توسط فروغ. از یادتو می رود جهان همچون مرگ. درخلوت لحظه ها زمان همچون مرگ. بی نام ونشان غریبه ای خواهی ماند. بابودن خود به هرمکان همچون مرگ. نوشته شده در سه شنبه پانزدهم بهمن 1392ساعت 0:37 توسط فروغ. ازمشعل کوچک صلح خواهدگرفت. رگ هایش را برید.
تابلو سازی سایه روشن
تابلو سازی سایه روشن. آدرس / اطلاعات تماس. طراحي و پياده سازي. تمامی حقوق این وب سایت متعلق به تابلو سازی سایه روشن میباشد. Powered by: RadRayaneh.ir.
sayeh-roshan (Amir Soltani) - DeviantArt
Window.devicePixelRatio*screen.width 'x' window.devicePixelRatio*screen.height) :(screen.width 'x' screen.height) " class="mi". Window.devicePixelRatio*screen.width 'x' window.devicePixelRatio*screen.height) :(screen.width 'x' screen.height) ". Join DeviantArt for FREE. Forgot Password or Username? Digital Art / Professional. Deviant for 7 Years. This deviant's full pageview. March 13, 1985. Last Visit: 6 weeks ago. This is the place where you can personalize your profile! We've split the page into zones!
ღ ♥ ღ زمزمه هایی درسکوت شبღ ♥ ღ
ღ ღ زمزمه هایی درسکوت شبღ ღ. آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که توراعاشق کرد شوخی کاغذی ماست. شب سکوت . گریه . تنهایی. خط خطی های دوری تو . اتاقی پر از مچاله های کاغذ. درد من از خاطره هاست از لحظه های بی حضور دستهایت. عشق فقط یک رویا نیست التهاب لحظه های دلواپسیت. چگونه باور کنم چشمانت همرنگ پاییز است. در امتداد لحظه های خاموش امروز چقدر بی قرارم. این سیاهی تیرگی از غربت خورشید است؟ کجا رفته ای ای همیشه با من کاش ساحل پایان نبود. شب سکوت . گریه . تنهایی. تو فقط دست تکان دادی. اینی که...
تاریک روشنی هام
اگر به هر دلیل می خواستی. له شدن روح کسی را ببینی. آنجا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست. جایی ست نه کاملا تاریک. و نه به اندازه ی کافی روشن. جایی ست با نور کم. تاریخ دوشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۲. الان دیگر به آخرهاش رسیده. به آن وقت که دیگر فقط میشود نشست و خیره شد به همه ی اتفاق های روبه رو. بی حرف. بی اعتراض. تاریخ دوشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۴. گاهی اوقات آدم ها هی پر میشوند و هرچه دست و پا میزنند برای خالی شدن بی فایده ست! پاییز و قلبم مثل برگی در حال کنده شدن. تاریخ چهارشنبه هفتم آبان ۱۳۹۳. تنها ...
cute girl
نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 15:0 توسط سایه. شماهاییی که میاین وب چرا نظر نمیزارین؟ اگه قراره بیاینو نظرنزارین خاهشا اصلا نیاین. نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۰ساعت 21:47 توسط سایه. سلام دوست جونی هام.خوبید؟ من که خییییییییییییییییییییییلی خوفم. راستی ببخشید که یه مدت بود نمیتونستم اپ کنم چون با درسام مشغول بودم. والا اینطوریشو ندیده بودیم دیگه.از ۳ مهر که مدرسه باز شده از ۴ مهر امتحان دارن میگیرن. یه خورده مارو درک نمیکنن.اخه یکی نیس به اینا بگه بابا ما هم ادمیم اخه.بگذریم. نه نه نه نه.
my love
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام فهیمه جونم تولدت مبارک. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ساعت 0:2 توسط سایه. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۱۰/۰۶ساعت 10:38 توسط سایه. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۱۰/۰۶ساعت 10:37 توسط سایه. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۱۰/۰۶ساعت 10:35 توسط سایه. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۰/۱۰/۰۴ساعت 12:28 توسط سایه. فردا قراره بعداز مدتها دوری ببینمت عشقم فرداحتما جلو همه ادما محکم بغلت میکنم ومیبوسمت تا همه بدونن تو دنیا هنوز عشق هم هست. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۰۹/۲۹ساعت 12:9 توسط سایه. ان کوچه ها که...
تنها
وقتی که شب تو کوچه هاست. پنجره قاب غصه هاست. مرگ تموم لحظه هاست. وقتی رو پلک سایه ظلمت رد میشه. آینه قلبش میگیره، زندونیه ابد میشه. اگه بازم شب بباره. حسرت فردا رو لبش. قصه شب بی انتهاست. قصه گرگ و بره هاست. سیاهای و سکوت شب. مرگ صداست مرگ صداست. غربت ما شروع میشه. مرگ دلا شروع میشه. گم میشه راه آسمون. قهر خدا شروع میشه. پنجره ها بسته چرا. حنجره ها خسته چرا. اگه بازم شب بباره. حسرت فردا رو لبش. قصه شب بی انتهاست. قصه گرگ و بره هاست. سیاهای و سکوت شب. مرگ صداست مرگ صداست. چشمای تو فانوس شب. داغ دل اطلسی پر.
سایه
پرتوی بی پیرهنم جان رها کرده تنم/ تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا. چشمه ی خارا . . . ای عشق مشو در خط گو خلق ندانندت. تو حرف معمایی خواندن نتوانندت. بیگانه گرت خواند چون خویشتنت داند. خوش باش و کرامت دان کز خویش برانندت. درد تو سرشت توست درمان ز که خواهی جست. تو دام خودی ای دل تا چون برهانندت. از بزم سیه دستان هرگز قدحی مستان. زهر است اگر آبی در کام چکانندت. در گردنت از هر سو پیچیده غمی گیسو. تا در شب سرگردان هر سو بکشانندت. تو آب گوارایی جوشیده ز خارایی. ای چشمه مکن تلخی ور زهر چشانندت. نقش و نگار کعب...
باران
تا توانی پاک،روشن،مثلباران،مثل مروارید باش.(فریدون مشیری). هر آنچه را که می نویسم تقدیم می کنم به روح افرادی چون فروغ فرخزاد,فریدون مشیری,دکتر شریعتی و همه ی کسانی که احساس پاکشان را نوشتند. پنجشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۸۹ توسط باران. شرط دل دادن،دل گرفتن است.وگرنه يكي بي دل مي ماند و ديگري دو دل! خفته در نیمه ی راهم این من. خفته در نیمه ی دوران حیات. کوله بار غم ایام به دوش. خسته از راه درازی که گذشت. وحشت آلود ز راه در پیش. پسر پرسید : بستنی با شکلات چند است؟ خدمتکار گفت : ۵۰ سنت . وقتی که هیچ چیز نداری.