capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: January 2011
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011_01_01_archive.html
تداعي آزاد Free Association. یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹. نامه سر گشاده اي در باب نوستالژي. براي توست كه هر از چند گاهي ياد و خاطره بستني اكبر مشتي را گرامي مي داري. نوستالژي به نظرم زاييده نارضايتي از شرايط موجود است. وقتي در شرايطي زندگي مي كني كه مطابق ميل و خواست تو نيست دو تا راه حل. ساده پيدا مي كني . اول اين كه پناه ببري به گذشته و گذشته را تقديس كني . راه حل بعدي اين است كه خودت را در اميد به آينده غرق كني . حالا چه از ايران رفته باشي و براي خاطراتت در وطن عزاداري كني و يا اين كه. حسرت سالهاي گذشته عمرت.
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: وقتی از عمه خود حرف می زنیم , از چه چیز حرف می زنیم؟
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011/08/blog-post_08.html
تداعي آزاد Free Association. دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۰. وقتی از عمه خود حرف می زنیم , از چه چیز حرف می زنیم؟ شماره اش را که روی گوشی دیدم تعجب کردم. عادت نداشت این موقع صبح زنگ بزند. پرسید"کجایی؟" صدایش خواب آلوده بود. گفتم فکر کرده است الان کجا می توانم باشم. سر کار هستم دیگر! گفت می خواهد مرا ببیند . خمیازه ای کشید و پرسید که می توانم یک مرخصی ساعتی رد کنم و بروم پیش او. پرسیدم مگر او الان سر کار نیست. گفت "نه! که نیست". صدایش مثل وقت هایی بود که خیلی سرحال است . گفتم "خب.؟" گفت " نگرفتی دیگر! وقتی حرف با...
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: نگران نباش!
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011/09/blog-post.html
تداعي آزاد Free Association. دوشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۰. مهربان همسر به خاطر یک سفر کاری رفته است ارومیه . قبل از این که برود از او قول گرفته ام که دریاچه را نجات بدهد. انگشت های کوچک دست های راستمان را دور هم حلقه کردیم و قول داد که حتما و هر طور شده دریاچه را نجات می دهد. بعد هم مرا بوسید و رفت. به خاطر همین است که می گویم لازم نیست کسی نگران باشد. مثل روز های اولش می شود. می رویم می نشینیم. در ساحل شنزارش و چشم می دوزیم به افق سپید رنگش. احمد کسروی در "تاریخ مشروطه" نوشته است که بعد از جمع آوری جسد ها.
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: یک تداعی آزاد!
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011/08/blog-post_22.html
تداعي آزاد Free Association. دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰. ببین من این وب لاگ رو هنوز نبستم درست برای یک همچین موقع هایی . وقت هایی که در ذهنم هزار نفر با هم شروع می کنند به حرف زدن. یکی دلش می خواهد راجع به این تجربه دیدن سریال "گری آناتومی" حرف بزند. راجع به شخصیت روانپزشک. این سریال که یک هندی است با شکم برآمده و لهجه عجیب و تشخیص های احمقانه. می خواستم در مورد رشته جراحی بنویسم و فرق آن با روانپزشکی . چیزی در مایه های تفاوت بوکس و کشتی کج با پینگ پونگ. یک مطلب نیمه کاره هم دارم به اسم "تاریخ مذکر". سر انگش...
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: نوبت عاشقی
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011/08/blog-post_30.html
تداعي آزاد Free Association. سهشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۰. حدودا صد سال پیش بود. برادر برایم از نقدی تعریف کرد که در یک روزنامه راجع به کتاب های کوندرا خوانده بود. چیز جالبی بود. مدت ها فکرم را مشغول کرد. مدت ها دنبال این کتاب می گشتم. کتابی که حتی اسمش را هم نمی دانم اما ساعت ها در باره ماجرای آن فکر کرده ام. من همه ترجمه های کوندرا را دارم اما این یکی به گمانم ترجمه نشده است. رمانی بر اساس رابطه یک زن و شوهر. برادر گفت : ماجرا از این جا شروع می شود که. با خط و امضای ناشناس و در آن به زن ابراز علاقه می کند.
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: راندوو با پیژاما !
