waterengineers.blogfa.com

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ - پیغام خدا

http://farhad-zf.blogfa.com/post-53.aspx

روزي كبوتري از آن حوالي رد مي شد، آواز جغد را كه شنيد، گفت: بهتر است سكوت كني و آواز نخواني آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگين شان مي كني. مي گويند بديمني و بدشگون و جز خبر بد، چيزي نداري. قلب جغد پير شكست و ديگر آواز نخواند. سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان كنگره هاي خاكي من! پس چرا ديگر آواز نمي خواني؟ دل آسمانم گرفته است. آدمهايت مرا و آوازهايم را دوست ندارند. جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره هاي دنيا مي خواند و آنكس كه مي فهمد، مي داند آواز او پيغام خداست. ڪ س ے ن مے دان د.

watermaraghe.blogfa.com

به وبلاگ آب خوش آمدید - باغیشلا(ببخش)

http://www.watermaraghe.blogfa.com/post-42.aspx

به وبلاگ آب خوش آمدید. با سخنی دلت را آزردم. اگر می خواهی از زبان آویزانم کن. بخاطر چشمانی که عاشقت. هر جا که رفته ام به سویت برگشته ام. تنها به آتش تو سوخته ام. دور خانه ات مثل پروانه گشته ام. بخاطر نقش و رد پایم مرا ببخش. خودت اسمت را بر دلم نوشتی. لذت محبت را خودت به من چشاندي. آتش و شعله آزردگی را. بخاطر چشمان خاکسترشده ام ببخش. نوشته شده در سه شنبه ۸ آذر۱۳۹۰ساعت 0:22 AM. در قلب ت و. محکومم به حبس ابد! به یکباره جا خوردم . زندان بان برسرم فریاد زد:. و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد !

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ

http://farhad-zf.blogfa.com/9106.aspx

یک لبخند زندگی مرا نجات داد. بسیاری از مردم کتاب شاهزاده کوچولو اثر اگزوپری را میشناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو میجنگید. او تجربههای حیرتآور خود را در مجموعهای به نام لبخند گردآوری کرده است. در یکی از خاطراتش مینویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونتآمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد:. فریاد زدم هی رفیق کبریت داری؟ چشمهای او هم پر از ...

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ

http://farhad-zf.blogfa.com/9112.aspx

شاهینی که پرواز نمی کرد. پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است. این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ

http://farhad-zf.blogfa.com/9105.aspx

وقتی راه رفتن اموختی دویدن بیاموز و دویدن که اموختی پرواز را. راه رفتن بیاموز زیرا راه هایی که میروی جزئی از تو میشود و سرزمین هایی که میپیمایی بر مساحت تو اضافه میکند.دویدن بیاموز چون هرچیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی دیر. و پرواز را یادبگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی برای انکه به اندازه ی فاصله ی زمین تا اسمان گسترده شوی. من راه رفتن را از یک سنگ اموختم.دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت. بادها از رفتن به من چیزی نگفتند زیرا انقدر در حرکت بودند که رفتن را نمیشناختند. یک لبخن...

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ

http://farhad-zf.blogfa.com/9107.aspx

من گم شده ام. از یابنده تقاضا می شود. من را به حال خودم رها کند! چهارشنبه بیست و ششم مهر 1391 ] [ 20:0 ] [ سید فرهاد ] . من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی. ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم. من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم. به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم. اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم. اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم. من آن خاكم كه عاشق ميشود. شاهینی که پرواز نمی کرد. عدالت و لطف خدا. یک لبخند زندگی مرا نجات داد. مهندس علوم دامی (سعید). نوشته های یه عاشق.

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ - گنجشک و آتش

http://farhad-zf.blogfa.com/post-51.aspx

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت! پرسیدند : چه می کنی؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و. آن را روی آتش می ریزم! گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است! و این آب فایده ای ندارد! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد! دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ ] [ 8:36 ] [ سید فرهاد ] . من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی.

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ - دل

http://farhad-zf.blogfa.com/post-55.aspx

جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۲ ] [ 11:16 ] [ سید فرهاد ] . من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی. ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم. من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم. به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم. اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم. اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم. من آن خاكم كه عاشق ميشود. شاهینی که پرواز نمی کرد. عدالت و لطف خدا. یک لبخند زندگی مرا نجات داد. مهندس علوم دامی (سعید). نوشته های یه عاشق. ستاره های آسمان مال من است. اگه اهل حالی بیا تو. وای که چقدر اینجا باحاله.

farhad-zf.blogfa.com

50 کیلومتری وبلاگ - من‌ آن‌ خاكم‌ كه‌ عاشق‌ مي‌شود

http://farhad-zf.blogfa.com/post-56.aspx

من آن خاكم كه عاشق ميشود. سر تا پاي خودم را كه خلاصه ميكنم، ميشوم قد يك كف دست خاك كه ممكن بود يك تكه آجر باشد توي ديوار يك خانه، يا يك قلوه سنگ روي شانه يك كوه، يا مشتي سنگريزه، تهته اقيانوس يا حتي خاك يك گلدان باشد خاك همين گلدان پشت پنجره. يك كف دست خاك ممكن است هيچ وقت، هيچ اسمي نداشته باشد و تا هميشه، خاك باقي بماند، فقط خاك. اما حالا يك كف دست خاك وجود دارد كه خدا به او اجازه داده نفس بكشد، ببيند، بشنود، بفهمد، جان داشته باشد. يك مشت خاك كه اجازه دارد عاشق بشود، انتخاب كند، عوض بشود، تغيير كند.