maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/post/26
قصه ی بی سرزمينی. 1662;نجشنبه ٢۳ شهریور ،۱۳۸٥. با چمدانی در دست. و شاید لبخند نیم بسته ای بر لب. بر ساقه ی نحیف دستانم تمامی نداشت. من تمام زندگی ام را. صدایم گوش هایم چشمانم. مثل قاتلی بی شرم. با چمدانی مملو از تکه های جسمی متعفن. من تمامی خود را. در چمدانی نهاده بودم. و اینک می خواستم خود را به خاک بسپارم. کدام خاک جسم مرا خواهد پذیرفت؟ من خاک را دوست داشتم. بوی خاک باران خورده. و اشتیاق بی امان من برای خیس شدن. و خنده های بی وقفه به ترس گنجشک ها. من می گریستم و پیش می رفتم. من بر مرگ خویش. و ستارگان ش...
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/1386/4
قصه ی بی سرزمينی. 1587;هشنبه ۱٩ تیر ،۱۳۸٦. قصه ی بی سرزمینی. کماکان در خواب زمستانی. خیلی دوست داشتم آخرین پستم شعری باشد که نام وبلاگم را از آن گرفته ام. شعری که هر بار خواندنش مرا به ۱۸ سالگی ام می برد. پس بخوانید قصه ی بی سرزمینی ام را. قصه ی بی سرزمینی. مهتاب نور نقره ای اش را. بر دشت بی بهار دلم می ریخت. من خسته از شتاب همه لحظه های عمر. سر را درون بالش اندوه برده و فریاد می زدم. تا نشنود صدای مرا گوشی. تا چشم های پرگنه مردم. فریاد من نیامده از سینه ام شکست. بغضی شد و درون گلو رخنه کرد باز. هرگز شی...
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/archive
قصه ی بی سرزمينی. عناوین مطالب وبلاگ قصه ی بی سرزمينی. سهشنبه ٢۱ اسفند ،۱۳۸٦. 1587;هشنبه ٢۱ اسفند ،۱۳۸٦. قصه ی بی سرزمینی. 1587;هشنبه ۱٩ تیر ،۱۳۸٦. 1587;هشنبه ۱٩ تیر ،۱۳۸٦. 1587;هشنبه ٢٢ خرداد ،۱۳۸٦. سهشنبه ۱٤ فروردین ،۱۳۸٦. 1587;هشنبه ۱٤ فروردین ،۱۳۸٦. او همین است عکس شعری که روی فرش زمین جا مانده. 1588;نبه ٥ اسفند ،۱۳۸٥. چهارشنبه ٢٥ بهمن ،۱۳۸٥. 1670;هارشنبه ٢٥ بهمن ،۱۳۸٥. شنبه ٧ بهمن ،۱۳۸٥. 1588;نبه ٧ بهمن ،۱۳۸٥. سهشنبه ٢۳ آبان ،۱۳۸٥. پنجشنبه ٢۳ شهریور ،۱۳۸٥. شنبه ٤ شهریور ،۱۳۸٥. دلم يک کلاغ است.
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/1386/1
قصه ی بی سرزمينی. 1587;هشنبه ۱٤ فروردین ،۱۳۸٦. دو شعر در نخستین روزهای سال تقدیم به شما که می خوانیدم همیشه و بزرگوارانه. نوروز هم تمام شد و روز ، نو نشد. از روشنی نصیب به جز کورسو نشد. امروز هم گذشت و نیامد نشانه ای. حتی به خواب با تو دلم رو برو نشد. در زیر سقفی واژگون. که زندگی می بخشد. سقفی ایمن از هجوم باد و باران. که آوار شده است. بر زنی از تبار من. آواری ریخته بر اعماق حقیر جانی معصوم. و لبانی بی لبخند. با چشمانی پر غرور. در آستانه فریاد پیروزی سر دهد. لب های بی تبسم. چشمان بی فروغ زنی شبیه من.
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/1385/6
قصه ی بی سرزمينی. 1662;نجشنبه ٢۳ شهریور ،۱۳۸٥. با چمدانی در دست. و شاید لبخند نیم بسته ای بر لب. بر ساقه ی نحیف دستانم تمامی نداشت. من تمام زندگی ام را. صدایم گوش هایم چشمانم. مثل قاتلی بی شرم. با چمدانی مملو از تکه های جسمی متعفن. من تمامی خود را. در چمدانی نهاده بودم. و اینک می خواستم خود را به خاک بسپارم. کدام خاک جسم مرا خواهد پذیرفت؟ من خاک را دوست داشتم. بوی خاک باران خورده. و اشتیاق بی امان من برای خیس شدن. و خنده های بی وقفه به ترس گنجشک ها. من می گریستم و پیش می رفتم. من بر مرگ خویش. و ستارگان ش...
