sima1997.blogfa.com

zendegiye-zibaye-man.blogfa.com

زندگی زیبای من - نشانه های فقر ...

http://www.zendegiye-zibaye-man.blogfa.com/post-12.aspx

داستان ، شعر ، خاطره. نشانه های فقر . اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم،. اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را كه تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس یارمان بود. و از همان شامپوها یك عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم. سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود. روغن، برنج و پودر لباسشویی جیره بندی بود،. همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و . متاسفانه ...

mtal.blogfa.com

دست نوشته های من

http://www.mtal.blogfa.com/90074.aspx

دست نوشته های من. دیدگاه ها و رویاهای خود را گرامی بدارید چون آنها کودکان روح شما و تصویر نهایت خواسته های شما هستن. او خوشبخت بود. چون هيچ سؤالي نداشت. اما روزي سؤالي به سراغش آمد. و از آن پس خوشبختي ديگر، چيزي كوچك بود. او از خدا معني زندگي را پرسيد. اما خدا جوابش را با سؤال خودش داد و گفت: اجابت تو همين سؤال توست. سؤالت را بگير و در دلت بكار و فراموش نكن كه اين دانهاي است كه آب و نور ميخواهد. و هرشاخه سؤالي و هر برگ سؤالي. فرشتهها ميترسيدند. فرشتهها از آن همه سؤال ريشهدار ميترسيدند. در مسیر برگشت از م...

zendegiye-zibaye-man.blogfa.com

زندگی زیبای من

http://www.zendegiye-zibaye-man.blogfa.com/9111.aspx

داستان ، شعر ، خاطره. شاگردی از استادش پرسید: استاد منطق چیست؟ استاد کمی فکر کرد و گفت: گوش کنید ، مثالی میزنم. دو مرد پیش من می آیند ، یکی تمیز و دیگری کثیف ، من به آنها پیشنهاد میکنم حمام کنند شما فکر میکنید کدام یک این کار را انجام میدهند؟ هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خب مسلما کثیفه! استاد گفت: نه ، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آنرا نمیداند ، پس چه کسی حمام میکند؟ در این زمان شاگردها میگویند: تمیزه. استاد جواب داد: نه! شاگردها این بار گفتند: کثیفه! استاد گفت: نه ، هر دو! بارانیم...

maryam-16.blogfa.com

زندگی یعنی..........

http://maryam-16.blogfa.com/9011.aspx

تنهايي حس نبودن كسي است كه يكباره تمام وجودت. تمناي بودنش را ميكند. نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:4 PM. نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:1 PM. خسته شدم ازاین زندگی پست. دلم میخوادیه باردیگه برگردم. برگردم یه زمانی که تمام غصه ام شکستن نوک مدادم بود. که دنیام قشنگ بود بدون هیچ غروری باهمه. بازی میکردم ،به زمانی که بدون دردخنده میکردم ،. به زمانی که شادیم واقعی بودنه ظاهری. توام ازم خسته شدی؟ توام مثه بقیه ترکم کردی؟ مرااینگونه باور کن کمی تنها،کمی بی کس ،. حالا که حاشی...

maryam-16.blogfa.com

زندگی یعنی..........

http://maryam-16.blogfa.com/9309.aspx

هرچه مغرور تر باشی ،تشنه ترند برای با تو بودن . و هر چه دست نیافتنی باشی،بیشتر به دنبالت میایند . امان از روزی که غرور نداشته باشی، و بی ریا به انها محبت کنی . آنوقت تو را هیچ وقت نمیبینند. ساده از کنارت میگذرند. نوشته شده در سه شنبه هجدهم آذر 1393ساعت 2:10 PM. حرف های ماهنوز ناتمام. تا نگاه می كنی،. باز هم همان حكایت همیشگی! پیش از آنكه با خبر شوی. لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود. ای دریغ و حسرت همیشگی. چقدر زود دیر می شود! بی خیال فرش بیا تو با کفش. هر چه میخواهد دل تنگت بگو. گذشته هاي تلخ كامي 18.

mtal.blogfa.com

دست نوشته های من - داستان زندگی

http://www.mtal.blogfa.com/post-98.aspx

دست نوشته های من. دیدگاه ها و رویاهای خود را گرامی بدارید چون آنها کودکان روح شما و تصویر نهایت خواسته های شما هستن. مرد با خونسردی جواب میدهد: من هم ابن عباس هستم. اسکندر با خشم فریاد میزند: من اسکندر مقدونی هستم، کسی که شهرها را به آتش کشیده، چرا از من نمیترسی؟ مرد جواب میدهد: من فقط از یکی میترسم و او هم خداوند است. اسکندر به ناچار از مرد میپرسد: پادشاه شما کیست؟ مرد میگوید: ما پادشاه نداریم. اسکندر با خشم میپرسد: رهبرتان، بزرگتان! مرد میگوید: ما فقط یک ریش سفید داریم و او در آن طرف شهر زندگی میکند.

mtal.blogfa.com

دست نوشته های من

http://www.mtal.blogfa.com/90072.aspx

دست نوشته های من. دیدگاه ها و رویاهای خود را گرامی بدارید چون آنها کودکان روح شما و تصویر نهایت خواسته های شما هستن. گاو سرشو میاندازه پایین و کار خودشو انجام میده. کاری نداره کسی چی میگه! از شاخش هم استفاده نمیکنه، چون بهترین شاخ زنها رفتن توی میدان گاو بازی و نابود شدند. برای مثال شما قصد داری به عیادت کسی در بیمارستان بری، بهترین راه اینه که راه خودت را بگیری و مستقیم وارد بخش بشی و به کسی هم توجه نکنی. حالا مثلا اگر از نگهبان بپرسی که "الان ساعت ملاقات هست؟ یا این که "میتونم برم تو؟ اینطوری طرف شاکی ...

mtal.blogfa.com

دست نوشته های من - نشامه عشق

http://www.mtal.blogfa.com/post-97.aspx

دست نوشته های من. دیدگاه ها و رویاهای خود را گرامی بدارید چون آنها کودکان روح شما و تصویر نهایت خواسته های شما هستن. پسری جوان که یکی از مریدان شیفته شیوانا بود، چندین سال نزد استاد درس معرفت و عشق می آموخت. شیوانا نام او را "ابر نیمه تمام" گذاشته بود و به احترام استاد بقیه شاگردان نیز او را به همین اسم صدا می زدند. روزی پسر نزد شیوانا آمد و گفت دلباخته دختر آشپز مدرسه شده است و نمی داند چگونه عشقش را ابراز کند! شیوانا از "ابر نیمه تمام" پرسید:" چطور فهمیدی که عاشق شده ای؟ شیوانا تبسمی کرد و گفت:" پس بدا...

mtal.blogfa.com

دست نوشته های من - جعبه های سیاه و طلایی

http://www.mtal.blogfa.com/post-105.aspx

دست نوشته های من. دیدگاه ها و رویاهای خود را گرامی بدارید چون آنها کودکان روح شما و تصویر نهایت خواسته های شما هستن. جعبه های سیاه و طلایی. در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است. او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر. خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من! همه آنها نزد من اینجا هستند. چرا این جعبه ها را به من دادی؟ نهال را باران باید.