imana.mihanblog.com
دختر بابا - شکلک های یاهو مسنجر از دید شاعران ایرانی
http://imana.mihanblog.com/post/166
شکلک های یاهو مسنجر از دید شاعران ایرانی. با چنین صورت كه از معنی پر است. سخت بیمعنی بود صورتگری. ز جان شیرینتری ای چشمهی نوش. سزد گر گیرمت چون جان در آغوش. لبخند معاوضه كن با جان شهریار. تا من به شوق این دهم و آن ستانمت. چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟ به اختیار كه از اختیار بیرون است. به چشمك این همه مژگان به هم مزن یارا! كه این دو فتنه به هم میزنند دنیا را. گاهی به نوشخند لبت را اشاره كن. ما را به هیچ صاحب عمر دوباره كن. خیال حوصله بحر میپزد هیهات. چههاست در سر این قطره محالاندیش. گفتی تو نه گوشی (!
imana.mihanblog.com
دختر بابا - دختر زیبا در مهمانی و روش های بازار یابی
http://imana.mihanblog.com/post/167
دختر زیبا در مهمانی و روش های بازار یابی. در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:. شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن ، به این میگن بازاریابی مستقیم. به این میگن روابط عمومی. شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟ به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری. شما در یک ...
imana.mihanblog.com
دختر بابا - مطالب خاطرات
http://imana.mihanblog.com/post/category/2
شاید اگر روح اله رو نمی دیدم اون همه خاطره جلوی چشمم صف نمی کشیدن. توی پارک نشسته بودیم. داداش سعید در حالیکه پسر کوچولوش رو از زمین بلند می کرد و می بوسیدش ، خیز برداشتکه بره سمتش. از دور می دیدم که داره سلام علیک و خوش و بش می کنه. هنوز هم محکم بچه اش رو بقل کرده بود. چقدر این دوست سعید به چشمم آشناست . میگم مامان این کیه که با سعید خوش و بش می کنه؟ اما خیلی به چشمم آشنا میاد . میشناسمش. اینقدر مشغول تماشای بازی بچه ها بودم که بی خیال غریبه آشنا شدم. سعیدجان امروز کیو دیدی تو پارک؟ روح اله بود دیگه .
imana.mihanblog.com
دختر بابا - دوران دانشگاه....
http://imana.mihanblog.com/post/174
شاید اگر روح اله رو نمی دیدم اون همه خاطره جلوی چشمم صف نمی کشیدن. توی پارک نشسته بودیم. داداش سعید در حالیکه پسر کوچولوش رو از زمین بلند می کرد و می بوسیدش ، خیز برداشتکه بره سمتش. از دور می دیدم که داره سلام علیک و خوش و بش می کنه. هنوز هم محکم بچه اش رو بقل کرده بود. چقدر این دوست سعید به چشمم آشناست . میگم مامان این کیه که با سعید خوش و بش می کنه؟ اما خیلی به چشمم آشنا میاد . میشناسمش. اینقدر مشغول تماشای بازی بچه ها بودم که بی خیال غریبه آشنا شدم. سعیدجان امروز کیو دیدی تو پارک؟ روح اله بود دیگه .
imana.mihanblog.com
دختر بابا - لباس کثیف ....
http://imana.mihanblog.com/post/164
از مامان سروش پرسیدم: واسه چی لباس کارت رو می بری خونه؟ گفت: پنج شنبه ها می برم که بشورمش. یهو سروش سر و کله اش پیدا شد که :. چطور فهمیدی پنجشنبه ها کثیف میشه؟ نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 18 مرداد 1386 توسط: ایمانا. پنجشنبه 18 مرداد 1386 05:08 ق.ظ. سلامصبح به خیر .مثل اینكه یك دو ماهی می شد كه خواب بودی. نمی دونم ما رو به یاد میارین یا نه. در هر صورت از مطالب جدید تو وبلاگتون هر چند كوتاه خوشحال میشم.موفق باشید. Http:/ www.s kh zendegi.mihanblog.com. پنجشنبه 18 مرداد 1386 02:08 ق.ظ. مرا بخاطر بسپار :.