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
او همین است عکس شعری که روی فرش زمین جا مانده - قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/post/30
قصه ی بی سرزمينی. 1588;نبه ٥ اسفند ،۱۳۸٥. او همین است عکس شعری که روی فرش زمین جا مانده. چند روز پیش مجموعه ی شعر چند دروغ قشنگ اثر آقای بهروز اسماعیل زاده بدستم رسید . راستش هرگز نتوانسته ام از کنار شعرهایی که ذهنم را مشغول میکند بی تفاوت بگذزم . یاداشت کوتاهی برای این کتاب نوشته ام که اینجا می آورم :. به جرات می توانم بگویم مدت ها بود شعر نخوانده بودم. و با چند دروغ قشنگ به اندازه ی تمام شعرهایی که نخوانده بودم از شعر لبریز شدم. و به نظر من مرامنامه ی شاعر اند.مرامنامه ای که این گونه آغاز می شود:.
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/1386/3
قصه ی بی سرزمينی. 1587;هشنبه ٢٢ خرداد ،۱۳۸٦. روز اول یک سلام ساده بود. ابتدای عشق بی فرجام من. با سلامی عشق بی پروا نشست. چون کبوتر بر فراز بام من. چنگ زد احساس گنگی بر دلم. گفتم این احساس آسان می رود. روزها رفت و نرفت از سینه ام. لیک دیدم از دلم جان می رود. از نگاهت زندگی جان می گرفت. در دل بیمار و چشم تار من. آه اما جز عطش چیزی نبود. سهم چشم خسته و غمبار من. هر زمان می آمدی مرغ نگاه. جای چشمت بر زمین جا می گرفت. می گذشتی از کنارم با سکوت. در دلم هنگامه ای پا می گرفت. شوق دیدارت چه آسان می کشاند. نوشته...
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/post/35
قصه ی بی سرزمينی. 1587;هشنبه ٢۱ اسفند ،۱۳۸٦. نه اینکه از خواب زمستانی بیدار شده باشم اما. Http:/ parandeyebiashiyan.blogfa.com/. نوشته شده در ساعت ۱٠:٢٠ ق.ظ توسط مريم علي اكبري. پيام هاي ديگران . ترانه ها و تنهايي ها. بي نام و نشان. كي با دستهاي من دستهايش را تكان مي دهد. درباره ی کتاب چند دروغ قشنگ. روان شناسی برای همه. از خواب تا مرگ. و عشق آخرین حرف ما بود،چرا نه؟ فرصتی برای نوشیدن یه چای داغ! روزهايي كه به آساني گذشت. حرف های يک دل.
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/post/27
قصه ی بی سرزمينی. 1587;هشنبه ٢۳ آبان ،۱۳۸٥. که آواز دلتنگی ام سینه ای را بلرزاند. تنها یکی نقطه ام. در انتظار خطی نو. نوشته شده در ساعت ٧:۱۳ ب.ظ توسط مريم علي اكبري. پيام هاي ديگران . ترانه ها و تنهايي ها. بي نام و نشان. كي با دستهاي من دستهايش را تكان مي دهد. درباره ی کتاب چند دروغ قشنگ. روان شناسی برای همه. از خواب تا مرگ. و عشق آخرین حرف ما بود،چرا نه؟ فرصتی برای نوشیدن یه چای داغ! روزهايي كه به آساني گذشت. حرف های يک دل.
maryamaliakbari2005.persianblog.ir
قصه ی بی سرزمينی
http://maryamaliakbari2005.persianblog.ir/1385/4
قصه ی بی سرزمينی. 1588;نبه ۱٧ تیر ،۱۳۸٥. در اين سکوت شيشه ای بهت آلود. چشمان من تو را. مانند يک تصور مشکوک. در قاب بی صدای نگاهم. با درد می نگرد. از گور بی تحرک لب هايم. مرغ شکسته دل آه. تا گوش های من. و غبار بال های خسته اش. بر پريشانی گيسوانم می نشيند. من در چهار و سی دقيقه ی عصر بيست و سوم مهر. مانند تيله های رنگی کوچک. در مشت گرفته ام. در ورای اين تصورخيالی مبهم. من چيزهای ديگر بسيار ديده ام. من ديده ام تو را. با بسيار چشمان ديگر. در بسيار مکان های ديگر. با بسيار قلب های ديگر. اينها را همه ديده ام.