vooroojak-2pa.blogfa.com

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/post/54

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. رویایی تر می شد. از لابه لای نگاههای گاه و بیگاهم. این خط ناخوانا را. می خواندی و جلو می آمدی. تو که باستان شناسی نخوندی انگار. وقتی با اولین نگاه. همه ی سیبهای عالم خورده شد. مثل بوسه های کوتاه وبلنده قلم موی نقاشیم. روی سپیدیه وجود بی رنگ بوم هایم. تو زمزمه ی بید زده ی عشق های اطرافم. تو بغض محزون وجودم. مثل اون عشق سرکوب شده. با بوسه ای کوچک زنده می شود. که تو دریای اشکهایم. که هیچ دریایی به خود ندیده . تو را لمس خواهم کرد؟ دستهای تو را می خواهم. تا به زبانی دیگر. ستاره ی...

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/1390/6

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. وقتی روح سر درگ م من. تشنه ی گ ر گرفتن. کنار شعر نشسته بود. تنها با نسیم ساده ای از حضورش. که آرام، با سرانگشتانش. به تنهاییه من کوبید. ساده ترین وزیباترین شعر دنیا . نام کوچک او ". آنگاه شعر، با کلمه هایی منجمد از نگاهش. بلند شد ، وایستاد. آنسوتر از غم های انسانی. به آن رستاخیز، به حیات. به آن حریر روشنایی. به آن بلندای ستونهای نامرئی. فرش قرمز سیب، زیر پاهایم شد. مقصدم، هم دست باد صبا. جلوتر از رد پای فرشته ها. فراسوی افق های این جهانی. با حجمی سرشار از. گره زد.به آنجا.

shadowwww.persianblog.ir

تقویم - پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/post/53

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. در جاده ی تقویمم. سر کوچه ای از جنس مرداد. تابلوی ورود ممنوع زده اند. عبور از آن، با سرعت بالا هم. قانون شکن می شوم. آینه بغل را نگاه می کنم. برایم نور بالا می زند. تو گرمای مرداد ، یخ می زنم. این خطوط سپید و نرم . نشان سالهای من نیست. با او دست به یکی کرده است. چوب خط نبودنش را. روی وجودم به یادگار گذاشته است. اینجاکنار کوچه ای گل کاری شده هم. که ارابه ی قلبم، انگار می ایستد. از گاز اشک آور استفاده می کنن. انگار در هیچ تقویمی. به این جشن تولد. اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم.

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/1390/12

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. نمیدونم شما سریال طنز مسافران رو یادتونه یا نه؟ کارگردانش رامبد جوان بودو یه تیم تحقیقاتیه فضایی به زمین اومده بودن.وآخر هر داستانش شخصیت "بهرام" که همون دانشمند تیم بود برای رییسش یه گزارش از کاراشون میفرستاد.منم می خوام فقط یکی از اون گزارشهارو بنویسم.که بدن شرحه! شما در زندگیتان بیشتر از همه به چه چیزی احترام میگذارید؟ یا از قدرتتان سو استفاده می کنید؟ وآدمی که قدرت داشته باشد وسو استفاده نکندرا مردم دوست ندارند! راستش نمی دونم این سریال رو یادتون هست یا نه؟ بانک جامع قال...

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/1391/11

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. شهوانی ترین بوسه ها را. به شرمی چنان مبدل می کند. که جاندار غارنشین از. آن سود می جوید. تا به صورت انسان در آید. و گونه های ات. با دو شیار مورب،. که غرور تو را هدایت می. که شب را تحمل کرده ام. بی آن که به انتظار صبح. و بکارتی سربلند را. از روسبی خانه های داد. سر به م هر باز آورده ام. هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست. که من به زنده گی نشستم! و چشمان ات راز آتش است. و عشق ات پیروزی آدمی ست. هنگامی که به جنگ تقدیر. اندک جایی برای زستن. اندک جایی برای مردن. بانک جامع ق...