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011/09/blog-post_08.html
تداعي آزاد Free Association. پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۰. یک دفعه انگار کسی دکمه میوت ام را بزند خفه خون گرفتم و ساکت شدم. هیچ حرفی برای زدن نداشتم. هیچ کسی هم که دلم بخواهد با او حرف بزنم یا هیچ چیزی که دلم بخواهد برای کسی تعریف کنم. هی گرفتم خوابیدم و بعد چند ساعت بیدار می شدم می دیدم: ای بابا! هنوز زنده ام. دوباره چشم هایم را می بستم تا فرصت نکنم به هیچ چیز فکر کنم. دست و دلم هم به درس نمی رفت . دارم از افعال گذشته استفاده می کنم به امید این که این وضعیت را پشت سر گذاشته باشم. یک وب لاگ دیگه راه انداخته ...
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: به سلامتی!
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011/08/blog-post_19.html
تداعي آزاد Free Association. جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۰. صدایم را مثل قهرمان های. مسعود کیمیایی انداختم ته گلو و گفتم " به سلامتی سه تن! سرباز و زندانی و دور از وطن! مهربان همسر به جای گفتن " نوش " گفت " نخور. امروز نوزدهم است.اگر بخوری سوسک می شوی! گفتم " به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر این که کرمه و سوسک نشده! واسه خاطر خاکی بودنش! ظرف آجیلی را که از مهمانی دیشب باقی مانده بود گذاشت روی میز و گفت : بیا امروز نخوریم! و این علی آقا میانه مان بد نیست. گفتم " به سلامتی. گفتم: به سلامتی خودمان! تو که مست نیستی چرا.
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: March 2011
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011_03_01_archive.html
تداعي آزاد Free Association. سهشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۰. در مثل كه مناقشه نيست.هست؟ من و قديمي ترين دوست با هم عاشق شديم. وقتي به هم مي رسيديم مدت زماني را كه با هم بوديم تخمين مي زديم و بعد شروع مي كرديم." بيست دقيقه من حرف مي زنم و بعد بيست دقيقه تو حرف بزن.". بعدا فهميدم اسم اين كار. وقتي يك فنچ بچه اي بيش نبودم در كتاب هاي مزخرف ديل كارنگي اين مطلب را خوانده بودم كه چقدر مردم عاشق اين هستند كه دو تا گوش گير بياورند و برايش حرف بزنند. اين تئوري را در جاي شلوغي مثل خوابگاه امتحان كردم. به حساب مي آمد.
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: December 2010
http://capfluoxetine.blogspot.com/2010_12_01_archive.html
تداعي آزاد Free Association. جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹. شباهتهای عجیب عاشقان و معتادان. حالا يك سردرد خفيف اما مداوم عذابم مي هد. الان اما تازه از خواب بيدار شده ام. خانه. را تميز و مرتب كرده ام. و بعد از يك دوش آب داغ، يك عدد استامينوفن انداخته ام بالا. آن هم از نوع كدئينه. با يك فنجان قهوه غليظ و يك بسته كاكائو تلخ نشسته ام اينجا و. مي خواهم راجع به يكي از موضوعاتي كه دكتر ابراهيمي در وب لاگش مطرح كرده است،مطلبي بنويسم. لينكش را همين جا مي گذارم اما چون مطلب خلاصه اي است خود متن را هم كپي كرده. اين پست را مدت ...
capfluoxetine.blogspot.com
تداعي آزاد Free Association: February 2011
http://capfluoxetine.blogspot.com/2011_02_01_archive.html
تداعي آزاد Free Association. دوشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۹. موبايلم جيغ كوتاهي مي كشد. معني اش اين است كه يك پيغام كوتاه برايم رسيده است. همانطور كه روي كاناپه ولو شده ام با دست دنبال گوشي موبايل مي گردم. همين نزديكي ها بايد باشد. مهربان همسر پشت ميز ناهار خوري نشسته است و دارد درس مي خواند. وقتي درس مي خواند هيچ چيز نمي تواند تمركزش را بهم بزند. موبايل را پيدا مي كنم روي ميز كنار مبل است. اين روز ها هر كجا باشم دست بر قضا گوشي موبايل هم حتما همان طرف هاست! همانطور كه زل زده ام به صفحه پيغام هاي گوشي. روي فرش د...