siraleon.wordpress.com

cheraghmotale-e.blogspot.com

چراغ مطالعه: April 2013

http://cheraghmotale-e.blogspot.com/2013_04_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه. آبلیمو تو شیشه ی White Horse. من بچگیمو تو خونه مامانبزرگم گذروندم و اونجا بزرگ شدم. از مهدکودک میرفتم اونجا، مریض بودم میرفتم اونجا، جمعه ها هم که همه جمع میشدن اونجا. ازش زیاد خاطره دارم. از گربه ای که اومد تو خونه و همه چیزو شکست گرفته، تا دزدی که پشت پنجره داشت فکر میکرد چجوری بیاد تو و بابابزرگم با تبر افتاد دنبالش. هیچ نظری موجود نیست:. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.

cheraghmotale-e.blogspot.com

چراغ مطالعه: بیا. بیا بزن تو گوشم

http://cheraghmotale-e.blogspot.com/2013/09/blog-post.html

ه‍.ش. ۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه. بیا بیا بزن تو گوشم. از نو شروع کردن از اون قولهای تخمیه که به خودمون میدیم. وقتی کار به جایی میرسه که دیگه راه برگشتی نیست میگی از نو شروع میکنم. دانشگاه کونتو پاره کرده؟ "از نو شروع میکنم". با فلانی به هم زدی؟ "از نو شروع میکنم". از نگاه کردن آدما بهت خسته شدی؟ "از نو شروع میکنم". نظرت در مورد بوچ کسیدی و ساندنس کید چی بود؟ "از نو شروع میکنم؟". میخوای گم و گور شی؟ "ولش کن این حرفا رو، از نو شروع میکنم دیگه". با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! شاخ و دُم.

tavkal.blogspot.com

تبخال: August 2014

http://tavkal.blogspot.com/2014_08_01_archive.html

Saturday, August 16, 2014. بیسکوییت ساقه طلایی‌ام را گذاشتم داخل روزنامه و گرفتمش بغلم و شروع کردم به راه رفتن: بدون این‌که این‌طرف و آن‌طرفم را نگاه کنم. سرعتم را بیشتر کردم تا زودتر از پارک بیرون بروم. وقتی از پارک خارج شدم، به اولین نفری که رسیدم، به چشم‌هایش خیره شدم. ایستادم و گفتم. می‌شه من شما رو به بیسکوییت ساقه طلایی دعوت کنم؟ امروز بچه‌م به‌دنیا اومده. نگاهی بدی به من کرد و با عجله و ترس گفت. مرسی آقا. من دیرم شده. خدافظ. Saturday, August 9, 2014. بادام و صحبت از انسانی رذل. خودم هستم پدرام جان.

cheraghmotale-e.blogspot.com

چراغ مطالعه: آبلیمو تو شیشه ی White Horse

http://cheraghmotale-e.blogspot.com/2013/04/white-horse.html

ه‍.ش. ۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه. آبلیمو تو شیشه ی White Horse. من بچگیمو تو خونه مامانبزرگم گذروندم و اونجا بزرگ شدم. از مهدکودک میرفتم اونجا، مریض بودم میرفتم اونجا، جمعه ها هم که همه جمع میشدن اونجا. ازش زیاد خاطره دارم. از گربه ای که اومد تو خونه و همه چیزو شکست گرفته، تا دزدی که پشت پنجره داشت فکر میکرد چجوری بیاد تو و بابابزرگم با تبر افتاد دنبالش. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. هیچ نظری موجود نیست:.

koshtar.wordpress.com

سه و نیم: سین. – کشتار

https://koshtar.wordpress.com/2014/12/29/4-5

به 4 مشترک دیگر بپیوندید. سه و نیم: سین. مسعود که کف زمین دراز کشیده بود و میخندید گفت: بابا کاهوها را میخور د، چرا میخورد؟ امین گفت: تو این همه گه میخوری کسی چیزی میگوید؟ سروش گفت: سیگار. قسمت گار سیگار را کمی کشید. همه تایید کردیم و به روی تراس رفتیم. امین گفت: کیومرث کجاست؟ مسعود زد زیر خنده و گفت: از کجا فهمیدید؟ مسعود گفت: نه، جدی هستم. من قبولاش میکنم. دقیقا سه هفته بعد از آن شب سروش رفت. از وقتی که رفت دیگر خبری زیادی از او نداشتیم. میگفتند زندگیی جدیدش خیلی درگیرش کردهاست و این روزها دائم...مسعود...

cheraghmotale-e.blogspot.com

چراغ مطالعه: September 2013

http://cheraghmotale-e.blogspot.com/2013_09_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه. بیا بیا بزن تو گوشم. از نو شروع کردن از اون قولهای تخمیه که به خودمون میدیم. وقتی کار به جایی میرسه که دیگه راه برگشتی نیست میگی از نو شروع میکنم. دانشگاه کونتو پاره کرده؟ "از نو شروع میکنم". با فلانی به هم زدی؟ "از نو شروع میکنم". از نگاه کردن آدما بهت خسته شدی؟ "از نو شروع میکنم". نظرت در مورد بوچ کسیدی و ساندنس کید چی بود؟ "از نو شروع میکنم؟". میخوای گم و گور شی؟ "ولش کن این حرفا رو، از نو شروع میکنم دیگه". هیچ نظری موجود نیست:. با رایانامه ارسال کنید. تمامی دنیا روی بالشم.

cheraghmotale-e.blogspot.com

چراغ مطالعه: مکالمه

http://cheraghmotale-e.blogspot.com/2013/07/blog-post.html

ه‍.ش. ۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه. نه ولش کن بریم یه جایی که بشه حرف زد. یکم زیادی تکراری نیست؟ نمیدونم یه جایی هست که اون بنده قراره برنامه داشته باشه. بعد اونجوری میشه حرف زد؟ بهت گفتم کاوه عکس گذاشته بعد دوست دخترش کامنت گذاشته که وای چه باحاله؟ آره بابا. به تخمم اصلا. هر کاری میخوان بکنن به من چه؟ کاوه موهاشو اونجوری کرده که من همیشه دوست داشتم و بهش میگفتم اونجوری بکنه. هر موقع من بهش میگفتم میگفت دوست ندارم اونجوری. به تخمم اصلا برام مهم نیست چه گهی میخوره. بدم میاد ازش. آخه ببین کاوه رو دوست نداشتم.

koshtar.wordpress.com

دو: صلح – کشتار

https://koshtar.wordpress.com/2014/12/26/2

به 4 مشترک دیگر بپیوندید. مسعود رو به امین گفت: گفتم هر وقت که من گفتم حرف میزنی تو، یادت رفت؟ داشتی من را میکشتی همین الآن. گفت: اگر مجبور میشدم میکشتمتان ولی محض اطلاعات باید بگویم من پارسال گزارش دادم که تو را جلوی استخر کشتم و جسدت را هم در مکانی که پیدا نشود چال کردهام، حالا دوست نیستیم؟ از دهانم در رفت که: حالا مگر اصفهان چه چیزی دارد؟ سرش را انداخت پایین و گفت: تقریبا. امین که بلند بلند میخندید و گفت: خاک بر سرت مسعود تقوی، زدی رود به آن بزرگی را خشک کردی؟ در آن رود چه ریختی که خشک شد؟ امین گفت: خ...