imana.mihanblog.com
دختر بابا - دلت اومد؟
http://imana.mihanblog.com/post/168
اخه چه جوری دلت اومد؟ وبلاگی رو که با این زحمت راه انداختی. چه جوری تونستی رهاشون کنی؟ چرا گذاشتی اینجا متروکه شه ایمانا؟ نوشته شده در تاریخ شنبه 3 شهریور 1386 توسط: ایمانا. طبقه بندی: حرف های تنهایی. سه شنبه 22 آبان 1386 12:11 ب.ظ. ایمانا جون سلام منم ساسای ساز خوش زندگی منم برگشتم تا باز با اولین دوست نتیم باشم تو هم برگرد منتظرتم. دوشنبه 12 شهریور 1386 08:09 ق.ظ. Http:/ www.Gelayeha.com. شنبه 10 شهریور 1386 04:09 ق.ظ. مرا بخاطر بسپار :. ارسال نظر خصوصی :. آغاز کسی باش که پایان تو باشد. باز هم خان داداش.
imana.mihanblog.com
دختر بابا - مطالب خاطرات دانشگاه
http://imana.mihanblog.com/post/category/6
شاید اگر روح اله رو نمی دیدم اون همه خاطره جلوی چشمم صف نمی کشیدن. توی پارک نشسته بودیم. داداش سعید در حالیکه پسر کوچولوش رو از زمین بلند می کرد و می بوسیدش ، خیز برداشتکه بره سمتش. از دور می دیدم که داره سلام علیک و خوش و بش می کنه. هنوز هم محکم بچه اش رو بقل کرده بود. چقدر این دوست سعید به چشمم آشناست . میگم مامان این کیه که با سعید خوش و بش می کنه؟ اما خیلی به چشمم آشنا میاد . میشناسمش. اینقدر مشغول تماشای بازی بچه ها بودم که بی خیال غریبه آشنا شدم. سعیدجان امروز کیو دیدی تو پارک؟ روح اله بود دیگه .
imana.mihanblog.com
دختر بابا - مهربانی هایت....
http://imana.mihanblog.com/post/171
ای كاش لایق مهربانی هایت باشم. كارهایت مرا یاد خدا می اندازد. خدایی كه مهربان است و همیشه مرا به یاد دارد. اما من گاهی از یاد می برم كه او اینجاست و كنار ماست. تو همانند خدایی چون می دانم كه بدون چشمداشت دوستم داری. وقتی حسادت می كنم و تو می خندی . وقتی لجاجت می كنم و صبر می كنی . در عصبانیت هایم كه نوازشم می كنی . تو همانند خدایی چون بدون چشمداشت می بخشی. بدون خواهش از تقصیرم می گذری . نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 10 تیر 1388 توسط: ایمانا. طبقه بندی: حرف های تنهایی. دوشنبه 2 شهریور 1388 11:39 ب.ظ. نگذاری...
imana.mihanblog.com
دختر بابا - مطالب ایمانا
http://imana.mihanblog.com/post/author/1
با غرور تمام به من نگاه کرد و گفت به چیت می نازی؟ من متولد تهرانم . خونه امون آریا شهره . از دهاتتون اومدی تهران . چیزی نگفتم اما میدونم که من یه آدم تحصیلکرده و با شعور اجتماعی بالا هستم. من خیلی چیزها از خودم دارم که میتونم بهشون افتخار کنم. نمی فهمم مگه اینکه مادر آدم کجا وضع حمل کنه یا پدر آدم کجا خونه بخره چه افتخاری داره؟ کسی اگه فهمید به منم بگه. نوشته شده در تاریخ سه شنبه 20 بهمن 1388 توسط: ایمانا. باز هم خان داداش. دلم می خواد از سعید بنویسم که چقدر معصوم و ساده دله. برچسب ها: خان داداش. یادمه ا...