shabahang2night.blogfa.com

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - یک تکه کاغذ

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-403.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. یک روز صبح نقاش و طراح معروف انگلیسی، ویلیام والکوت میخواست مجموعهای از نوشتهها و طراحیهای خود را درباره آسمانخراشهای نیویورک، بستهبندی کند. برای خرید کاغذ از خانه خارج شد. اما هیچ مغازهای باز نبود. به ناچار به دفتر دوستش آقای کرام که یک معمار بود رفت و فکر کرد در آنجا میتواند کمی کاغذ پیدا کند. آقای ویلیام از پسر پرسید: آن کاغذ چیست؟

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - واقعیت تلخ روزگار ما

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-404.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. واقعیت تلخ روزگار ما. زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سیر کنه , گوشت بدن خودشو میکند. و میداد به جوجه هاش میخوردند. زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما بچه هاش نجات پیدا کردند و گفتند:. آخی خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری! این است واقعیت تلخ روزگار ما! نوشته شده توسط مژده غلامی پور در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱.

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - مهمان

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-397.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. پیرزن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیرزن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. بهترین خوشبختی ها ، یاری به دیگران است.

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - من خدا را دارم

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-400.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. من خدا را دارم. گفتم: خدایا از همه دلگیرم، گفت: حتی از من؟ گفتم: خدایا دلم را ربودند، گفت: پیش از من؟ گفتم: خدایا چقدر دوری، گفت: تو یا من؟ گفتم: خدایا تنهاترینم، گفت: پس من؟ گفتم: خدایا کمک خواستم، گفت: از غیر من؟ گفتم: خدایا دوستت دارم، گفت: بیش از من؟ کولهبارم بر دوش، سفری باید رفت، سفری بیهمراه،. گم شدن تا ته تنهایی محض،.

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - یاد بدهیم

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-399.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. به چشمانت :یاد بده هر کسی ارزش دیدن ندارد. یاد بده که به چشم به راه بودن عادت نکند. یاد بده که به در خیره نماند. یاد بده که برای هر کسی بیخواب نشود. به زبانت :یاد بده که هر اسمی ارزش جاری شدن ندارد. یاد بده به هر کسی نگوید دوستت دارم. به لبانت یاد بده هر لبی ارزش بوسیدن ندارد. به دستانت یاد بده که هر دستی ارزش لمس کردن را ندارد.

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - هدف گم شد

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-402.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. پيرمردی مىخواست به زيارت برود اما وسيلهی برای رفتن نداشت. به هر حال يكی از دوستان او، اسبی برايش آورد تا بتواند با آن به زيارت برود. يكی دو روز اول، اسب پيرمرد را با خود برد و پيرمرد خوشحال از اينكه وسيلهی برای سفر گير آورده، به اسب رسيدگی میكرد، غذا میداد و او را تيمار میكرد. اما دو سه روز كه گذشت ناگهان پی اسب زخمی شد و ديگر نتوانست راه برود.

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - یکی بود یکی نبود

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-398.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. یکی بود یکی نبود. یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود. در یک چمنزاری خرها و زنبورها زندگی میکردند.روزی از روزها خری برای خوردن علف. به چمنزار میآید و مشغول خوردن میشود.از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین. گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود،میکند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای. من برای دفاع از جان خودم زبان خر را. اما گناه تو اين است كه با...

ghose.blogfa.com

$ رویای من $ - برق نگاه

http://www.ghose.blogfa.com/post-147.aspx

هرکه از سرنوشت دیگران پند نگیرد،دیگران از سرنوشتش پند خواهند گرفت. روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد. احساس نمودم که دلم در خطر افتاد. تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت. زیبایی گلهای بهار از نظر افتاد. می خواستم از چشم تو محفوظ بمانم. کز برق نگاه تو به جانم شرر افتاد. گفتم نشود راز دلم فاش ولیکن. دل خون شد و از پرده چشمم بدر افتاد. هر کس که شراب از خم چشمان تو نوشید. مخمور نگاه تو شد و بی خبر افتاد. گنجینه اسرار ازل بود دل من. امروز اگر پیش تو بی سیم و زر افتاد. خسرو به هوای لب شیرین تو بر خاست. خشک و بی نشان.

ghose.blogfa.com

$ رویای من $ - واژه های باران

http://www.ghose.blogfa.com/post-146.aspx

هرکه از سرنوشت دیگران پند نگیرد،دیگران از سرنوشتش پند خواهند گرفت. می دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم. نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۸۸ساعت 7:33 توسط سبحان. زندگی مانند جدولی است که هرکس آن را پر کند جایزه اش مرگ است. مترسک ناز می کند. کلاغ ها فریاد می زنند. و من سکوت می کنم. این مزرعه ی زندگی من است. خشک و بی نشان. آهنگ موردي علاقه تو. روزگارم بر خلاف ارزوهایم گذشت.

mojdeh1981.blogfa.com

پرانتز باز - لعنت بر شیطان

http://www.mojdeh1981.blogfa.com/post-396.aspx

داستانها و رویدادهای خواندنی. به کجا چنین شتابان؟ فروشگاه اینترنتی 24 ساعته. عکس نجات زندگی از مرگ است. نوشته های یک مرد میانسال در تهران. برگ های سفید دفتر من. گفتم : لعنت بر شیطان! پرسیدم : چرا می خندی؟ پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام می گیرد! پرسیدم : مگر چه کرده ام؟ گفت : مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام! با تعجب پرسیدم : پس چرا زمین می خورم؟ پاسخ داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است تو را زمین می زند. پرسیدم : پس تو چه کاره ای؟