shadowwww.persianblog.ir

بدون شرح - پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/post/57

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. نمیدونم شما سریال طنز مسافران رو یادتونه یا نه؟ کارگردانش رامبد جوان بودو یه تیم تحقیقاتیه فضایی به زمین اومده بودن.وآخر هر داستانش شخصیت "بهرام" که همون دانشمند تیم بود برای رییسش یه گزارش از کاراشون میفرستاد.منم می خوام فقط یکی از اون گزارشهارو بنویسم.که بدن شرحه! شما در زندگیتان بیشتر از همه به چه چیزی احترام میگذارید؟ یا از قدرتتان سو استفاده می کنید؟ وآدمی که قدرت داشته باشد وسو استفاده نکندرا مردم دوست ندارند! راستش نمی دونم این سریال رو یادتون هست یا نه؟ بانک جامع قال...

shadowwww.persianblog.ir

تو " نیمه ی دیگر من" - پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/post/58

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. تو نیمه ی دیگر من. چشمهایم را می بندم. زیر پلکهایم جشنی برپاست. چشمهایم را می گشاید. چه خوب می گفت:. تو را می بینم". نوشته شده در شنبه ۱٧ تیر ۱۳٩۱ساعت ۱٢:٠٠ ‎ب.ظ توسط shadow نظرات . Design By : Mihantheme. وهمیشه من ماندم وتاریک بزرگ, من ماندم وهمهمه ی آفتاب. واز سفر آفتاب, سرشار از تاریکی نورآمده ام:سایه ترشده ام:وسایه وار برلب روشنی ایستاده ام. بانک جامع قالب های فارسی. نیمه ی دیگه ی من(۱). بانک جامع قالب های فارسی. حنا,دختری دور از مزرعه. وتو نیز شکیبا باش. من,تو, خدا.

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/1390/1

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. میگن حضور هیچ کس در زندگیمون اتفاقی نیست ویه رازی پشتش هست.یه رازی که مارو بزرگتر میکنه.تاحالا به این فکر کردین؟ حتی کسی که مارو تنها میذاره. اما همیشه ما یاد گرفتیم فقط غر بزنیم ومحکوم کنیم وغم بخوریم.جای دونستن دلیل وجود هرچیز. حتی وجود خودمون. دوست دارم بازم از این قطعاته گذشته بنویسم.عین بچه ها شوق وذوق دارم. من شعر نمی گم.کلماتمم به سادگیه خودمه.اما.امیدوارم هر روز بهتر از دیروز باشم. کیسه ی "ثانیه هام" سوراخ شد. همون لحظه ای که قابله ای منو از دست خدا گرفت. لابد نباید ...

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/1389/12

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. چه سالی بود امسال.عجیب ترین سال زندگیم. برام خوب شروع شد.به اوج بدی رسید وباز خوب هم داره تموم میشه.اما یکم خوب من با خوب شما فرق داره.خیلیم فرق داره.کاش میشد توضیح داد.اما حیف.نمیشه. تو دنیای الان این خوبی تعریف نشده س.الان توجه همه رفته تو عشق وعاشقی و دوستی واین حرفا. یا شایدم موفقیت و پول وچیزای این ریختی.اما.نه. می خوام با یه قطعه دیگه این سال رو تموم کنم. میشمارم.10 تا 10 تا. ومن مانده ام.چرا دورتر می شوم؟ زیر سوسوی چراغی که انگار نورش را قرض گرفته. صبر را هجی میکنم.

shadowwww.persianblog.ir

پوشیده چه گویم...همینم که هستم

http://shadowwww.persianblog.ir/1390/4

پوشیده چه گویم.همینم که هستم. کنارم معبدی ساخته بودم. از عکس ویادگاری هایش. مشرکانه ، طوافت می دادم. تو که ساکت نشسته ای. تو که مثل این پرده ی کنارم. که از پشتش، نوازشه گرم باد رو. تن تیغ تیغیه کاج زخمی می کرد. چشمانم رو آبی می کردی. تو که می گفتی نمی آید. این کشتیه نوح باستانی. که هنوز "جفتی" جای خالی داشت. او، زودتر از اینها. وعده ی غرقش را کسی داده بود. کسی که راز قطره قطره ی این دریا را می دانست. آینه دقی برای تو. پسر نوح شده بودم. وچه ضعیف و کور. بتها ساخته بودم . لبخند تبر ابراهیم را به یادم آورد.